#رمان انتهاج
پارت ۱۱۱
اشک لعنتیم باز هم بدون اجازه من چکید و چشم هام رو به هم فشار دادم. حرف تو سینه ام زیاد بود. اما فقط گفتم
- آخه گاهی انگار منو نمیبینی!
رهام شاکی گفت
- هنوز بخاطر رابطه از عقب ناراحتی!؟ من فقط میخواستم ترسی که داشتی بریزه! کار سخت رو بهتره آدم یهو انجام بده! به خدا اینم بخاطر خودت کردم!
حرصم گرفت و شاکی گفتم
- من اونهمه درد کشیدم بخاطر خودم!؟ که خودم به چی برسم!؟
رهام شاکی شد و گفت
- فقط اولش درد داشت بعد برای تو هم لذت داشت!
خشم و بغض داشت خفه ام میکرد خواستم جواب بدم که رهام گفت
- نگو نه که باور نمیکنم. من با ده بار از پشت با دختر ها رابطه داشتم! همه لذت بردن!
هینی شوکه و بی اراده گفتم و سریع نگاهم رو از رهام گرفتم.
رهام عصبی گفت
- لعنتی نرو رو اعصابم نیکو!
سکوت کردم و لب هام رو با بغض به هم فشردم. اصلا چرا داری بحث میکنی نیکو!؟
که حالت بد تر از قبل بشه!؟
رهام کنار خیابون پارک کرد و گفت
- من کلا تو این ۲۰ سالی که دوست دختر داشتم با ده نفر بیشتر رابطه نداشتم! اما تو عصبیم میکنی من تو عصبانیت اختیار زبونم رو ندارم.
دستمال کاغذی به سمتم گرفت. آروم اشکم رو پاک کردم ،دوست داشتم بگم چرا اومدی سراغ من! چرا با همون ها ازدواج نکردی ،اما نمیخواستم حرف اصلیم گم شه و گفتم
- اما من درد داشتم هنوز هم میشینم درد دارم! حتی جلو هم درد داره! تو که با ده نفر رابطه داشتی، تجربه داری!
نگاهش کردم و گفتم
- بدن من اصلا مناسب بدن تو هست!؟ مگه دوست داشتن یه بخشیش مواظب طرف بودن نیست!؟ تو میزنی منو نابود میکنی بعد میری برام دارو میخری! من اینجوری نمیخوام! اگر دوستم داری مواظب باش عذابم ندی...
رهام کلافه بود. جفت چشم هاش رو دست کشید و گفت
- باشه! اما تو هم همراهی کن تا بدنت با من جور شه! باور کن همراهی کنی خودت هم بیشتر حال میکنی
نگاهم رو دوختم به بیرون و گفتم
- من هنوز خیلی نیاز جنسی حس نکردم که دنبال حال کردن باشم.
رهام سکوت کرد. فکر کردم از حرفم گذشت اما از ماشین پیاده شد و گفت
- باید بری دکتر! نمیشه که تو این سن میل جنسی داشته باشی!
در رو کوبید
دوست داشتم سرش جیغ بزنم بگم من میل جنسی دارم! اما اولویت زندگیم نیستن. اما دیگه رفته بود . کلافه پیاده شدم. اما در رو نکوبیدم. کنار رهام که منتظرم ایستاده بود، رسیدم گفتم
- من کی گفتم ندارم!
رهام دستم رو گرفت و گفت
- بسه دیگه شب رو تختخواب این بحث رو ادامه میدیم! الان وقتش نیست!
خوشگل ها برای خوندن ادامه ۲ راه هست
#رایگان میتونید ۳۰۰ پارت جلو تر بیاید اینستاگرام بقیه رو بخونید
https://www.instagram.com/zendegibanafsh
یا اگر دوست داشتید بیاید #فایل_کامل ۲۲۰۰ صفحه رمان رو همین الان تو باغ استور بخونید.
