خورشید| نوشته‌های تقی دژاکام


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


خبرنگار، ویراستار
و بیش‌فعال فضای مجازی!
ارتباط با مدیر کانال: @Dejakam

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


✳️ اشتباه نکنید بازنده بازی ترامپ بود!

ماجرای دیدار دونالد ترامپ و ولادیمیر زلنسکی رؤسای جمهور آمریکا و اوکراین هنوز تازه است و به قول ما خبرنگاران هنوز سوخته و بیات نشده است. می‌بینیم که تازه واکنش‌های عصبی برخی سیاست‌پیشگان داخلی و خارجی و طنزآمیز بعضی از فعالان مجازی شروع شده و معلوم است که آن ماجرا هنوز با ذهن و فکر همه دارد بازی می‌کند.

واقعیت این است که اکثر مخاطبان با دیدن آن‌صحنه‌ها و ادبیات بشدت تحقیرآمیز ترامپ و معاونش خطاب به رئیس‌جمهور یک کشور اروپایی، معتقدند که زلنسکی در این ماجرا تمام شد و آمریکا به عنوان یک قدرت بلامنازع خود را تثبیت کرد، در حالی که این بازی بازیگران آشکار و پنهان و فعلی و بعدی دیگری هم دارد از جمله چین و روسیه و اروپا.

اگر دقت کنید می‌بینید که زلنسکی در این دیدار در مقابل فرعونی، چون ترامپ و معاونش به طور عجیبی بسیار محکم و با اعتمادبه‌نفس صحبت می‌کرد و در هنگام تندخویی‌های آنان دست‌هایش را بسته بود، بخصوص که می‌‎دانست دوربین‌های حاضر رسانه‌ها این تصاویر را به تمام جهان ارسال می‌کنند. او تا آخر این ماجرا محکم ایستاد و کم نیاورد (به بعد از این کاری نداریم) و (حداقل در ظاهر) از منافع ملی مردمش دفاع کرد. او که پیشتر در مقابل شخصیت قدرتمندی، چون پوتین هم محکم ایستاده بود، حالا حتماً محبوبیتش در بین دو گروه بشدت بالا رفته است: هم مردم کشورش و هم سران کشور‌های اروپایی که پیشتر از پوتین و الان چه بسا بیشتر، از ترامپ دل خوشی ندارند یا از او متنفرند. حالا زلنسکی با این دو امتیاز مهم نه تنها تمام نشده که چه بسا تازه حیات سیاسی واقعی او شروع شده است، بخصوص که در پایان این نشست، قرارداد هدیه‌کردن معادن قیمتی اوکراین به ترامپ هم به بن‌بست رسید و امضا نشد و تاجر خودشیفته داستان ما سرش بی‌کلاه ماند و زلنسکی توانست بیش‌ازپیش حمایت اروپا را بخرد و چه بسا تمام عصبانیت‌های طرف آمریکایی در این ماجرا ناظر به همین باخت بوده باشد.

در حقیقت در این ماجرا، ترامپ بجز تحقیر یک رئیس‌جمهور در جلوی دوربین‌ها چیزی کاسبی نکرد، اما حالا ماکرون با خیال راحت‌تری از زلنسکی حمایت می‌کند و لندن هم روابط گرم‌تری با او خواهد داشت و اروپا در موضوع اوکراین هماهنگ‌تر و البته مستقل‌تر عمل خواهد کرد و این چیزی نیست که ما آن را ساده‌لوحانه باخت زلنسکی تصور کنیم.

برخی معتقدند که این میزان استحکام و اعتمادبه‌نفس میهمان کاخ سفید باورکردنی نیست و به نظر می‌رسد این ماجرا از قبل برنامه‌ریزی‌شده و به قول برانداز‌های وطنی «کار خودشان بوده» است! بله این امکان وجود دارد، اما بیشتر از آنکه این برنامه‌ریزی و هماهنگی با آمریکا انجام شده باشد، به نظر می‌رسد که با اروپای زخمی از ترامپ صورت گرفته باشد و ادامه حمایت‌های آنان از اوکراین منوط به این استحکام و برسرموضع‌بودن و قدرتمندی در جلوی این قلدر ترکتاز بوده باشد، بخصوص اگر نگاه کنیم که این دیدار سود مادی پیش‌بینی‌شده قبلی را برای آمریکا نداشت و برخلاف تصور و تقلای ترامپ، برگرداندن هیمنه و قدرت پیشین آمریکا به چنددهه پیش غیرممکن است ضمن اینکه جهان بسرعت به سمت چندقطبی جدیدی می‌رود که چین و اروپا از قطب‌های آن به شمار می‌روند.

