Postlar filtri






ღ🦩 بانوی امروز🦩ღ dan repost
🔮انواع دعا,طلسم ،سنگها و انگشترهای رحمانی موکلدار با ضمانت کتبی برگشت هزینه و مهر فروشگاه🔮

♥️جذب وبازگشت معشوق🏠فروش ملک یک روزه🎋گشایش کار،رزق روزی وجذب ثروت🧿باطل سحر،جادو و دفع همزاد🧑‍⚕درمان ناباروری و بیماری‌های لاعلاج🌺گشایش بخت ، ازدواج

🧞‍♀انواع فال، طالع، سرکتاب و..(#رایگان)
🌹سنگ شانس و ماه تولد (
#رایگان)
📞مشاوره با استاد (
#رایگان)
🌷هزینه ارسال (
#رایگان)
🔮کلیه خدمات وتحویل بسته (
#درب_منزل)👇👇b¹²
☎️ 09199884477
🆔 @seyed_abbas1340
🧑‍💻  https://t.me/seyed_abbas40


.

تمام خوبی‌ها را برایت آرزو می‌کنم نه خوشی‌ها را.
زیرا خوشی آن است که تو می‌خواهی
و خوبی آن است که خدا برای تو می‌خواهد


بخوابیم...❣️💕



تـــღعـشـقღـــاوان
‌‌@Tavane_eshgh


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
.
💗 #پایان_یک_روز


در رابطه عاطفی سالم
چالش هست ولی بحران نه
ناراحتی هست ولی حس بی ارزشی نه
بالا رفتن صدا هست ولی بی حرمتی نه
فاصله گرفتن هست ولی تهدید جدایی نه
حتی قهر هم هست ولی غرور برای آشتی نه
در کل دو طرف باور دارن که سهم همدیگه ان.



تـــღعـشـقღـــاوان
‌‌@Tavane_eshgh


.

🪷🦢🪷🦢🪷🦢🪷🦢🪷
🦢🪷🦢🪷🦢
🪷🦢🪷
🦢

🪷
#آمیـــــن 🪷
#پارت_749




در باز شد و صدای قدم های کبریا به گوشم خورد! چاره ای نداشتم. صدام رو خوابالود نشون دادم و گفتم:

- کبریا... میشه زیپ اینو باز کنی؟

- معلومه که میشه! اما نیت من فرق داره!

اون لحنشو میشناختم. نه؟ همون لحنی که انگار تهش یه نقشه ای داره؟ میخواد یه کرمی بریزه! همون لحنی که هر وقت می‌شنوم، دلم می‌خواد یا خودمو بزنم به کوچه علی‌چپ، یا کلاً فرار کنم؟

چشمامو آروم باز کردم و به سقف زل زدم. بعدم نفس عمیقی کشیدم که یعنی "یا خدا! خودت رحم کن!"

کبریا خیلی آروم، خیلی خونسرد اومد جلو. سایه‌ اش افتاد روم، دستشو گذاشت کنار سرم و یه تای ابروش رفت بالا.

- مگه نرفتی بخوابی، عروس خانوم؟

یه لبخند زورکی زدم و گفتم:

- خب رفتم دیگه! فقط گفتم زیپمو باز کنی که راحت بخوابم!

سرشو کج کرد. میتونستم بفهمم بینیش رو نزدیک گردنم کرده.

- فقط همین؟

- اوهوم... فقط همین!

دستشو برد سمت شونه‌ ام، آروم سر داد سمت زیپ لباس. ولی خب، من مگه نمی‌شناختمش؟ این آدمی نبود که به این سادگی بی‌خیال شه.

لبمو گزیدم.

- کبریا، فقط زیپ... چیز دیگه‌ای مدنظر نیست، باشه؟

همون لحظه، زیپو یه ذره کشید پایین، بعد وایساد. حس کردم یه چیزی رو لبشه که نگه. بعدم خم شد، کنار گوشم زمزمه کرد:

- من زیپو باز میکنم ولی...
سالم موندن لباس عروس مد نظرت هست؟

قلبم یه لحظه یه جا بند نشد. هیچی نگفتم، چون تو تله اش گیر افتاده بودم. منتظر موندم که بی‌سروصدا کارشو بکنه و بره پی کارش.

