#سفر_عشق
لینک قسمت اول
#قسمت_اول
مامان...مامان ،اون عروسك رو ميخوام.
-كدوم عزيزم...
-اوني كه پيراهن صورتي تنشه كه چشاش سبزه..
-اهان..واي ببين چه عروسك قشنگيه دستت روبده به من بريم تو مغازه.
مادر دست دخترش روگرفت وبا شوخي وخنده به داخل مغازه رفتن ناخوداگاه اهي كشيدم وسرم روپايين
انداختم،هيچوقت يه عروسك فانتزي نداشتم توي عالم بچگي دار وندارم گلي بود كه مادرجون برام بافته بود،خيلي
دوستش داشتم بيشتر از همه ي كسايي كه داشتم. توي اين هفده سال زندگي فقط اون شاهد اشكام ودردودالم بود
اون محرم رازم وتكيه گاهم بود...
باكشيده شدن مانتوم به عقب برگشتم دختري با دست كثيف وموهايي ژوليده ولباس هاي پاره جلوم ايستاده بود
وقران كوچكي دردست داشت وميگفت:
-خانم توروخدا،يه قران بخر خواهش ميكنم...
لبخندي زدم ودست توي كوله ام كردم و وكيف پولم روهمراه يه شكالت در اوردم قران رواز دستش گرفتم
وبوسيدم بعدهم يه پنج تومني همره با شكالت بهش دادم ،با خوشحالي به شكالت نگاه كرد وخواست بقيه پول
روبهم بده كه سرش روبوسيدم وگفتم:
-عزيزم بقيه اش مال خودت..
-اما...
چشمكي بهش زدم وبدون هيچ حرفي ازش دور شدم قران كوچك رودوباره بوسيدم وروي قلبم فشار دادم وبالبخند
زير لب گفتم:
-خداجون هميشه همين طور بودي هروقت خواستم ناشكري كنم يه جوري خودت روبهم نشون دادي ويادم انداختي
كه اگه هيچي نداشته باشم ازخيلي ها بيشتردارم واگه كسي رو نداشته باشم تورودارم،تويي كه از همه بزرگ تري
وهمه چيز دسته توه خداجونم به خاطرتمام چيزايي كه دارم شكرت ،هيچ وقت نگاهت روازم نگير...
قران رومحكم تربه سينه فشردم ...به خانه كه رسيدم كليد رو دراوردم ودر روباز كردم وداخل شدم،درختاي سربه
فلك كشيده با نوازش نسيم اين سووانسو ميشدن ،اين باغ روخيلي دوست داشتم چون از همه جاش خاطره داشتم
،خاطرهاي ناب ودست نخورده كه فقط براي من ومادرجون بود....اي كاش نميرفتي ،اي كاش تنهام نميزاشتي ،دلم
برات خيلي تنگ شده ...سرم روروبه اسمون كردم وگفتم:دوستت دارم فرشته ي من...
-رادا ...رادا....
منيرجون بود كه صدام ميكرد به سرعت قدم هام افزودم وازهمون فاصله گفتم:
-بله منيرجون،سالم.
منيرجون درحالي كه يه دستش به كمرش بود روبه من كردوگفت:
-امروز ديركردي...
درحالي كه وارد سالن ميشدم گفتم:
-حواسم پرت شد يواش تر از هرروز راه ميرفتم ببخشيد.
💦🔥توجه توجه داستان زیبای جدید #سفر_عشق هر صبح و عصر در کانال قرار داده میشود
@madaaraneeeee
لینک قسمت اول
#قسمت_اول
مامان...مامان ،اون عروسك رو ميخوام.
-كدوم عزيزم...
-اوني كه پيراهن صورتي تنشه كه چشاش سبزه..
-اهان..واي ببين چه عروسك قشنگيه دستت روبده به من بريم تو مغازه.
مادر دست دخترش روگرفت وبا شوخي وخنده به داخل مغازه رفتن ناخوداگاه اهي كشيدم وسرم روپايين
انداختم،هيچوقت يه عروسك فانتزي نداشتم توي عالم بچگي دار وندارم گلي بود كه مادرجون برام بافته بود،خيلي
دوستش داشتم بيشتر از همه ي كسايي كه داشتم. توي اين هفده سال زندگي فقط اون شاهد اشكام ودردودالم بود
اون محرم رازم وتكيه گاهم بود...
باكشيده شدن مانتوم به عقب برگشتم دختري با دست كثيف وموهايي ژوليده ولباس هاي پاره جلوم ايستاده بود
وقران كوچكي دردست داشت وميگفت:
-خانم توروخدا،يه قران بخر خواهش ميكنم...
لبخندي زدم ودست توي كوله ام كردم و وكيف پولم روهمراه يه شكالت در اوردم قران رواز دستش گرفتم
وبوسيدم بعدهم يه پنج تومني همره با شكالت بهش دادم ،با خوشحالي به شكالت نگاه كرد وخواست بقيه پول
روبهم بده كه سرش روبوسيدم وگفتم:
-عزيزم بقيه اش مال خودت..
-اما...
چشمكي بهش زدم وبدون هيچ حرفي ازش دور شدم قران كوچك رودوباره بوسيدم وروي قلبم فشار دادم وبالبخند
زير لب گفتم:
-خداجون هميشه همين طور بودي هروقت خواستم ناشكري كنم يه جوري خودت روبهم نشون دادي ويادم انداختي
كه اگه هيچي نداشته باشم ازخيلي ها بيشتردارم واگه كسي رو نداشته باشم تورودارم،تويي كه از همه بزرگ تري
وهمه چيز دسته توه خداجونم به خاطرتمام چيزايي كه دارم شكرت ،هيچ وقت نگاهت روازم نگير...
قران رومحكم تربه سينه فشردم ...به خانه كه رسيدم كليد رو دراوردم ودر روباز كردم وداخل شدم،درختاي سربه
فلك كشيده با نوازش نسيم اين سووانسو ميشدن ،اين باغ روخيلي دوست داشتم چون از همه جاش خاطره داشتم
،خاطرهاي ناب ودست نخورده كه فقط براي من ومادرجون بود....اي كاش نميرفتي ،اي كاش تنهام نميزاشتي ،دلم
برات خيلي تنگ شده ...سرم روروبه اسمون كردم وگفتم:دوستت دارم فرشته ي من...
-رادا ...رادا....
منيرجون بود كه صدام ميكرد به سرعت قدم هام افزودم وازهمون فاصله گفتم:
-بله منيرجون،سالم.
منيرجون درحالي كه يه دستش به كمرش بود روبه من كردوگفت:
-امروز ديركردي...
درحالي كه وارد سالن ميشدم گفتم:
-حواسم پرت شد يواش تر از هرروز راه ميرفتم ببخشيد.
💦🔥توجه توجه داستان زیبای جدید #سفر_عشق هر صبح و عصر در کانال قرار داده میشود
@madaaraneeeee