اما نکته مهم و لازم‌الذکر این است که ترامپ در این بازی، یک باخت بزرگ‌تر و جدی‌تری هم داشته و دارد و آن نشان‌دادن ناخواستهٔ یک چهره واقعی و بدون رتوش از خودش است. حالا دیگر همه کسانی که راه نجات و رستگاری و سعادت و عاقبت‌به‌خیری را به جای بستن با خدایان اروپایی، در بستن با «کدخدا» نشان می‌دادند، اگر اندکی عقل و شرف در وجودشان باشد حتماً باید عقب بنشینند و ساکت باشند و توبه کنند و بپذیرند که حالاحالا‌ها خیلی کار دارند تا یک سیاستمدار حداقلی و ملی شناخته شوند. این، چهره فرعون عصر ما حالا در قاب بازسازی‌شده دوربین‌های هالیوود نیست؛ چهره واقعی یک تاجر نامرد و بدحساب و نمونه و عبرت خوبی برای سیاستمداران و سران کشور‌های مستقل و حتی غیرمستقل جهان و بخصوص کشور‌های عربی و اسلامی فراوانی است که بر اساس وعده‌های مکرر او در صف آشتی با شیطان بزرگ و حرامزاده‌ای به اسم اسرائیل نوبت گرفته‌اند یا پنهانی با او سروسر و دادودهش‌هایی دارند! واز فردای بی‌فرجام و ناکام خود بی‌خبرند؛ همان فردایی که رهبر فرزانه انقلاب درست سه سال پیش در دهم اسفند ۱۴۰۰ هشدارش را به آنان و به خودمان داده بود: «پشتیبانی قدرت‌های غربی از کشور‌ها و دولت‌هایی که دست‌نشانده آنها هستند، یک سراب است؛ واقعیت ندارد. این را "همه دولت‌ها" بدانند.» فاعتبروا یا اولی‌الابصار.

@tdejakam


اشتباه نکنید؛ بازندهٔ بازی ترامپ بود!

این یادداشت در صفحات اول و دوم #روزنامه_جوان امروز دوشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۳ منتشر شده و در پیوند زیر قابل دریافت است:
https://www.javanonline.ir/005OS7

@tdejakam


درسته #ترامپ تمام تلاشش رو کرد #زلنسکی رو به بدترین شکلی تحقیر کنه و البته تا حدود زیادی هم موفق شد، اما به نظر من در این بازی، بازنده رئیس‌جمهور آمریکا بود نه رئیس‌جمهور اوکراین!
فرصت کنم در این باره چیزی می‌نویسم.

@tdejakam


✳️ ما با شهیدانمان وداع نمی‌کنیم!

۱. جوان گریه می‌کند؛ معلوم نیست تازه خبر شهادت سید به او رسیده یا روز‌ها و هفته‌ها از آن حادثه گذشته است، هرچه هست زار می‌زند و می‌گوید: به‌خدا که نمرده است، سید همچنان در بین ماست، سید نمی‌میرد، به ما قول داده بود که در قدس نماز می‌خواند، هر کس او را مرده پندارد خودش مرده است....

جوان گریه می‌کند، جوان‌ها گریه می‌کنند، زن‌ها و مردها، دختران و پسران گریه می‌کنند، اما همه‌شان می‌گویند: سید همچنان زنده است. همه آنها راست می‌گویند. اصلاً راستش همین است. سید واقعاً نمرده است. غیر از این جوان‌های شیعه و سنی و مسیحی لبنانی و پیش از همه آنها، خود خداوند گفته است که سیدحسن نمرده است: و لا تَقُولُوا لِمَن یُقتَلُ فِی سَبِیلِ‌اللَّهِ أمواتٌ بَل أَحیَاء و لکن لا تشعرون.

۲. آنها که سید بزرگ مقاومت را شهید کردند دو اشتباه اساسی داشتند: اول اینکه فکر کردند نصرالله را می‌کشند و تمام می‌کنند و خلاص! و دوم اینکه تصور می‌کردند او هم مثل خودشان که از مرگ می‌ترسند، از شهادت می‌هراسد. اما تصاویر این‌روز‌های بیروت و ضاحیه و جای‌جای لبنان و تصاویر هوایی جاده‌های منتهی به بیروت و بخصوص تشییع بی‌نظیر و تاریخی و چشم‌پرکن دیروز در لبنان بخوبی به قاتلان نشان داده است که مرتکب چه اشتباه بزرگی شده‌اند. سیدحسن نه‌تنها نمرده و از بین نرفته که تکثیر شده، همین الان تکثیر شده و خون تازه‌ای در رگ‌های جامعه لبنان و جهان اسلام و آزادگان جهان جاری کرده است.

نصرالله نه‌تنها هیچ‌گاه از مرگ نهراسید که شهادت، بزرگ‌ترین و والاترین آرزوی او از سال‌های دور بود. او از دیروز در خاک آرام گرفته، اما میلیون‌ها نفر در دنیا دیگر آرام نمی‌گیرند. حالا سید بذری شده که به‌زودی جوانه‌های جدیدی می‌زند و غنچه‌ها و شکوفه‌های سرخ‌رنگش، درختان تناور روز‌های آینده و نسل‌های پاینده‌اند.

شریعتی در همین حال‌وهوا در «حسین وارث آدم» گفته بود: شهید «قلب» تاریخ است؛ همچنان که قلب به رگ‌های خشکِ اندام، خون و حیات و زندگی می‌دهد، شهید همچون قلبی به اندام‌های خشک مرده بی‌رمق جامعه، خون خویش را می‌رساند و بزرگ‌ترین معجزه شهادتش این است که به یک نسل، «ایمان جدید به خویشتن» را می‌بخشد...‌ای کسانی که می‌گویید «پیروزی بر خصم هنگامی تحقق دارد که بر خصم غلبه شود»، نه! شهید انسانی است که در عصر نتوانستن و غلبه‌نیافتن، با مرگ خویش بر دشمن پیروز می‌شود و اگر دشمنش را نمی‌کشد، «رسوا» می‌کند.

