خاکسترِاقیانوس؛پاکسازی


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha


شـایَددَردُنـیایـی‌دیـگَرتـوشیـریـنی‌ِزِنـدِگی‌تَلخـَم‌‌شَـوی؛
اَموالِ‌‌مَن‌تو‌سِه‌چیز‌خُلاصِه‌میشه" تـختـم ، سـیگـارم ، پـسـرم "
https://t.me/for_parkyuri

Уважаемый @durov !!

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


آقایی شدن دیگه


هربار میبینمش یه جوری میشم


‘ ᐯKOOK ᑕᒪᑌᗷ ’ dan repost
جونگکوک وایب vs تهیونگ وایب

#TWT ; @VKOOKCLUBB


فـوروارد کـنیـد؛ پست پیـنتـون رو فـور کـنـم.


فـوروارد کـنیـد؛ پست آخـرتون رو فـور کـنـم.


دست به انکار خدایی میزنم که مدت هاست کافرم کرده.
شاید چون جرعت اعتراف ندارم
جرعت اعتراف به پرستیدن خدای خود را ندارم
همون خالقی که از شراب مسحور کننده بهشتش روی لب های خدایم ریخته ،اگر میدونست روزی قراره خلق شده اش را بپرستم شاید هیچوقت دست به کشیدن تن بی نقصش نمیزد
خالق را انکار میکنم مخلوق را میپرسم.

با حسرت چشیدن طعم یاقوت سرخ لب هایش پا به جهنم میگذارم.

من آزادی را در این دنیا داشته‌ام.
وقت در بند بودن رسیده است.


زخم هایش را می‌بوسم و رنجش را باور میکنم
من اورا بی حد و مرز دوست میدارم


بـه تـعداد شکستـگی‌های قـلبـم دوسـتت دارم کیـم!


-


الهه ی دونه برف ؛


I want you to want me


𝐕𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞... dan repost
در این زمان
انتظار همانقدر بی معنی است که زیباترین آهنگِ جهان را برای کسی بنوازی که قادر به شنیدن نیست...
امید همانقدر سخت و نشدنی است که رنگین کمان را به کسی نشان بدهی که قادر به دیدن نیست...
نقشه ی بهشتِ گمشده ای را در دست دارم، این همان بهارِ دوغین است
درواقع من به کویری تبعید شده ام که خاک و شن هایش چشمانم را می‌سوزاند، من نیز قادر به دیدن نیستم
لب‌هایم برای سخن گفتن، مُهر و نشانی از جنسِ سکوت خورده است
خورشید، طلوع نمی‌کند
ماه، شب ها نمی‌تابد
ستاره ها نمی‌درخشند
برای رهایی از خودم واردِ اُقانوسِ مصیبت شدم غافل از اینکه مصیبت ها نیز زخم های اُقیانوس‌اند، حال نیز من هم زخم خورده‌ام...
من حتی هنگام غرق شدن هم سوختم...
هرجایی را که گمان می‌کردم آسیب ناپذیر است، مانند خشمِ آسمان مرا در خود کِشید...
آیا قادر هستم این غُل و زنجیرِ شومِ طالع‌ام را بشکنم؟
اگر هنگام شکستنش جانم را از دست دادم، مرا در همان کویری که تبعید شده‌ام رها کنید، خا‌کِ آن‌جا اشک‌های مرا به یاد دارد...


𝐕𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞... dan repost
زندگیِ من، محکومیتی که در آن اسیر شده‌ام.
احساس می‌کنم سالمندی شده‌ام، وقتی جوان‌تر بودم عطشِ پیروزی درونم وجود داشت، اکنون با بالاتر رفتنِ سنِ خود، دیگر آن شور و اشتیاقِ خود را از دست داده‌ام.
احساساتم مانند گیتاری سوخته شده‌اند، البته درگذشته به زیباییِ نوت‌هایش بودند.
اکنون
درحالِ عبور از بینِ خاکسترهایش هستم، اما همچنان مشکلاتم را مانند تابوتی روی دوشم میکشم.
حال، قلبم از دیوار سنگ‌تر، ذهنم از زمستانِ اِوِرِست سهمناک‌تر است.
البته که به یاریِ دیگران پاسخِ منفی میدهم، بخاطرِ اشتباهِ اعتماد کردنم، سیم خاردارهای زیادی دورِ قلبم کشیده اند.
همگی مانند مترسک هایی در مزرعه هستند که نقش قهرمان‌ها را بازی می‌کنند.
اما گاهی تعجب می‌کنم، آیا خدا به دلیلِ مصیبت‌هایی که سرِ یکدیگر آورده‌ایم مارا می‌بخشد؟ بعد به اطرافم می‌نگرم و متوجه می‌شوم
زمان زیادی است که خدا اینجا را ترک کرده و ما همگی گروگانِ غرور خود شده‌ایم


𝐕𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞... dan repost
+ در قمارِ عشقِ او، زندگی‌ام را باختم


‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌Ορίνα dan repost
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌Στο όνομα της θεάς του έρωτα
‌Κ που έβαλε στοργή
‌ ‌ ‌ και αγάπη ανάμεσά μας...
‌και μας έπνιξε στην αγάπη



16 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.