وصله ناجور دل


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Kitoblar


📚رمان آنلاین
به قلم فریبا زلالی
📃پارتگذاری منظم بجز پنجشنبه و جمعه
هر روز دو تا پارت داریم
ساعت ۱۰ تا ۱۱صبح
ساعت۸شب
جهت تبادل
هر گونه کپی، پیگرد قانونی دارد.🚫
جهت ارتباط با نویسنده:
@fapazolali
https://t.me/joinchat/nFRZT8EaFUgzMGZk
لینک دعوت

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


قان قان🚙 dan repost
_هیشکی نمیتونه بگه عاشقه میدونی چرا؟

https://t.me/joinchat/vATRyqq2c8JlNDhk

مرداد درحال نوازش تنم سوالی نگاهم میکنه

_چرا؟

خودم رو روی تنش میکشم

_چون عاشقی ادعا نمیخواد عمل میخواد، اگه عاشقی باس صبح استحکاک پوستت رو پوست عشقت حس کنی اگه نکنی عاشق نیست

لبخندی روی لبش رو میبوسم

_اگه غرور داشته باشی عاشق نیستی، عشق غرور حالیش نیست

نگاه شیفتش باعث میشه ادامه بدم

_اگه ولت کرد رفت نری با یکی دیگه تا غیرتش رو انگلک کنی ..

کمی پایین تر میرم و در حالی که دستم رو تنش حرکت میکنه ادامه میدم

_باس یه جا دیگش رو انگلک کنی!

نفس های تندش رو دوست دارم

_باس صدای نفس نفس زدنش تو گوشت بپیچه

زیرم پیچ و تاب میخوره

_باید بیتابش کنی، تشنش کنی!

اروم دستم رو روی پاش حرکت میدم

_اونقدر تحریکش کنی که التماس کنه

ناله ارومی از میون لباش رها میشه و من اون ناله رو میبوسم

_باس تو اوج ولش کنی تا قدرت بدونه

با این حرفم کنار میکشم و پشت بهش روی تخت میشینم، صدای متعجبش پوزخندی روی لبم میشونه

_یاس!

یه روز بود جون میدادم واس این یاس گفتنش

_اِ اسمم یادته؟ فکردم منو با اون دختره چی چی بود اسمش اها .. ساره اشتباه میگیری

به سمتش برمیگردم و نگاهی به تنش میندازم

_میدونه نامزدش پیش منه؟ کنار منه؟

خیمه میزنم روش و تخت سینش میکوبم تا روی تخت بخوابه

_ساره خانم میدونه برای با من بودن اینطور بیتابی؟ اره؟؟؟

مرداد چشم هاش مات بود و من اتیش

_یه روز واسه این قهوه داغ جون میدادم ولی الان واسم مثل زهره تلخ، سرد از دهن افتاده

از روش کنار میکشم و شلوار و بلیزم رو تنم میکنم اخرین لحظه چشمم به برگه ازمایش میوفته و با زهرخندی برش میدارم

_مبارک بابا جدیدش باشه، میدونی که .. عمم راضی به وصلت منو تو نبود بیشتر دوست داشت من زیر سعید، پسر سگ سیبیل همون که روش غیرتی میشدی نزدیکم اومدنی باشم تا تو ولی خوب دیر جنبید و متاسفانه سوراخ بود یا نکنه حاجی دعاکرد لکلک بچه انداخت تو شیکمم؟

با خنده در رو روی صورت بهت زدش میکوبم و از هتل بیرون میام

https://t.me/joinchat/vATRyqq2c8JlNDhk

عاشقش بودم، عاشقم بود ولی چشم دیدن عشقمون رو نداشتن .. گرفتن ازم منم اسیر کردم قلبش رو نگاهش رو و تا ابد فقط با ذکر اسم من با زنش میخوابید .. حالا من با پسرم وارث خواندان موحد برگشتم و مرداد دیگه همون مرداد نیست مرده و دنبال یه منبع میگرده یه منبع تنفسی قدیمی که همه فکر میکنن از کار افتاده ولی! اون منبع نفس اومده و هرکی نفسش رو ببره قراره نفسش بریده بشه!

https://t.me/joinchat/vATRyqq2c8JlNDhk


بنر خانزاده🔞 dan repost
🔥🔥بهشت دختر با اصالتی که به اشتباه، دل به یک مرد سنگدل میده🔞❌💢📛

_ قوانین رو بشمر

💢_ ازت...ازت عشق نخوام

_دیگه؟

💢_ بعد هر رابطه تختت رو همون موقع ترک کنم

اشکی که از گوشه چشمم پایین میومد رو پاک کردم و ژیهات با بی رحمی گفت

_ خودت اینو خواستی بهشت . پس یه جوری رفتار نکن انگار من دارم بهت ظلم میکنم

تخت سینش کوبیدم و نالیدم
♨️_ گناه من احمق فقط اینه که عاشق یکی مثل تو شدم و دارم مثل هرزه ها به هر کاری تن میدم .