۳. حالا محل دفن سید در ضاحیه، فقط یک مزار و مزار یک شخصیت بزرگ دینی و سیاسی نیست؛ یک نشانه است از کسی که دشمن برای از میان برداشتنش ۸۰ تن بمب ریخت. خوشا به حال سید که چنین دشمنی داشت؛ این روال تاریخ است که آدم‌های بزرگ دشمنان بزرگ دارند، و دوستان بزرگ. برخلاف آدم‌های حقیر که یا دشمن ندارند یا دشمنان کوچکی دارند.

سید دیروز با بدرقه حماسی میلیون‌ها نفری تشییع و دفن شد که همگی پرچم نورانی حزب‌الله به‌دست، با صدای رسا فریاد می‌زدند: اِنّا علی العهد یا نصر‌الله، اِنّا علی العهد یا نصر‌الله.‌

۴. ای سید بزرگ مقاومت! درست است که میلیون‌ها دوستدار دیگرت در ایران و جهان اسلام و آزادگان دنیا دیروز نبودند تا در مراسم تو شرکت کنند، اما جای تو در قلب‌های همه ما سبز است. ما از همین راه دور به تو سلام می‌کنیم و شهادت می‌دهیم که در راه خدا به بهترین و مؤثرترین وجه جهاد کردی و می‌گوییم: منزل نو مبارک سید عزیز!‌ ای آن که تو را بحق این‌طور می‌نامیدند: ایران‌دوست‌ترین غیر ایرانی.
به قول خودت: «ما به شهیدانمان نمی‌گوییم: خداحافظ؛ می‌گوییم: به امید دیدار!»

@tdejakam


ما با شهیدانمان وداع نمی‌کنیم!

این یادداشت در صفحات اول و دوم #روزنامه_جوان امروز دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ منتشر شده و در پیوند زیر قابل دریافت است:
https://www.javanonline.ir/005O7h

@tdejakam


✳️ احتمال بدهید خداوند قادر و تواناست!


دیروز در اوج تلاش رسانه‌های مجازی و حقیقی داخلی و خارجی در تزریق یأس و ناامیدی و بی‌هدفی و شکست و نشستن و حرکت نکردن و آیندهٔ کار و زندگی و تحصیل را سیاه و تیره نشان‌دادن، دوستی در یک گروه دوستانه یکی دو آیهٔ قرآن گذاشت و حال و هوای همه ما را عوض کرد.

او نوشت: عجب آیهٔ امیدبخشی! یک‌طرف لشکر فرعونیان و یک‌طرف دریای خروشان نیل و قومی پریشان و مضطرب و ماتم‌زده: فَلَمَّا تَرَاءَ الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ. قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ. فَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَی أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْبَحْرَ، فَانْفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ. هنگامی که دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: «ما در چنگال فرعونیان گرفتار شدیم! (و کارمان تمام است). موسی گفت: اصلاً این‌طور نیست؛ بدون تردید پروردگارم با من است و بزودی مرا هدایت خواهد کرد. آنگاه به موسی وحی کردیم: «عصایت را به دریا بزن!»

دوست ما سپس آیهٔ دیگری از سورهٔ دیگری نوشت که دنبالهٔ این ماجراست: وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ، فَأَنْجَیْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ. یادتان بیاید هنگامی که دریا را برای شما شکافتیم و نجاتتان دادیم و فرعونیان را غرق کردیم در حالی که شما (از ترس و ضعف فقط) تماشا می‌کردید...

واقعیت این است که وقتی اسیر و زخمی بمباران گستردهٔ رسانه‌ای می‌شویم یادمان می‌رود که خدایی هم هست و حواسش به ما است و وعده‌های فراوانی داده که اگر استقامت کنید قطعاً پیروزی از شماست. یادمان می‌رود که پس از سال‌ها سختی و مشقت در شعب ابی‌طالب، خداوند چگونه پاداش این استقامت را داد، فراموش می‌کنیم که ارتش ایالات متحده آمریکا در پنجم اردیبهشت سال ۱۳۵۹ با هواپیما‌های هرکولس و هشت بالگرد سی استالیون و پشتیبانی نظامی در دو سه کشور منطقه، چگونه به خاک سیاه نشست و اسیر طوفان شن شد و چندین نظامی آمریکایی کشته شدند و مابقی سوار بر سی ۱۳۰‌ها فرار کردند و لکهٔ ننگ بزرگی برای ارتش آمریکا در تاریخ ثبت شد.

از یاد برده‌ایم که هشت سال تمام در حالی که تمامی کشور‌های جهان بجز یکی دو کشور، پشتیبان متجاوزی چون صدام حسین بودند و از هیچ کمک مالی و نظامی و لجستیکی به او دریغ نمی‌کردند و به ما حتی سیم خاردار هم نمی‌دادند، در راه خدا ایستادیم و مقاومت کردیم و شکست نخوردیم و در تاریخ سرافراز ماندیم.