زیپ داشت یواش‌یواش پایین می‌اومد، ولی یهو حس کردم یه چیزی کمرمو لمس کرده. کبریا خونسرد گفت:

- عه! یکم زیپش گیر کرده. قیچی نداریم این تیکه رو قیچی کنم.

چشمام درشت شد و با خشم گفتم:

- کبریا اگه چیزیش شده باشه کشتمت!

گفتم و چرخیدم سمتش، که اشتباه کردم! چون همین که چرخیدم، دیدم لبخند شیطونی رو لبشه.

- فریب خوردم؟!

سرشو تکون داد و ابرویی بالا انداخت.

- صد در صد!

- آی نامرد! من به تو اعتماد کردم!

دستمو بلند کردم که بزنم تو سینش، ولی قبل از اینکه حتی حرکت کنم، با یه حرکت از رو تخت کشیدتم تو بغلش.

جیغ زدم:

- کبریااااا! ولم کنننن! حیوان!

خندید و گفت:

- حیوان؟! الان ببینی قراره چی کارت کنم،
اون موقع تازه معنی واقعی حیوانو می‌فهمی!

خواستم خودمو از تو بغلش بکشم بیرون، اما مگه زورم می‌رسید؟ من یه متر و خورده‌ای، اون نره‌غول دو متری! یه بازوش قد کل هیکل منه!

دستم رو هوا موند، داشتم فحش مناسب پیدا می‌کردم که کبریا سرشو نزدیک آورد، نفسشو داد لای موهام و با همون صدای خش‌دار گفت:

- خودت این بازیو شروع کردی آمین...
حالا تا آخرش باهام بیا!

دوتا دستام رو گرفت و منو محکم چسبوند به تشک تخت. روم خیمه زد و تا بیام فرصت دفاع از خودمو پیدا کنم، با شدت لباش رو روی لبام گذاشت!

ناز کردن اینطوریه؟ یا من احمق بودم؟ یه همچین چیزی چه احساسیه؟ با زور دست و پا زدم و خفه و با کلماتی نامفهوم میگفتم که ولم کنه.

اما اون چشماش رو بسته بود و داشت با تمام توان منو میبوسید!



این رمان مختص چنل  #تاوان_عشق بوده و خواندن آن هر جا غیر از چنل تاوان عشق #حرام است. #کپی و #نشر پیگرد قانونی دارد.
به قلم: 🌻MΔRJΔΠ🌻
*_*_*_*_*_*_*

دوستای گلم اگر رمان های  ما رو دوست دارید رمان دیگه ما به اسم #بیشرمانه از امروز تو کانال بانوی امروز پارت گذاری میشه می تونید اونجا بخونید ، یه کار متفاوت و خاص🥰👇


https://t.me/banoyeemroz

987 0 13 8 35

ღ🦩 بانوی امروز🦩ღ dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
⭕️پودر کردن سنگهای کلیه با قویترین اکسیر گیاهی

🟥 در تیزر بالا قویترین معجون گیاهی برای رهایی از سنگهای کلیه و پاکسازی سیستم ادراری و کلیه ها را ببینید.

📲جهت سفارش محصول، عدد 1 را به 3000515 پیامک بزنید


👇 فرطب، سایت خرید محصولات فران👇
📱 farteb.com

👇 نتایج مصرف کنندگان در کانال فرطب 👇
😍 @farteb


ღ🦩 بانوی امروز🦩ღ dan repost
🔴 سازمان بهداشت: دیسک کمر بدون جراحی درمان میشود

🔹 روشی به تازگی کشف شده که با استفاده از پلاتینر تراپی امواج کِلاکْ پالْس میتواند کمردرد را (در منزل) درمان کند !

اگر دیسک کمر ، سیاتیک ، تنگی کانال نخاعی و … دارید همین حالا وارد شوید و پرسشنامه درمان کمردرد را پر کنید تا بفهمید با چه روشی درمان میشید👇🏻

https://medianashop.com/Landing/Intdbl/PL84?utm_term=1212T10A

☎️ تماس فوری با درمانگر: 02191003925


.