بی تفاوت سیگاری آتش زد و گفت

_ به هر کاری تن نده. ازین اتاق برو بیرون و قسم میخورم پات به دم در نرسیده دختر بعدی رو تختم حاضره


با بغض و کینه مشتی به سینش کوبیدم

💦_ تو میگی عاشق نمیشی؟ تو میگه همه برات حکم آشغالای خیابون رو دارن؟ میمونم ژیهات . میمونم و مثل هرزه هایی که باهاشون میخوابی به هر کاری تن میدم. اما یادت باشه من مثل بقیه نیستم . قسم میخورم کاری میکنم که این قلب سنگی و بی احساست یه روز جلوم زانو بزنه. کاری میکنم که این دست های بی رحمت یه روز فقط با لمس من آروم شه

نیشخند زد و کمرم رو گرفت

_ جای این خیالبافیا #لخت_شو تا حوصلمو سر نبردی
_ این لحظه رو یادت بمونه سرگرد ژیهات

https://t.me/joinchat/_wGd9q7DzrEyMGY0
بهشت دختر ساده و احساساتی که عاشق یک پلیس نفوذی بی رحم میشه که زن هارو فقط به چشم رابطه میبینه‌ . بهشت با خفت تنش رو به اون میسپره و قسم میخوره کاری کنه که اون مرد بی رحم یه روز از عشقش مجنون بشه


بنر خانزاده🔞 dan repost
🔞💢‍ دختره حوله پسره رو پوشیده و پسره میگه جلو چشم خودم باید حولرو دراری 😱💦🔞

با سرخوشی از حموم بیرون اومدم و خواستم برم بیرون اتاق، که حس کردم به یه چیز سفت خوردم..سر بلند کردم و با دیدن ژیهات بی اختیار جیغ زدم.

سر تا پامو نگاه کرد بی اختیار حوله رو پایین تر کشیدم و با تته پته گفتم:

-د..داشتم..میخواستم برم..حموم بودم..

قیافش شیطون شد..

آب دهنمو قورت دادم..خب مصلحت خدا اینه که فعلا گورمو گم کنم.

خواستم سمت در برم که مچ دستم کشیده شد..

ژیهات با خنده به سمتم اومد..

💢_به به..عافیت باشه...بهشت خانوم

قدمی عقب رفتم .خدا لعنتم کنه..بریده بریده گفتم:

💢_من برم ناهارو بیارم..یخ میشه..

نیشخند زد:

_من اصلا گرسنم نیست..

یه قدم دیگه بهم نزدیک شد و گوشم رو بویید

💢_فقط تشنمه...
و این که تنته حوله ی منه


لب گزیدم و دستمو کشید زیر حوله

🔥_ باشه برو اونور لباس عوض کنم می شورم بت می دمش

چشماشو ریز کرد و بند حوله رو لمس کرد و از روی حوله سینم رو فشار داد

💢_ همین الان لخت شو و بم بدش.

آب دهنمو با صدا قورت دادم داغی نفسش تو صورتم می خورد

_ اگه تا دو ثانیه دیگه نری با پا میام تو دهنت جناب سرگرد
قهقمه زد

_ باشه برو

تا خواستم فرار کنم بند حوله رو محکم کشید و بین دیوار حبسم کرد
💢_ این تن خیس و لختت و ببینم و بزارم بری؟ من که پسر پیغمبر نیستم

https://t.me/joinchat/_wGd9q7DzrEyMGY0
ژیهات دختر سرسختی که برای رسیدن به هدفش مجبور میشه با یه سرگرد منحرف جذابب😱 همخونه بشه


ℬ𝒶𝓃𝓃ℯ𝓇 ℬℯ𝒶𝒸𝒽🌙 dan repost
مشغول خوردن کیک بودم که لگدی که ونوس به شکمم زد باعث شد پوفی بکشم توت فرنگی روی کیکم رو برداشتم و جویدم.

- حال دخترم چطوره؟ دخمل بابا چی‌کار داری می‌کنی؟

چشم‌غره‌ای به آیراد رفتم و بغ کرده روم رو گرفتم.
آیراد که فهمید ناراحتم کرده خودش رو بهم چسبوند و لپم رو بوسید.


- امروز میریم خرید و اون لباس جشن رو برات میخرم شب هم با لباس عربی برام می‌رقصی!

خیره به شکمم که برجسته شده بود حرصی دستش رو نیشگون گرفتم:

- من با شش ماه حاملگی بشینم برقصم؟ خودت خجالت نمی‌کشی لابد بعدش باید بهت سرویس هم بدم!

نچ نچی کرد و پهلوم رو گاز گرفت که گوزی که یک ساعت نگه‌اش داشتم هوا شد سرخ شده تو مبل فرو رفتم.