گاهی فراموش می‌کنیم که خداوند وعدهٔ پیروزی داده است یا باورمان نمی‌شود که خداوند، هم قادر و تواناست و هم صادق است و بار‌ها در اوج ناامیدی مطلق، مؤمنان را یاری داده و دستشان را گرفته و بر دشمنانشان پیروز کرده است. به قول حاج‌آقا مجتبی تهرانی «رضوان‌الله تعالی علیه» آیا فکر کرده‌اید خدا دیگر توانا نیست؟ وعده‌های خدا دیگر راست و درست نیست؟ خدا در برابر قدرت‌های دنیایی کم می‌آورد و زورش به آنها نمی‌رسد؟

اشکال کار اینجاست که ما گاهی با اغوای منحرفان و دشمنان و وادادگان فکر می‌کنیم کار دست آمریکا و بایدن و ترامپ و کدخداست نه خداوند متعال، آن‌گونه که در صدر اسلام می‌پنداشتند پناه بردن به لات و هبل و عُزیٰ و بت‌ها و خدایان دیگر چاره‌ساز است.

بله، خداوند در قرآن تصریح کرده است که اگر از یاد من روی برگردانید و به‌جای من به کدخدایان و قدرت‌های دنیایی متشبث شوید، معیشت و زندگی را بر شما سخت می‌کنم: مَن أعرًض عَن ذکری فَانّ له معیشَةً ضنکاً.

راه حل خیلی آسان و در دسترس است: شما که تا حالا بار‌ها و بار‌ها روی وعده‌های دشمنان و جنایتکاران بی‌بدیل تاریخ حساب کردید و نتیجه‌اش را دیدید، حالا بیایید این راه را امتحان کنیم: دشمن را عددی حساب نکنیم، استقامت کنیم و به خداوند قادر متعال اعتماد و توکل کنیم و بدانیم که دیگر جایی برای ناامیدی و یأس نیست، چراکه بنا بر وعده صادق خداوند: صبح نزدیک است.

@tdejakam


احتمال بدهید خداوند قادر و تواناست!

این یادداشت در صفحات اول و دوم #روزنامه_جوان امروز دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۳ منتشر شده و در پیوند زیر قابل دریافت است:
https://www.javanonline.ir/005Nk3

@tdejakam


🎵🎵
موسیقی متن فیلم سینمایی #سفیر
اثر زنده‌یاد استاد #فریدون_شهبازیان

بیا ای تکسوار جادهٔ نور
جدا کن بندها از دست‌وپامان

@tdejakam


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
✳ شعر نزار قبانی برای امام خمینی

ویدئوی بالا، شعر و صدای شاعر بلندآوازۀ معاصر عرب #نزار_قبانی در ستایش #امام_خمینی و انقلاب اسلامی ایران است كه چندماه پس از پیروزی انقلاب، در شب شعری که به افتخارش در ابوظبی امارات متحده عربی برپا شده بود، خواند و آن را تقدیم امام خمینی و مردم ایران کرد.
همچنین متن این شعر در ماه می ۱۹۷۹ میلادی در مجلۀ #الاشتراکی لبنان به چاپ رسید. ترجمه‌ فارسی ذیل، توسط #محسن_رضوانی انجام شده است:

🔸🔸🔸

بادام در باغ‌های شیراز به شکوفه نشست
و رنج‌کشیدگان، سرانجام روزه را به پایان رسانیدند

اینان همان پارسیانند که کسریٰ را بعد از چیرگی به زیر کشیده‌اند
و بت‌ها را به لرزه درآورده‌اند

شیعیان، سنیان
گرسنگان، تشنگان
زنجیرهایشان را شکسته‌‌اند و لگام‌ها را گسسته

فرمانروای مصر برای شاه ایران اشک می‌ریزد
و چه خنده‌دار که شهر «اسوان»
به پناهگاهی برای یتیمان! تبدیل شده است

و #خمینی -که خدا شمشیرش را بلند نگاه دارد-
ندای اسلام و رسولش را سر داده است

این‌چنین است که دین به آفرینشی پایدار
و به انقلاب
و به فتح
مبدّل می‌شود

@tdejakam


آب و آتش dan repost
✳️ شرح منظومه

دل این سورهٔ فجر
پشت این صبحِ مبین
به تفاسیر نگاه تو اگر گرم نبود
شب ظلمانی یخبندان را
هیچ از قالب تکرار زدن شرم نبود
**
آه ای عالِم ربانی عشق!
در کتابی ابدی
شرح منظومهٔ بیداری ما را بنویس

#سیدحسن_حسینی
#گنجشک_و_جبرئیل

@Ab_o_Atash


✳️ خاطره وزیر شعار از رقص آیت‌الله!

معمولاً حاشیه‌ها جذاب‌تر از اصل مطلبند و برای همین است که اخبار مربوط به حاشیه‌ها مخاطبان بیشتری دارند و مثلاً اخبار ۲۰:۳۰ بینندگان بسیار بیشتری دارد تا اخبار رسمی ساعت ۲۱ یا ۲۲.

یکی از این حاشیه‌ها ماجرایی است که ۱۷ سال پیش از مرحوم «محمود مرتضایی‌فر» شنیدم؛ مجری نماز‌های جمعه که پس از شوخی امام‌خمینی به «وزیر شعار» معروف شده بود.

آن‌شب حاج‌آقا مرتضایی‌فر در «مسجد بانو مفتخر» تهران داشت تعریف می‌کرد که امام بعد از سخنرانی بهشت زهرا کجا رفت.
می‌گفت پس از سخنرانی حضرت امام در بهشت زهرا، طبق برنامه‌ریزی‌های دقیقی که در کمیته استقبال کرده بودیم، قرار بر این بود که ایشان مستقیماً به مدرسه رفاه در پشت مجلس تشریف بیاورند، اما ساعت‌ها گذشت و خبری از ایشان نشد.