آدما خیلی زود فراموش میکنن
که کی بودی و چیکار کردی براشون
یا اینکه حتی فرقت با بقیه چی بوده
همش به خودت میگی یه روز بالاخره
فرقتو با بقیه میفهمن و متوجه میشن
که چقد براشون خوب بودی
ولی واقعیت اینه که اونا
تو خوابی فرو رفتن
که نمیخوان ازش بیدار شن
فقط برای خودت خوب باش نه بقیه
این آدما دیگه خیلی وقته
فرق هیچیو متوجه نمیشن . . .!👌👌



تـــღعـشـقღـــاوان
‌‌@Tavane_eshgh


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
.


از قوی بودن خسته شدم!
میخوام یه شکننده ی لوس بغلی باشم.👄




تـــღعـشـقღـــاوان
‌‌@Tavane_eshgh


ღ🦩 بانوی امروز🦩ღ dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
با مصرف این نوشیدنی از امروز به راحتی لاغر شو😍👆🏻
عطارها هم فقط این روش رو برای لاغر شدن قبول دارن👌🏻


⌛️لینک سایت اصلیش رو میذارم تا تخفیف داره سریع برید سفارش بدین👇🏻👇🏻👇🏻

https://landing.saamim.com/F0ZYh
https://landing.saamim.com/F0ZYh




Snapptrip | اسنپ‌تریپ dan repost
⭕️ رزرو تور نوروزی
با پرداخت قسطی از اسنپ‌تریپ!😎

✈️ تور تهران - آنتالیا(هتل + پرواز)
📅 1فروردین الی 7 فروردین

🔹 پرداخت در ۴ قسط
🔹 بدون نیاز به ضامن، چک و سفته،‌ کاملا آنلاین!

🔗رزرو آنلاین از لینک زیر و یا وب‌سایت اسنپ‌تریپ:
https://snp.tips/vdgbj

🔹اطلاع از بهترین قیمت تورهای نوروزی:
@Snapptrip


🔞پارت اول رمان
💦 #تو_خورشید_شبم_باش 💦


.


قشنگیش به اینه که بین این همه درگیری و خستگی حداقل تورو دارم.👄💕



تـــღعـشـقღـــاوان
‌‌@Tavane_eshgh


.

•┄┅┅✾♥️✾┅┅┄•
•┄┅┅✾🌪✾┅┅┄•


✾┄•
#توخورشید_شبم_باش •┄✾

•┄🌪✾
#part80 ✾♥️┄•




- سردته؟ صدات و بدنت هنوز داره میلرزه.

آره! روحم گرم شده بود ولی بدنم همچنان میلرزید. احتمالا به خاطر این بود که از صبح چیزی نخورده بودم.

خواستم جوابش رو بدم که حس کردم کسی کنارم روی تخت دراز کشید!

کار یه لحظه بود! تن و بدنم از لرزش افتاد و آروم شدم! بهم دست نمیزد. بهم زیادی نزدیک نشد! اما حضورش پشت سرم خیلی واضح بود.

نه خیلی نزدیک، نه خیلی دور، فقط اون‌قدر که حس کنم یکی هست. که تنها نیستم.

چشامو بستم، اما هنوز همه‌چی تو سرم زنده بود. تصویر شلیک، شیشه‌هایی که خورد شد، اون لحظه که مرگ تا یه قدمیم اومد.

لعنتی! نمیتونستم چشمام رو ببندم. چون دوباره حس میکردم تو همون لحظه ام، تو همون صحنه ام! دوباره لبه تراسم و داداشم و عموم تو خطر پرت شدن از پرتگاه مرگن!

نفسام نامنظم بود، قفسه سینم بالا و پایین می‌شد، انگار بدنم هنوز نفهمیده که زنده‌ام.
اون لحظه واقعا آماده مرگ بودم.

یهو دستی روی سرم نشست. کش موم آروم باز شد و آزادی موهام رو احساس کردم! انگشتاش رفت لا به لای موهام. شروع کرد به نوازش کردن.

- دخترا از این کار آرامش میگیرن. نه؟

دنبال این بودم که حواس خودمو پرت کنم. پوزخندی زدم و گفتم:

- خیلی... با دخترا آشنایی داری... نه آقا پلیسه؟

چند ثانیه از حرکت ایستاد و دوباره مشغول نوازش کردن شد.