- آیشن این چی بود؟

خنده‌ای کردم و با مشت روی مردونه‌گیش کوبیدم که از درد ناله کرد:

- گوزم بود عزیزم دیگه عقیم شدی رفت🤣😂


یه دختر داریم😎
شاه دختره شیطنت و لوند بازی‌هاش کار دست مافیای ماشین و اسلحه داده که زد 🤰 این طور کرده😂🤣 کل کلی‌ترین و طنزترین رمان سال
با عشق وارد بشید و بخندید😍🔞


https://t.me/joinchat/cPnrhhvBFHliNGQ0


ℬ𝒶𝓃𝓃ℯ𝓇 ℬℯ𝒶𝒸𝒽🌙 dan repost
خندیدم و عکس میکائیل رو نگاه کردم و زیرش نوشتم:
" میکائیل ایلکان این شخص بخاطر داشتن بیماری روحی و روانی شدید در بخش مراقبت‌های ویژه به سر می‌برن بخاطر بضاعت و نداری خانواده لطفا به شماره کارت زیر مبلغ واریز کنید تا فرد بتواند درمان خود را ادامه دهد و سلامت خود را باز یابد لطفا پخش کنید!"

پست رو فرستادم اینستاگرامم و با دیدن پیام‌های مردم و پیامک واریزی‌ها ریز ریز خندیدم عکس میکائیل با بالاتنه برهنه که توی استخر درحال گرفتن توپ بود و خودم با فتوشاپ یه کلاه پشمی سیاه سرش کردم و کمی چهره‌اش رو ناله وار کردم اینستاگرامم گذاشتم.

- می‌کشمت آیشن زنده زنده چالت می‌کنم!

با دیدن چشم‌های قرمزش ترس توی دلم نشست و صحفه‌ی گوشی رو توی صورتم پرت کرد:

- من بزرگترین قاچاقچی ماشین و اسلحه شدم تیتر رسانه‌ها که فقیرم و بدبختم نشونت میدم کاری می‌کنم که تا آخر عمرت بگی غلط کردم!

خواستم فرار کنم که بازوم رو گرفت و دم گوشم نجوا کرد نفسم رفت:


- کاری می‌کنم امروز رو به خاطر بسپاری و از ترس نتونی حرف بزنی تقاص این کار رو با گرفتن دوخترونگیت میدی عروسک!

من آیشنم مادرم فاحشه بود از خونه فرار کردم و گیر یه عوضی افتادم اون مرد ممنوعه بود خیلی زیاد من به حرف‌های بقیه که در موردش گفتن توجهی نکردم و سرانجامش شد بچه‌ی توی شکمم...
#پیشنهاد_ویژه_نویسنده
معتاد شدن تضمینی👌
🤤

https://t.me/joinchat/cPnrhhvBFHliNGQ0


Teresa dan repost
تجاوز و.... 😱🔥

دندوناش و رو سینه #برهنم گذاشت و با تمام توانش فشرد که #جیغی زدم و هق هقم اوج گرفت و #التماس کردم
_ترو به اونی که می‌پرستی ترو اونی که جونش عزیز برات ولم کن... ولم کن!


دستام و به بالای #تخت با #روسریم بست و با چشمای #قرمزش فکم و تو دستش فشرد و گفت
_ولت کنم!؟ بعد یک عمر گیر آوردمت تنها حالا ولت کنم!؟ تو سهم منی می‌فهمی!؟
راه بیا بام اگه می‌خوای زیرم جرواجر نشی راه بیا بام نبات!


اشک می‌ریختم فقط که هر چی #لباس تو #تن و بدنم بود #پاره شد و چشمام و محکم بستم دستش رو ممنوعه ترین قسمت #بدنم نشست
قسمتی که دست #خودمم روش اگه می‌خورد #حرام بود!
با همون دستای بسته #تقلا کردم و #جیغ زدم که ازم فاصله گرفت و #کمربند شلوارش و باز کرد و #لباساش و دراورد
چشمام و بستم و #هق زدم که فکم و گرفت و فشرد
_نگاش کن هرزه خانم!
ببین منو! نگاش کن


#چشمام و جوری روهم می‌فشردم و هق می‌زدم که دلم به حال خودم #می‌سوخت!
در آخر وقتی دید چشم باز نمیکنم انگشت #شصتش و بی هوا وارد #دهنم کرد که #گاز محکمی گرفتم و صدای #دادش بلند شد و همون لحظه #سیلی هایی پشت سر هم تو صورتم می‌خوردن من و طعم گس #خون و کنار #لبم حس می‌کردم و در نهایت صداش و که گفت
_اگه می‌خوای پاره نشی ... باز کن دهنت و مطمعن شو از حال خودت اگنه دندوناتو و تو دهنت خورد می‌کنم



با پایان جملش حجم #گوشتی و رو #لبم حس کردم و دهنم بهم #چسبوندم که بینیم و گرفت
هقی زدم و بالاخره #چشمام و باز کردم و با دیدنش تو اون وضعیت حالت #تهوع بهم دست داد و با دیدن بدن لختش #هقی زدم از #گریه و در اخر نفس کم آوردم و #دهنم برای نفس کشیدن باز کردم که بینیم و ولی کرد که......
_آفرین دختر خوب! این قرار خیلی جاهات و باز کنه پس باز کن دردت نگیره... زود باش!
که قرار بری زیرم!