در این مدت با توجه به جوی که بختیار ایجاد کرده بود، کم‌کم شائبه‌ها و شایعه‌هایی چون احتمال ربوده شدن ایشان یا حادثه‌ای ناخواسته و ناراحت‌کننده در اذهان همه کسانی که در مدرسه رفاه به انتظار ایشان نشسته بودیم شکل گرفت و هر کسی در گوشه‌ای ناراحت و مضطرب و متأثر بود که از جمله آنها مرحوم آیت‌الله خلخالی بود که بی‌تابی می‌کرد.

ساعت از ۸ شب گذشته بود که حضرت امام تشریف آوردند و همه ما از خوشحالی اشک شوق می‌ریختیم و صلوات می‌فرستادیم، اما آقای خلخالی که بیش از همه از دیدن امام و سلامت کامل ایشان خوشحال شده و به وجد آمده بود، ناخودآگاه با همان عبا و عمامه شروع کرد به رقصیدن در جلوی امام! امام هم از کار او بشدت خنده‌شان گرفت و همین موضوع، فضای کل مدرسه رفاه را عوض و شاد کرد.

مرتضایی‌فر سپس توضیح داد که امام در مسیر بازگشت از بهشت زهرا، می‌خواهند که ایشان را به بیمارستانی که مجروحان و تیرخوردگان حوادث انقلاب بیش از همه در آنجا باشند ببرند و به همین منظور، ایشان را به بیمارستان هزار تختخوابی [امام خمینی فعلی]می‌برند و رهبر کبیر انقلاب از بیماران و تنی چند از مجروحان حوادث انقلاب عیادت می‌کنند. سپس به منزل یکی از بستگان خود که در همان حوالی زندگی می‌کردند تشریف می‌برند و پس از نماز مغرب و عشا به طرف مدرسه رفاه حرکت می‌کنند.

وی دو خاطره دیگر هم نقل کرد. یکی اینکه پس از چند روز از بازگشت امام خمینی، ملی‌گرایان تلاش بسیاری کردند تا از برگزاری دیدار‌های عمومی ایشان جلوگیری کنند، اما به محض اینکه امام فهمیدند آنان چنین تصمیمی دارند، با قاطعیت گفتند که دیدار‌های عمومی ایشان، هم برای آقایان و هم برای بانوان، حتماً باید ادامه پیدا کند.

خاطره دیگر حاج‌محمود باز هم مربوط به روز ورود امام بود که گفت: در هنگام سخنرانی امام در بهشت زهرا، من در جلوی صندلی نشسته بودم و وقتی که ایشان با آن لحن قاطع فرمودند «من توی دهن این دولت می‌زنم، من خودم دولت تشکیل می‌دهم»، آن‌قدر این جمله تأثیرگذار بود که من همانجا شروع کردم با قدرت دست‌زدن. خیل جمعیت نیز به تبع من دست زدند. اما ناگهان متوجه شدم که در محضر علما شاید دست‌زدن خیلی جالب نباشد، به همین دلیل فوراً تکبیر گفتم و جمعیت هم به دنبال من «الله اکبر» گفتند و از همان‌لحظه تکبیرگفتن برای تأیید اظهارات سخنرانان در کشور باب شد که تا حالا هم این رسم باقی مانده است.

@tdejakam


✳️ خاطره وزیر شعار از رقص آیت‌الله!

این یادداشت با تغییری جزئی در تیتر، در صفحات اول و دوم #روزنامه_جوان امروز یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳ منتشر شده و در پیوند زیر قابل دریافت است:
https://www.javanonline.ir/005NNQ

@tdejakam


حرف‌‌وگپ‌‌ dan repost
نشر پرنده به دلیل بدعهدی انجمن حکمت و فلسفه ایران در حال اسباب‌کشی است، قراردادی که تا ۱۴۰۵ بود ولی دوستان گفتند حالا که همه چیز گران شده، اجاره شما باید بیش از ۲.۵ برابر عدد توافق فعلی شود و ما نتوانستیم و نپذیرفتیم...
قراردادی که تیرماه امسال (۱۴۰۳) به مرحله و توافق جدیدش رسیده بود ولی خب چه می‌شود کرد ...
خدا به همه ما رحم کند!
شاید مفصلش را بعدا نوشتم...


✳️ بچه‌ها را به موزه عبرت ببرید! ـ بخش آخر

اگر نسل جوان و نسل جدید ما در کنار این آگاهی‌ها ببینند به جای یک بزرگراه ناتمام و دو سه دانشگاه، الان در تمام شهر‌های بزرگ و کوچک ما دانشگاه تأسیس شده، نزدیک به ۲۰ بزرگراه فقط در شهر تهران داریم که بسیاری از آنها طولانی‌تر و عریض‌تر از بزرگراه مدرس است، فاصله تقریباً تمام شهر‌های بزرگ کشور با آزادراه‌های متعدد طی می‌شود، به جای پزشکان هندی و فیلیپینی آن‌دوران، اکنون بهترین پزشکان و بیمارستان‌های دنیا و منطقه را داریم و یکی از منابع درآمدی کشورمان توریسم پزشکی و پذیرش بیماران از کشور‌های دیگر است، به‌جای یک حزب دولت‌ساخته سابق، امروز بیش از ۷۰ حزب و سازمان و تشکل سیاسی و اجتماعی مختلف در ایران فعالیت می‌کنند و بیانیه می‌دهند و عضوگیری دارند و در انتخابات‌های مختلف رقابت می‌کنند.

