💕💕💕💕💕💕
💕پرنسس استاد💕
#پارت_9
رو پنجه های پام بلند شدم و دستمال پارچه ایمو گذاشتم روی زخم لبش تا خونش رو بند بیارم.
وسطای راه دستمو لو از دستم گرفت و هولم داد عقب و گفت
-گمشو دست نزن به من!
فکر کرد یکی مقصره؟
من اون روز دیدمت که باهاش اره م یدادی و تیشه می گرفتی!
-اما اس..
داد کشید
-خفه شو! کرم از خودته!
شماره دادنا و لاس خشکه زدناشو تو حالشو می بری کتک کاریاش و از زیر اون مرتبکه جمعت کردنو من باید تحمل کتم!
گوشه لبشو با حرص پاک کرد و گفت
-تقصیر خودمه که نذاشتم اون ابله هر گهی دلش مخواد بخوره و تو دانشگاه با یه ننگ رسوات کنه!
اشکم در اومد، چرا این جوری حرف می زد جلوی بقیه؟
خون گوشه ابروش راه گرفته بود و داشت می رفت توی چشمش!
با بغض گفتم
-یارا خون داره میره تو چشمت!
انگار نفت ریخته باشم رو آتیش. داد زد
-به تو ربطی نداره دختره هرزه پتیاره!
حواستو جمع کن و این قدر با هر پشه نری که از راه می رسه لاس نزن چون همیشه من نیستم که بکشمت از زیر دست و پاشون بیرون!
در ماشینو باز کرد و تا بره که یه دفعه یه صدایی...
💕💕💕💕💕💕
💕پرنسس استاد💕
#پارت_9
رو پنجه های پام بلند شدم و دستمال پارچه ایمو گذاشتم روی زخم لبش تا خونش رو بند بیارم.
وسطای راه دستمو لو از دستم گرفت و هولم داد عقب و گفت
-گمشو دست نزن به من!
فکر کرد یکی مقصره؟
من اون روز دیدمت که باهاش اره م یدادی و تیشه می گرفتی!
-اما اس..
داد کشید
-خفه شو! کرم از خودته!
شماره دادنا و لاس خشکه زدناشو تو حالشو می بری کتک کاریاش و از زیر اون مرتبکه جمعت کردنو من باید تحمل کتم!
گوشه لبشو با حرص پاک کرد و گفت
-تقصیر خودمه که نذاشتم اون ابله هر گهی دلش مخواد بخوره و تو دانشگاه با یه ننگ رسوات کنه!
اشکم در اومد، چرا این جوری حرف می زد جلوی بقیه؟
خون گوشه ابروش راه گرفته بود و داشت می رفت توی چشمش!
با بغض گفتم
-یارا خون داره میره تو چشمت!
انگار نفت ریخته باشم رو آتیش. داد زد
-به تو ربطی نداره دختره هرزه پتیاره!
حواستو جمع کن و این قدر با هر پشه نری که از راه می رسه لاس نزن چون همیشه من نیستم که بکشمت از زیر دست و پاشون بیرون!
در ماشینو باز کرد و تا بره که یه دفعه یه صدایی...
💕💕💕💕💕💕