#اشک می‌ریختم و از حرفاش #ترس تو دلم بیشتر میشد که دستش و گذاشت رو سرم و مجبورم کرد #حجم بیشتری و تو #دهنم ببرم که عق زدم ولی بی اهمیت سرم و تکون داد و گفت
_امشب بریزم و حامله ت کنم!؟
هوم!؟!


فقط #اشک میریختم که چکی به #صورتم زدو گفت
_نه هوس کردم تو دهن داغت خالی شم
🔞❌⭕️🔥

https://t.me/joinchat/7oriQhvMs4s0ZmFk


بنرهام😍😍❌💯 dan repost
_ نه ماه از رحمت استفاده میکنیم........فقط به اندازه به دنیا اومدن بچه
سرم رو پایین میندازم
+ ولی اقا ارش چرا ازدواج نمیکنن که زنشون براشون بچه بیاره؟
خواهر ارش نگاه به اراش که با خونسردی سیگار میکشه میندازه
_ چون برادرم بیماری جنسی داره
اب دهنم رو با استرس قورت میدم
_ ی........یعنی چی؟
لیوان چایی رو بلند میکنه و قلومی ازش میخوره
_ یعنی اینکه فاتتزی های خاصی داره که هر کسی نمیتونه براش انجام بده......فانتزی های خشن و خاص!
نگاه معصوم و مظلومم رو به ارش میدوزم
_ خب چرا.......چرا من براتون بچه بیارم؟........شما میتونین با بهترین دختر ها ازدواج کنین و ازش صاحب بچه بشین
ارش از سیگارش پوک سنگینی میگیره
+ 500 میلیون
با حالتی بین سکته و تشنج نگاهش میکنم
_ 500 میلیون چی؟
سیگارش رو تو جا سیگاری تکون میده
+ 500 میلیون میدم بهت........برای یه بچه.......وارث امپراطوری من
من به این پول خیلی نیاز دارم
برای نجات برادرم به زندان دقیقا باید 500 میلیون پول دیه بدم
مطمئنم این موضوع رو به خوبی میدونه که سعی میکنه با این پول راضیم کنه
_ خب انجام ازمایش ها خیلی طول میکشه
سیگار رو توی جا سیگاری خاموش میکنه
+ من بچه ازمایشگاه نمیخوام........نمیخوام بچم تو ازمایشگاه درست شده باشه.......که اگه چنین بچه ای میخواستم تو دستگاه بچه رو پرورش میدادم
اب دهنم رو با استرس قورت میدم
_ ی......یعنی چی این حرفتون؟
از جاش بلند میشه و دستش رو توی جیبش فرو میبره
+ یعنی اینکه خودم حاملت میکنم........با یه رابطه.......مثل بقیه زن و شوهرا
بدون توجه به من بهت زده به سمت اتاقش میره
+ تمیزش کنین خواهر.......عاقد هم خبر کنین صیغه محرمیت رو بخونه........امشب تو اتاقم میخوامش
https://t.me/joinchat/XLLZzg-7I_ZjM2Q0
https://t.me/joinchat/XLLZzg-7I_ZjM2Q0
https://t.me/joinchat/XLLZzg-7I_ZjM2Q0
سارا دختر مظلوم و معصومی که میشه برده زر خرید ارش
رحمش رو به اجبار برای نجات برادرش به ارش میفروشه
ارشی که رحم و بخشندگی تو وجودش نیست
ارشی که همه اون رو به بی بند و باری و خوشگذرونی میشناسن


Teresa dan repost
تجاوز و.... 😱🔥

دندوناش و رو سینه #برهنم گذاشت و با تمام توانش فشرد که #جیغی زدم و هق هقم اوج گرفت و #التماس کردم
_ترو به اونی که می‌پرستی ترو اونی که جونش عزیز برات ولم کن... ولم کن!


دستام و به بالای #تخت با #روسریم بست و با چشمای #قرمزش فکم و تو دستش فشرد و گفت
_ولت کنم!؟ بعد یک عمر گیر آوردمت تنها حالا ولت کنم!؟ تو سهم منی می‌فهمی!؟
راه بیا بام اگه می‌خوای زیرم جرواجر نشی راه بیا بام نبات!


اشک می‌ریختم فقط که هر چی #لباس تو #تن و بدنم بود #پاره شد و چشمام و محکم بستم دستش رو ممنوعه ترین قسمت #بدنم نشست
قسمتی که دست #خودمم روش اگه می‌خورد #حرام بود!
با همون دستای بسته #تقلا کردم و #جیغ زدم که ازم فاصله گرفت و #کمربند شلوارش و باز کرد و #لباساش و دراورد
چشمام و بستم و #هق زدم که فکم و گرفت و فشرد
_نگاش کن هرزه خانم!
ببین منو! نگاش کن


#چشمام و جوری روهم می‌فشردم و هق می‌زدم که دلم به حال خودم #می‌سوخت!
در آخر وقتی دید چشم باز نمیکنم انگشت #شصتش و بی هوا وارد #دهنم کرد که #گاز محکمی گرفتم و صدای #دادش بلند شد و همون لحظه #سیلی هایی پشت سر هم تو صورتم می‌خوردن من و طعم گس #خون و کنار #لبم حس می‌کردم و در نهایت صداش و که گفت
_اگه می‌خوای پاره نشی ... باز کن دهنت و مطمعن شو از حال خودت اگنه دندوناتو و تو دهنت خورد می‌کنم