زندان‌های ما به‌گونه‌ای است که در آنها زندانیان پس از آزادی چاق‌تر و سرحال‌تر شده‌اند و بدترین شکنجه آنها این بوده که تعداد لوبیا‌های یکی از وعده‌های غذایی آنجا ۱۷ عدد بوده!

از همه اینها گذشته امروز رئیس‌جمهور و نمایندگان مجلس و تصمیم‌گیرندگان شهر‌ها و روستا‌ها با رأی مستقیم مردم انتخاب می‌شوند و رقابت‌ها تنگاتنگ و به‌گونه‌ای است که در هر انتخاباتی رئیس‌جمهوری با نگرشی کاملاً متفاوت با نگرش برگزارکنندگان انتخابات و رئیس‌جمهور قبلی، برگزیده ملت شده است و از این مهم‌تر اینکه دیگر رئیس‌جمهور و رؤسای قوا و اکثر مسئولان ما زیر بلیت آدم‌های رده چندم کشور‌های خارجی نیستند و از آنها دستور نمی‌گیرند و دلسوز مردم و سرنوشت آنهایند و البته بله، اشتباه هم کم ندارند؛ اما اشتباهات اینها کجا و سرسپردگی رسمی و علنی آنها به کشور‌های خارجی کجا. ۴۶ سال اخیر تنها دوره‌ای از تاریخ ایران است که یک وجب از خاک پاک میهنمان جدا نشده، زندگی شخصی دو رهبر بزرگ آن از زندگی متوسط مردم کشور پایین‌تر و ساده‌تر و سالم‌تر بوده و است و عزت و اقتدار ملی و علمی و نظامی کشورمان در اوج قرار داشته و دارد.

اینها همه به دلیل وابستگی عمیق ملت ایران به دینداری، توکل آنها به خداوند متعال، عشق و محبت زایدالوصف آنان به اهل بیت علیهم‌السلام و به استقلال، آزادی و صداقت جمهوری اسلامی، هوشمندی، کیاست و اقتدار دو رهبر بزرگ انقلاب و جانفشانی شهیدان فراوان آن از شهیدان دوران شاه و انقلاب اسلامی تا جنگ تحمیلی تا عرصه‌های متعدد دیگر بوده و است. تا باد چنین بادا....

@tdejakam


✳️ بچه‌ها را به موزه عبرت ببرید! ـ بخش اول

به نظر من از کار‌هایی که باید برنامه آن در حوزه آموزش و پرورش کشور، و بخصوص تهران، قرار و ادامه داشته باشد، بردن دانش‌آموزان، و بویژه دبیرستانی‌ها، به «موزه عبرت» است. حقیقت این است که ذهن و روح بسیاری از نوجوانان و جوانان کشورمان با تبلیغات وارونه و دروغین رسانه‌هایی ساخته و پرداخته می‌شود که رسماً و بخصوص این‌روز‌ها اعلام شده است ردیف بودجه مشخص از دولت آمریکا دارند یا آشکارا بین انگلیس و اسرائیل دست به دست می‌شوند. در چنین شرایطی طبیعی است که دوران پهلوی با ساخت یک بزرگراه و دو دانشگاه و یک تونل و یک پل معرفی و تبلیغ شود، اما سرخم کردن شاه کشور در برابر سفیر واشینگتن و لندن و اطاعت‌کردن‌های نخست‌وزیر کشور از آنها و تشکیل جلسه سران سه کشور جهان در تهران و دعوت‌نکردن از همین شاه به آن، سانسور شود. از تقدیم دختران این مرزوبوم به شاه و مهمانان خارجی دربار سخنی گفته نشود و دادن استان چهاردهم ایران و یکی از استراتژیک‌ترین مناطق کشور در خلیج فارس به تعبیر شاه، چون «بحرین مروارید نداشت» و طنز تلخ هویدا که «به هیچ‌کس مربوط نیست؛ دختر خودمان بود، دلمان خواست شوهرش دادیم.» تمام شود!

آری جوانان ما، دانش‌آموزان و دانشجویان ما باید به موزه عبرت بروند تا با چشمان خود اتاق‌های شکنجه، ابزار‌های شکنجه و فیلم‌های موجود در آن را مشاهده کنند و با خدمات شاه و ساواک بهتر آشنا شوند و «آپولو» و مصداق جدید «مشکل‌گشا» را در آنجا ببینند و شکنجه با کابل برق و باتوم برقی و آویزان‌کردن از نرده‌های مشرف به حیاط زندان و به صورت وارونه در اطاق شکنجه و چرخاندن و دستبندزدن صلیبی و رهاکردن در حوض بزرگ و مرتفع زندان و باز کردن آب تا زیر چانه و نگه‌داشتن زندانی برای سه روز در این شرایط و زدن شلاق‌های خاص روی ناخن‌ها و پراندن آنها یا فروکردن سوزن‌های ته‌گرد به زیر ناخن و روشن کردن فندک یا شمع زیر آن و دوماه‌ونیم روی تخت مصلوب کردن یا شکنجه‌های خاص برای دختران و «زن»‌هایی که دنبال «زندگی» و «آزادی» برای خود و دیگران بودند با رسم شکل برایشان جا بیفتد.

