سلام سلام
♥️♥️بیقرار یارم ♥️♥️
سوتی دوستمون خوندم در مورد ماسک زردچوبه یاد حرکت انتحاری خودم افتاد
منو همسری رفته بودیم شمال حسابی مثل دریا ندیده ها رفته بودیم تو آب حسابی زیر آفتاب بازی کردیم
وفارغ از دنیا بودیم وقتی برگشتیم ویلا من متوجه شدم یا ابلفضضضضضضضضل 😲😲😲😲صورتم سوخته چه سوختنی
خلاصه برگشتیم تهران بهمون خبر دادن زندایی همسری فوت کرده و باید بریم قزوین من گفتم یا خدا اینا منو تا حالا ندیده بودن من با این قیافه کجا برم گفتم ولش کن نمیرم ولی در کسری از ثانیه به فکرم رسید برم با وایتکس صورتمو بشورم سفید بشه
چشمتون روز بد نبینه یعنی نبینه هاااااااااا لیف برداشتم وایتکس غلظ ریختم روش کشیدم به صورتم 😵💫😵💫😵💫
تماس لیف با صورت همانا خفه شدنم همانا
گاز وایتکس رفت تو سینه ام افتادم زمین مثل ماهی داشتم میپریدن بالا پایین هیچ کس هم خونه نیست
فقط تونستم در باز کنم خودمو بندازم بیرون خلاصه صورتم سفید نشد که صدام کلا از دست دادم
با هزار زحمت از حموم آمدم بیرون
حالا همسری آمد که حاضری بریم دید یا خدا من درچه حالیم گفت حالا که اینجوری کردی با خودت باید بیایی من نمیدونم پاشو بریم خودتو ببین بهتر تا من بخوام به همه بگم زنم خون به مغزش نرسیده صورتشو با وایتکس شسته همه تو ختم بهم میخندن حالا مونده بودم بخندم یا گریه کنم رفتیم دکتر وقتی برای دکتر نوشتم چی شده چشاش گرد شد گفت همراه داری سرتکون دادم بله رفت بیرون همسری صدا کرد گفت تو نمیدونی زنت عقل نداره چرا تو خونه تنهاش میزاری همسری میگه یه لحظه هنگ کردم چی جواب بدم 😂😂😂
اگر خوش تون آمد ماجراهای بعدی بگم تو ختم چیشد
وجریان کتک خوردن همسری سر این کار من
و واکنش خانواده ام واقوام وقتی شنیدن من چیکار کردم
#سوتی_های_زنونه
https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3Vبرای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️