با پایان جملش حجم #گوشتی و رو #لبم حس کردم و دهنم بهم #چسبوندم که بینیم و گرفت
هقی زدم و بالاخره #چشمام و باز کردم و با دیدنش تو اون وضعیت حالت #تهوع بهم دست داد و با دیدن بدن لختش #هقی زدم از #گریه و در اخر نفس کم آوردم و #دهنم برای نفس کشیدن باز کردم که بینیم و ولی کرد که......
_آفرین دختر خوب! این قرار خیلی جاهات و باز کنه پس باز کن دردت نگیره... زود باش!
که قرار بری زیرم!



#اشک می‌ریختم و از حرفاش #ترس تو دلم بیشتر میشد که دستش و گذاشت رو سرم و مجبورم کرد #حجم بیشتری و تو #دهنم ببرم که عق زدم ولی بی اهمیت سرم و تکون داد و گفت
_امشب بریزم و حامله ت کنم!؟
هوم!؟!


فقط #اشک میریختم که چکی به #صورتم زدو گفت
_نه هوس کردم تو دهن داغت خالی شم
🔞❌⭕️🔥

https://t.me/joinchat/7oriQhvMs4s0ZmFk


Teresa dan repost
-عکس شوهر من تو کیف پول شما چیکار میکنه خانم محترم؟؟!!...

با شنیدن این حرف از دهن من چشم هاش از تعجب گرد شد و دهنش کمی باز موند. چیزی شبیه ناله از دهنش خارج شد که برایم قابل فهم نبود.

کیف پول قرمز رنگ را با عصبانیت روی میز جلوی مبل پرت کردم و عکس بیرون افتاده از کیف رو نشونش دادم.

-این آقا که تو عکس دستش دور گردن توئه شوهر شرعی و قانونیه منه....ش و ه ر...شوهر میفهمی؟؟

جمله ی آخر رو با فریاد گفتم. این زن هر که بود حق نداشت زندگیه منو از بین ببره نمیذاشتم یه رابطه ی پنهونی چند روزه زندگی منو از بین ببره.

-چی داری میگی خانم؟؟...این حرف ها چیه میزنی؟؟... چرا میخوای بختک بشی رو زندگی ما؟؟!!....

از حرص دندان هامو رو هم فشار دادم و از بین دندون های چفت شدم غریدم:

-ههه... اونی که بختک زندگی اینو اون میشه توئی نه من... طلاق گرفتی یا شوهر مرده ای، کاری ندارم دستت رو از سر شوهر من وردار...

بینی مو چین انداختم و گفتم:
-با صیغیه ی چند روز این و اون نمیشه خرج زندگی خودت و بچه ات رو دربیاری... همت کن یه جا برو سرکار از اینهمه تحقیر بهتره...

-صیغه کجا بود خانم دکتر؟ من شیش ساله زن امیریلم.. اصلا بذار شناسنامه مو نشونت بدم...

حتما برای عصبانی کردن من این رو میگفت باید سعی میکردم به خودم مسلط شم. ولی وقتی از اتاق با شناسنامه توی دستش افتاد زمین زیر پام خالی شد.

شناسنامه رو که به سمتم گرفت چیزی ته دلم فرو ریخت. گرفتم و با نگاه به صفحه ی دوم اون متوجه شدم این زن بی گناهه اونی که بازی خورده منم نه اون....

بیحال روی مبل افتادم و سرم رو تو دست هام گرفتم که با صدای چرخیدن کلید تو قفل دار هر دو به اون سمت نگاه کردیم. امیریل به همراه پسربچه ی چهارساله ای وارد خونه شد. وقتی جلوتر اومد نگاهش به من افتاد...

https://t.me/joinchat/7oriQhvMs4s0ZmFk

❌ ❌ نبات و امیریل زندگی #عاشقانه ی آرامی رو دارن... تا اینکه یه روز یکی از #مریض هاش کیف #پولش رو جا میذاره و نبات برای دیدن آدس و #نشونی کیف پول رو باز میکنه... با دیدن عکس امیریل داخل کیف پول فکر میکنه زنی زیر پاش #نشسته تا از راه به درش کنه ولی وقتی خونه ی اون زن میره و با #شناسنامه ای مواجه میشه که #سه سال زودتر از اون #وارد زندگی امیریل شده زندگی رو سرش آوار میشه و...



https://t.me/joinchat/7oriQhvMs4s0ZmFk


بنرهام😍😍❌💯 dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
همیشه چشمم پی مربی #باشگاهم بود، اون هیکل ریزی داشت که دوست داشتم زیر #تنم بزرگش کنم، پشت میز نشسته بود، نزدیکش شدم و گفتم:

_شبی چند میگیری؟

نگاه قشنگش رو بالا اورد، فقط اون #چشم های لعنتیش من رو دیوونه میکرد، تنم داشت داغ داغ میشد.

_من پولی نیستم.