جوانان و نوجوانان ما باید از جزئیات جشن‌های ۲۵۰۰ ساله باخبر شوند و مثلاً بدانند که کار به آنجا رسیده بود که صدای خبرنگاران اروپایی و آن روزنامه معروف انگلستان درآمده بود که در ۲۸ مهر ۱۳۵۰ با اشاره به این موضوع که «دربار ایران، امروز یکی از پرتجمل‌ترین و پرخرج‌ترین دربار‌های جهان است»، نوشت: «شگفت‌انگیز است در کشوری که فقر در همه‌جای آن به چشم می‌خورد، زمامداران آن به خود اجازه می‌دهند این‌چنین بی‌پروا میلیارد‌ها خرج برپاکردن خیمه و خرگاه کنند یا گران‌ترین رستوران جهان، ماکسیم، را به خدمت بگیرند. شهرت آشپز‌های ایرانی از مرزوبوم این کشور گذشته است؛ هیچ خارجی نیست که یک‌بار غذای ایرانی را چشیده باشد و با تحسین از آن یاد نکند. پس چرا میلیون‌ها دلار به رستوران ماکسیم پول دادند که حتی سالاد گوجه‌فرنگی را از فرانسه وارد کند؟ آیا در ایران گوجه‌فرنگی نمی‌روید؟»

دانش‌آموز و دانشجوی ما باید بداند که شاه تمام احزاب و گروه‌های سیاسی گوناگون را منحل کرد و به آنها اجازه ادامه فعالیت نداد و فقط و فقط به یک حزب دربارساخته یعنی «رستاخیز» اجازه فعالیت سیاسی داد و شخص شاه پا را از این هم فراتر گذاشت و صریحاً در کنفرانس مطبوعاتی کسانی را که عضو این حزب نشوند تهدید کرد و گفت: «کسی که وارد حزب رستاخیز نشود، دو راه در پیش دارد: یا فردی است متعلق به یک تشکیلات غیر‌قانونی یعنی به‌اصطلاح خودمان توده‌ای و یک فرد بی‌وطن است، یا اگر بخواهد، فردا با کمال میل، بدون اخذ عوارض، گذرنامه‌اش را در دستش می‌گذاریم و به هر جایی که دلش خواست، می‌تواند برود؛ چون ایرانی نیست و وطن ندارد».

اگر نسل جوان و نسل جدید ما در کنار این آگاهی‌ها ببینند به جای یک بزرگراه ناتمام و دو سه دانشگاه، الان در تمام شهر‌های بزرگ و کوچک ما دانشگاه تأسیس شده، نزدیک به ۲۰ بزرگراه فقط در شهر تهران داریم که بسیاری از آنها طولانی‌تر و عریض‌تر از بزرگراه مدرس است، فاصله تقریباً تمام شهر‌های بزرگ کشور با آزادراه‌های متعدد طی می‌شود، به جای پزشکان هندی و فیلیپینی آن‌دوران، اکنون بهترین پزشکان و بیمارستان‌های دنیا و منطقه را داریم و یکی از منابع درآمدی کشورمان توریسم پزشکی و پذیرش بیماران از کشور‌های دیگر است، به‌جای یک حزب دولت‌ساخته سابق، امروز بیش از ۷۰ حزب و سازمان و تشکل سیاسی و اجتماعی مختلف در ایران فعالیت می‌کنند و بیانیه می‌دهند و عضوگیری دارند و در انتخابات‌های مختلف رقابت می‌کنند.

@tdejakam


بچه‌ها را به موزه عبرت ببرید!

این یادداشت در صفحات اول و دوم #روزنامه_جوان امروز دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۳ منتشر شده و در پیوند زیر قابل دریافت است:
https://www.javanonline.ir/005N5Y

@tdejakam


آب و آتش dan repost
✳️ وقتی جلال ذوق‌زده شد!

با جلال رفتیم قم. سر یک‌کوچه‌ نگه داشت و دوتا کتابش را برداشت: غربزدگی توی یک ‌دستش بود و یک کتاب دیگر توی دست دیگرش. گفتیم: «کجا داری می روی؟» گفت: «صدایش را در نیاورید، دارم می‌روم پیش خمینی!»
-بعد از ۱۵ خرداد بود؟
بله توی آن اوضاع! گفتیم «آنجا چرا؟» گفت: «بعداً می‌گویم». خلاصه توی ماشین منتطر ماندیم. بعد از چند دقیقه‌ای آل‌احمد آمد.
دیدیم یک کتابش را این‌طرفی پرت کرد، یکی را آن.طرفی.
گفتیم: «پس چه شد؟» فریاد زد: «آی! #خمینی [جگر] دارد این هوا!» دستش را به اندازهٔ یک هندوانه باز کرد و [ادامه داد]: « #مصدق [جگر] دارد این‌قدر!» و به اندازهٔ یک ارزن را نشان داد...

#محمود_گلابدره‌ای
#یادآور [کتاب ماه]
شماره سوم: شهریور، مهر و آبان‌ ۱۳۸۷
#مگر_روشنفکر_بود_که_بترسد؟
گفت‌وگو درباره #جلال_آل‌احمد
مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
صفحه ۷۴.