- خواهر کوچیکم همیشه قبل از خواب منو خفت میکرد.
همش بهم میگفت بیا موهامو ناز کن!
خواهر بزرگم هم وقتی ناراحت بود خودم سرش رو نوازش میکردم.
اونم از این کار خوشش میومد.

همونطور که نوازش میکرد زمزمه کرد:

- من... حتی اگه شده جون خودمو تو این راه بدم...
اون عوضی رو پیدا میکنم.
دیگه اجازه نمیدم کسی قربانی اون بشه!
در ضمن نترس! اون فقط اومده هشدار بده.
روشش رو به هیچ عنوان تغییر نمیده.

از حرفش خنده ام گرفت. مثلا میخواست دلداری بده. آره روشش رو عوض نمیکنه! با گلوله از راه دور نه، با چاقو از راه نزدیک آدم میکشه!

سرمو به آرومی چرخوندم طرفش. تو تاریکی، فقط سایه‌شو می‌دیدم، اما همونم کافی بود. یه لحظه چیزی نگفتم، فقط نفس کشیدم. سنگین، نامرتب.

پتو رو تو دستم فشردم و نگاهم رو دزدیدم.

- من... میترسم! از مرگ نه! از رو در رو شدن باهاش.

- از اینکه ستاره رو ببینی میترسی؟

سرم رو تکون دادم و با بغض گفتم:

- اوهوم! امروز بیشتر از هرچیزی، وقتی چشمم تو خیابون بهش افتاد ترسیدم.

نزدیک تر شد و سرش رو چسبوند به پیشونیم! چشماش رو بست و گفت:

- میدونم ترس داره! خیلی هم ترس داره.
ولی بازم بهت قول میدم.
من همیشه مراقبتم! همیشه هستم!
امروز کار داشتم. نتونستم زود تر بیام.
اصلا تهران نبودم. اما از امروز به بعد...
تا وقتی پرونده بسته بشه از شهر خارج نمیشم.

گرمی نفسش...
گرمی پیشونیش...
قابل قیاس با هیچی نبود.

چشمام رو باز کردم که دیدم دستش رو به طرف گردنبند آورد و اونو تو دستش فشرد.

- اون ستاره... خیلی ترسناکه! میدونم!
از رو در رو شدن باهاش میترسی.
میترسی حرفاش رو گوش بدی.
اما اون لحظه که میرسه، میبینی از همیشه شجاع تری!
اینو از هر کسی بهتر میدونم چون...

لباش رو چسبوند به گوشم و در کمال حیرت من، جمله اش رو تموم کرد.

- چون من ستاره رو دیدم!




این رمان مختص چنل  #تاوان_عشق بوده و خواندن آن هر جا غیر از چنل تاوان عشق #حرام است. #کپی و #نشر پیگرد قانونی دارد.
به قلم: هانری
*_*_*_*_*_*_*

دوستای گلم اگر رمان های  ما رو دوست دارید رمان دیگه ما به اسم #بیشرمانه از امروز تو کانال بانوی امروز پارت گذاری میشه می تونید اونجا بخونید ، یه کار متفاوت و خاص🥰👇

https://t.me/banoyeemroz

رمان #عشق_وجنون(فقط+18🔞🙈)
https://t.me/paari_chehr/78721


.

زندگی اونقدر جدی نیست که بخاطرش لبخندو از خودت دریغ کنی ..
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می‌گیرد جهان بر مردمان سخت‌کوش

#روزتون_بخیر



تـــღعـشـقღـــاوان
‌‌@Tavane_eshgh


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
.
ماه رمضان آمد🌝

دستهای خالی‌مان
دستاویز دلهای پاکتان...

ما را در ساعات اولیه ماه رمضان
نه به بهای لياقت بلکه به رسم رفاقت ، اول حلال ، و بعد دعایمان کنید..

💞حلول ماه نزول رحمت خدا مبارک💞



تـــღعـشـقღـــاوان
‌‌@Tavane_eshgh


🔞پارت اول رمان
💦 #تو_خورشید_شبم_باش 💦


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
.
توصیه‌ام اینه که اگه کسی یا چیزی تنها دلخوشیتون تو این زندگیه سفت و محکم بچسبید بهش. دلخوشی نداشتن خیلی بده. بخصوص تو این روزا.


بخوابیم...❣️💕


تـــღعـشـقღـــاوان
‌‌@Tavane_eshgh

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.