_شرط و #شروط میذاری؟

میز رو دور زدم و پشتش قرار گرفتم، تنم رو بهش فشردم که از #جاش پرید و گفت:

_از رابطه خوشم نمیاد!
دستم رو بین #پاش رسوندم و فشار دادم که ناله کرد.

_یه بار با من بودنو تجربه کنی #مشتری میشی...
شلوارش رو پایین کشیدم و...

https://t.me/joinchat/XLLZzg-7I_ZjM2Q0

سارا زن طلاق گرفته ای که توی باشگاهی مربی میشه که اونجا صاحب هات و داغش هر روز موقع تعطیلی...🔥💦

https://t.me/joinchat/XLLZzg-7I_ZjM2Q0


بنرهام😍😍❌💯 dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
_شاید اگه تنت قفل تنم شه دیگه چشمم هرز نپره..


سرم و چرخوندم که متوجه خندم نشه، خوب میدونست با این حرفاش حسابی دلم میره و قهر بودنم و یادم میره..


_چرا چشمات و ازم میدزدی؟
_خر نمیشم آرش.


_میشی ولی زمان میبره، قبلا امتحان کردم.


با حرص برگشتم سمتش.


_دلم نمیخواد خاستگارم با دخترخاله هاش برقصه، با دختر عمه هاش بگه بخنده، با دخترعمو و دختر دایی هاشم بیرون بره..وای آرش چقدر تو بیشعوری اصلا حیفِ من که..


با چشمای مرموز بهم خیره شد.
_حیفِ تو که چی؟


سرم و انداختم پایین و چیزی نگفتم که اومد جلو و توی یه حرکت از گردنم گرفت و #لبهای داغش و روی لبم گذاشت و #بوسه کوتاهی روی #لبم گذاشت.


_قول میدم اگه بله بدی همش و بزارم کنار، حتی وحشی بودنم و..



خندیدم و محکم به بازوش زدم که با دیدن همسر سابقم پشت سر آرش...

https://t.me/joinchat/XLLZzg-7I_ZjM2Q0
https://t.me/joinchat/XLLZzg-7I_ZjM2Q0
لوس بازی و #رمانتیک بودنِ زیادیِ این #زوج دلت و آب میندازه😂🔥⚠️


بنر خانزاده🔞 dan repost
❌😱دختره سرگرد مملکت رو گول زده و حالا پسره نصفه شبی اومده سروقتش ♨️

_ دیشب...یه چیزایی میگفتی..عاشقمی و میخوای متعلق به من باشی و...ناامید شدی؟

چادرم رو چنگ زد و از تنم فاصله داد

_ اون که بهت خط داده بیای زیر من بخوابی بهت نگفته من از چادرچاغچور متنفرم؟؟

دست هام میلرزید و جرات نداشتم بهش نگاه کنم . قدمی عقب رفتم

_ منظورت چیه ژیهات؟ تمومش کن . کسی...کسی به من خط نداده

موهام رو چنگ زد و جیغ خفه ای کشیدم. توی گوشم با صدای زهراگینی گفت

🔞_ پس داری میگی نقشه ی خودت تنهایی بوده که بیای زیرخواب من شی تا گهی که بابات خورده رو لاپوشونی کنی؟؟

نالیدم و موهام رو بیشتر، چنگ زد.

_ یا نکنه فکر کردی یه بچه توی شکمت میکارم و پابند این خونه میشی؟🩸

https://t.me/joinchat/_wGd9q7DzrEyMGY0

برای رسیدن به هدفم، بازی خطرناکی رو با سرگرد ژیهات شروع کردم اما دستم بالاخره رو شد و اون ...نیمه شب ، سروقتم اومد


➤⃟ᯭ͢⃝ ⃦⃦❥ཽཽ ⃘A͢S͢⸙̶͟|ྂྂA͢L͢❥ཽཽ ͢͢⃝͢͢⃟➤ dan repost
#شب‌حجله‌حاج‌عاقا🤣🤣🤣🤣

#فقط‌حرفای‌دختره😂😂😂😂


_حاجی ژون، بیا شروع کنیم دیگه

زیپ لباس عروسمو پایین کشیدم و با چشمای

شیطون به امیر خیره شده

امیر_استغفرالله، نکنین خانوم

_مگه من زن شرعی و قانونیت نیستم حاجی؟! خب

میخوام کامل کامل مال خودت شم

امیر_نیاز خانوم زشته، نکنین این کارا رو

_د آخه مگه دارم چیکار میکنم؟! دارم واسه شوهرم اماده میشم مگه بده؟ اصلا تو قرآن گفته، زنی که پلشت باشه و به شوهرش نرسه از کافر کافر تره

با چرت و پرتایی که گفتم جفتمون زدیم زیر خنده
_اها حالا شد بخند حاجی،بخند تا انرژی بگیری بیای کارمو یکسره کنی

با تعجب سرشو اورد بالا که منم فرصتو غنیمت دونستم و لباس عروسمو از تنم انداختم، امیر مثل فنر از جاش بلند شد و پشت به من ایستاد

امیر_الهی العفو، الهی العفو‌، بکن تنت اون بی صاحابو

نوچ کشداری گفتم و خودمو ازش اویزون کردم
_حاجی جونم، ببین حاج خانومت بیقرارته، ناز نکن دیگه
تو یه حرکت برگشت و لب*اشو....