اول اپلیکیشن از کانالش نصب کنید👇
فایل نصبی برنامه تو کانالش پین شده👇💜
@BaghStore_app
سایت هم دارن
https://www.Baghstore.net
پارت ۱۱۱
اشک لعنتیم باز هم بدون اجازه من چکید و چشم هام رو به هم فشار دادم. حرف تو سینه ام زیاد بود. اما فقط گفتم
- آخه گاهی انگار منو نمیبینی!
رهام شاکی گفت
- هنوز بخاطر رابطه از عقب ناراحتی!؟ من فقط میخواستم ترسی که داشتی بریزه! کار سخت رو بهتره آدم یهو انجام بده! به خدا اینم بخاطر خودت کردم!
حرصم گرفت و شاکی گفتم
- من اونهمه درد کشیدم بخاطر خودم!؟ که خودم به چی برسم!؟
رهام شاکی شد و گفت
- فقط اولش درد داشت بعد برای تو هم لذت داشت!
خشم و بغض داشت خفه ام میکرد خواستم جواب بدم که رهام گفت
- نگو نه که باور نمیکنم. من با ده بار از پشت با دختر ها رابطه داشتم! همه لذت بردن!
هینی شوکه و بی اراده گفتم و سریع نگاهم رو از رهام گرفتم.
رهام عصبی گفت
- لعنتی نرو رو اعصابم نیکو!
سکوت کردم و لب هام رو با بغض به هم فشردم. اصلا چرا داری بحث میکنی نیکو!؟
که حالت بد تر از قبل بشه!؟
رهام کنار خیابون پارک کرد و گفت
- من کلا تو این ۲۰ سالی که دوست دختر داشتم با ده نفر بیشتر رابطه نداشتم! اما تو عصبیم میکنی من تو عصبانیت اختیار زبونم رو ندارم.
دستمال کاغذی به سمتم گرفت. آروم اشکم رو پاک کردم ،دوست داشتم بگم چرا اومدی سراغ من! چرا با همون ها ازدواج نکردی ،اما نمیخواستم حرف اصلیم گم شه و گفتم
- اما من درد داشتم هنوز هم میشینم درد دارم! حتی جلو هم درد داره! تو که با ده نفر رابطه داشتی، تجربه داری!
نگاهش کردم و گفتم
- بدن من اصلا مناسب بدن تو هست!؟ مگه دوست داشتن یه بخشیش مواظب طرف بودن نیست!؟ تو میزنی منو نابود میکنی بعد میری برام دارو میخری! من اینجوری نمیخوام! اگر دوستم داری مواظب باش عذابم ندی...
رهام کلافه بود. جفت چشم هاش رو دست کشید و گفت
- باشه! اما تو هم همراهی کن تا بدنت با من جور شه! باور کن همراهی کنی خودت هم بیشتر حال میکنی
نگاهم رو دوختم به بیرون و گفتم
- من هنوز خیلی نیاز جنسی حس نکردم که دنبال حال کردن باشم.
رهام سکوت کرد. فکر کردم از حرفم گذشت اما از ماشین پیاده شد و گفت
- باید بری دکتر! نمیشه که تو این سن میل جنسی داشته باشی!
در رو کوبید
دوست داشتم سرش جیغ بزنم بگم من میل جنسی دارم! اما اولویت زندگیم نیستن. اما دیگه رفته بود . کلافه پیاده شدم. اما در رو نکوبیدم. کنار رهام که منتظرم ایستاده بود، رسیدم گفتم
- من کی گفتم ندارم!
رهام دستم رو گرفت و گفت
- بسه دیگه شب رو تختخواب این بحث رو ادامه میدیم! الان وقتش نیست!
خوشگل ها برای خوندن ادامه ۲ راه هست
#رایگان میتونید ۳۰۰ پارت جلو تر بیاید اینستاگرام بقیه رو بخونید
https://www.instagram.com/zendegibanafsh
یا اگر دوست داشتید بیاید #فایل_کامل ۲۲۰۰ صفحه رمان رو همین الان تو باغ استور بخونید.
اول اپلیکیشن از کانالش نصب کنید👇
فایل نصبی برنامه تو کانالش پین شده👇💜
@BaghStore_app
سایت هم دارن
https://www.Baghstore.net