از کارای این دختره هیچی نگم بهترهههه😱😱😱🤣🤣🤣🤣🤣🤣

https://t.me/joinchat/TqJcqdd0W27XKksW

اتفاقای صبح عروسیو نگم برااااااتتتتتت🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
از خنده روده بر میشی با این رمان🤣🤣🤣🤣🙊🙊


➤⃟ᯭ͢⃝ ⃦⃦❥ཽཽ ⃘A͢S͢⸙̶͟|ྂྂA͢L͢❥ཽཽ ͢͢⃝͢͢⃟➤ dan repost
#پارتی.واقعی

فقط سه نمره کم دارم!
_ سه نمره میشه سه شب #دخترکوچولو! سه شب کامل نه مثل اونبار با گریه و جیغ و داد و اینکه نذاری #دست بهت بزنم
بغض کرده سرمو به نشون #تایید کون دادم :
_ باشه ولی همین الان #نمرمو وارد سایت کن
_ گفتم...
جمله‌ش رو قطع کردم :
_ امشب میمونم
کج لبخند زد و من #نتونستم تو دلم اعتراف نکنم این استاد جدید به طرز #وحشتناکی جذاب و خشکه :
_ لباساتو در #بیار برو روی تخت
همون طور که با #چونه لرزون مانتونو در میاوردم زمزمه کردم :
_ چرا من؟!
_ چی چرا تو؟
_ اون همه #دانشجو داری ، یه عالم دختر که حاضرن حتی #بدون نمره دادنم باهات باشن ، چرا فقط منو اذیت میکنی؟
مانتوم رو از #تنم بیرون کشید و زمزمه کرد :
_ فکر کن ازت #خوشم اومده
سمت تخت هلم داد....😱😱💢♨️

https://t.me/joinchat/TqJcqdd0W27XKksW


•♢♢♡♡بنرزن♡♡♢♢• dan repost
بیا ببین مدیر مدرسه سرِ دانش آموز ها*تش چی میاره....🙈♨️🔞

https://t.me/joinchat/S0XlxVRAdFzo8z-w

زنگ خورد و خواستم از کلاس خارج بشم که مدیر صدام کرد:

- تارا بیا🙈

به طرفش رفتم که پرتم کرد تو دفترش و به سمتم حمله کرد لی*سی به لبام زد و گفت:

- اوفففف عروسک کوچولوی ه*ات کجا به این زودی؟♨️🔞

دستشو خواست وارد شلوارم کنه که جیغ کشیدم:

- آییی آقا درد میکنه.🥺🔥

دستش رو کشید کنار و خودش رو بهم مال*وند که گفتم:

- آقا این چیزی که از شلوارتون معلومه چیه؟🙊❌

خندید و نزدیکم شد لباسام رو از تنم در اورد که با وحشت گفتم:

- آقا میخواین چیکار کنین؟ مامانم منو دعوا میکنه دیر برم خونه.😭🚫

خندید اون چیز بزرگ رو فرو کرد کرد که جیغی زدم و یهو در دفتر باز شد....
https://t.me/joinchat/S0XlxVRAdFzo8z-w
#اوفففف_لعنتی_رمانش_معرکس🔞‼️
#مدیر_مدرسه_انقدر_حشری🚫♨️
#پارت_بعدیش_غوغا_کرده💯


•♢♢♡♡بنرزن♡♡♢♢• dan repost
دختره ده ساله زنه مدیر مدرسس فقط بیا ببین شوهرشو چجور حرص میده😂😂😂😂🙈

https://t.me/joinchat/S0XlxVRAdFzo8z-w

شلوارم رو کشیدم بالاتر تا قشنگ پاهام معلوم بشه که سهیل به اخم اشاره به پاچم کرد و گفت:

- بخدا همین الان ندیش پایین همینجا خودم برا خودمو میدم پایین😂😂😂😂🔞

خندید و به طرف یکی از پسرا رفتم که همشون دورم جمع شدن و آرتا گفت:

- لعنتی من انقدر دوست دارم یه شب.....

با صدای زنگ مدرسه که بی وقفه زده میشد همگی به مدیر(شوهرش😂) نگاه کردیم که با حرص تو بلند گو گفت:

- دخترا پسرا همگی جدا بشید واگرنه میام همونجا کارتونو میسازم😂😂😂😂😂😂🤦‍♀

با خنده داد زدم و گفتم:

- آقا اینجا همه قاطین چرا باید ما از قاطی بودن درش بیاریم؟🙈😉

پوزخندی زد و گفت:

- شما بیا دفتر کار واجب دارم😂😂😂😂😂😂❌

رنگم پرید فجیح خاک تو سرم شد به سمت دفتر رفتم همین که وارد شدم کوبیدم به در و لبامو وحشیانه بوسید که....
https://t.me/joinchat/S0XlxVRAdFzo8z-w

آقااااا جررررررررررررر😂😂😂😂😂😂😂🤦‍♀
دختره با کاراش ببین چه حرصی به شوهره غیرتیش میده😂😂😂😂😂😂😝❌

#لینکش_بعد_از_یک_ساعت_باطل_میشه‼️


بنر چنل dan repost
دخترارو میدزدن و بکارتشونو چک کنن💦😱

#ارباب‌برده‌ای🔞

- سریع تر لخت شید ببینم دو تا گروه دیگه باید بیان تا بکارت‌ شون چک بشه!

عصبی شروع کردم به فریاد زدن:

- یعنی چی لخت شید . کثافت برو خواهر مادر خودتو لخت کن . کدوم بی شرفی مارو آورده اینجا مگ...

با کشیده شدن موهام حرفم‌نصفه موند و از درد شروع به جیغ کشیدن کردم.

- من بیشرفم توله سگ؟

با ترس تو چشماش زل زدم که با لحن ترسناکی رو به کارمنداش ادامه داد:

- همتون گم شید بیرون!

+ اما ارباب اینارو باید چک کُ...

- گفتم گم شید بیرون .

دستش رو به سمت بین پاهام آورد و محکم چنگش زد .

- میخوام این توله رو چک کنم. برده جدیدم همینه!

تا خواستم داد بزنم محکم هلم داد و ...


🔪🔞🔪🔞
https://t.me/joinchat/S0XlxVRAdFzo8z-w
🔪🔞🔪🔞


Noma’lum dan repost
رادمان:

اونا کارشونو انجام دادن و مجبورم کردن یه عالمه شیشه بکشم... و بعد با بی رحمیه تموم منو توی کوچه ول کردن و خودشون رفتن پی کارشون...

در حالتی که تا حالا حسش نکرده بودم گیر افتاده بودم... اون توهمات مسخره منو اسیر خودش کرده بود و من فقط تو توهماتم کژال غرق اشک و میدیدم..

جلومو درست نمیدیدم... همه چیز تکون میخورد... گاهی خنده میکردم و گاهی گریه... اما کژال تنها چیزی بود که از فکرم بیرون نمیرفت..

به انتهای کوچه که رسیدم از دور ینفر و دیدم که با دو به سمتم میومد... اما من دیگه تحمل اون افکار و نداشتم و به خابی عمیق فرو رفتم..



🥺🥺🥺🥺بهش مواد دادن... زن کوچولوشم تو خونه تنهاست 🥺🥺🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
https://t.me/joinchat/zn7TTsem2Ko3MDRk


Noma’lum dan repost
◾️▫️رادمان:

هه.. پس بگو چرا داشت گریه میکرد... بچشو اینجا توی برفا ول کرده و رفته.. خم شدم و پتوی روشو یکم زدم کنار.. این بچه هم شبیه من بود!!

شبیه من باید بزرگ میشد.. مثل من باید عذاب میکشید.. یا شایدم تو این سرما بمیره و همین اول بار راحت بشه... با دوباره خندیدنش یه خنده تلخ روی لبم نشست... اون الان نمیدونه چی بسرش اومده..

دلم برای اون بچه میسوخت اما کاری از دستم برنمیومد... من خودمم به زور دارم زندگی میکنم... صاف وایسادم و شروع کردم به راه رفتن...

یه چند قدم که دور تر شدم صدای گریش بلند شد.. اشک تو چشام جمع شد... یعنی منم همینطوری بودم؟؟؟ همینقدر از تنهایی میترسیدم؟؟

با دو به سمت بچه برگشتم و با یه تصمیم آنی از توی کارتون برش داشتم و پتورو کشیدم دورش و با سرعت از کوچه بیرون زدم..

🙈🙈🙈🙈😍😍😍😍پسر بچه ای که زنشو خودش بزرگ میکنه 😍😍😍😍😍😍🔞🔞🔞🔞🔞

https://t.me/joinchat/zn7TTsem2Ko3MDRk


Nastaran dan repost
#عشق‌نامرد😡
عقب عقب رفتم و گفتم : امیر این زن کیه!؟
امیر دستی دور کمرش حلقه کرد
و گفت : همسرم...
روح از بدنم جدا شد باورم نمیشد ‌..
اون به من قول ازدواج داده بود....رفته بود ازدواج کرده بود؟!
به همین راحتی رهایم کرده بود...

انگشتر توی دستم روبهش نشون دادم..
_تو مگه به من قول ازدواج نداده بودی!؟
تو مگه نگفتی تا آخرش هستی؟
اون همه وعده چی شد...

چطور تونستی چطوررررتونستی
اشک از چشم هام شروع به آمدن کرد....

خندید و گفت : مگه خرم یه دختر امل رو بگیرم
یک دختر پرستار ساده...
که زندگیش پر از زجر وبدبختی هست.
و تا حالاجز دردسر چیزی برام نداشته...

دستی روی قلبم گذاشتم نه این عشق وتمام زندگی من نبود.
#پسره‌نامرد😡😡😡
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

5 258

obunachilar
Kanal statistikasi