@Ab_o_Atash


ان‌شاءالله هفتهٔ آینده در خدمت دوستان اصفهانی هستیم.


آب و آتش dan repost
✳ مواظب آمریکا باشید؛ معلوم نمی‌کند!

برای اینکه شیرفهم بشوی عرض می‌کنم!
یکی بود یکی نبود. در روستایی، زارعِ فقیری بود که ناگهان ثروتمند شد. همکارانش سؤال کردند. گفت: کیسه‌ای از بادمجان (محصول مزرعه) پُر کردم و برای حاکم شهر هدیه بردم، در عوض آن به من کیسه‌ای طلا بخشید!...
روزی یکی دیگر از زارعینِ تنگدست برخاست و به همین خیال، راهی شهر و قصر شد. اما چون این بار شرایط زمانی مساعد نبود، امیر از دیدن آن بادمجا‌ن‌ها عصبانی‌تر شد و به جای اعطای طلا دستور داد که...!!... بیچاره زارعِ بخت برگشته(!) مرتباً و لحظه به لحظه می‌گفت: خدا آخر و عاقبت مرا بخیر کند(!)... چون این جمله را زیاد تکرار کرد، امیر پرسید ماجرا چیست؟ گفت: یادم آمد که وقتی در ده خواستم کیسه را از بادمجان‌ها پُر کنم، چند تا کدو حلوایی هم در تَهِ جوال گذاشته بودم(!)

.... الغرض(!)، مقصود این است که آمریکا موجود خطرناکی است. کسانی که به طرف آمریکا حرکت می‌کنند، باید بدانند که همیشه طلا نمی‌دهند(!) ماجرای عراق و کویت [در زمان جنگ خلیج فارس] و امثالهم شاهد مثال خوبی است.

#جلال_رفیع
#در_بهشت_شداد!
(چاپ هشتم، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۸۹)
صفحه ۳۷۵.

@Ab_o_Atash


✳️ انجمن حجتیه و سیاست‌ورزی رندانه

بسیاری تصور می‌کنند مخالفت امام خمینی با انجمن حجتیه به سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی برمی‌گردد و روز‌هایی که انجمن تصریح می‌کرد باید با هر حکومتی پیش از ظهور که عنوان اسلامی را یدک بکشد، مقابله کرد. همچنین به این دلیل که آنان می‌گفتند روال انجمن دخالت در سیاست نیست. این‌طور نبود؛ امام از زمان حضور در قم و سخنرانی‌های صریحش در درس و در فیضیه تا نجف و درس‌های حکومت اسلامی و تا بعد از پیروزی انقلاب بار‌ها و بار‌ها گزارهٔ غلطِ دخالت نکردن در سیاست را نقد و تخطئه کرده بود. درباره برداشت انحرافی از برخی روایات هم تصریح کرده بود: «یک دسته دیگری بودند که می‌گفتند که هر حکومتی اگر در زمان غیبت محقق بشود،‎ ‏این حکومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنها مغرور بودند. آنهایی که بازیگر‌‎ ‏نبودند، مغرور بودند به بعض روایاتی که وارد شده است بر این امر که هر عَلَمی بلند بشود‌‎ ‏قبل از ظهور حضرت، آن عَلَم، علم باطل است. در صورتی که آن روایات ‏ [‌‏اشاره دارد‌‏]‏ که هر کس علم بلند کند با عَلَم مهدی، به‌‎ ‏عنوان «مهدویت» بلند کند ‏ [‌‏باطل است.]‏»

درهرحال، برخلاف آنچه گاهی گفته می‌شود، مخالفت امام با انجمن حجتیه و مشی و تفکر آنان به هیچ‌وجه مربوط به بعد از انقلاب نیست و به سال‌ها قبل از پیروزی انقلاب برمی‌گردد. آیت‌الله محمدرضا رحمت از شاگردان امام که ۱۳سال در نجف با امام بوده است، نقل می‌کند: «سال‌های اول ورود من به نجف بود؛ شاید یکی دو سال بعد از ورود امام در یک دیدار‌‎ ‌‏خصوصی در منزل امام با تعدادی از رفقای مشهد که یکی از آنان سؤ‌‏ال کرد، خانمی‌‎ ‌‏سی هزار تومان وجوهات بدهکار بوده است که این وجوهات را به آقای شیخ محمود‌‎ ‌‏حلبی داده است. امام فرمود: باید مجدداً بپردازد. امام جایز نمی‌دانست که وجوهات‌‎ ‌‏به آقای شیخ محمود حلبی که مسئولیت انجمن حجتیه را به عهده داشت داده شود. ‌‏این مسئله برای من آن‌روز خیلی جالب بود، چون شناختی از وی داشتم و او‌‎ ‌‏را از جهت علمی آدم باسوادی می‌دانستم ولی متأسفانه رژیم از او سوء استفاده زیادی علیه نهضت می‌کرد و آنان تلاش می‌کردند مردم را از نهضت رویگردان کنند. بدین‌جهت امام نسبت به آنان خیلی حساس بود. این‌مسئله حدود اوایل‌‎ ‌‏سال ۱۳۴۹ ﻫ. ش بود که سؤالات زیادی درباره انجمن حجتیه می‌شد. امام فرمود: هر‌‎ ‌‏گروه و دسته‌ای که برخلاف مسیر حرکت مردم حرکت کند، مردم باید آنان را کنار ‌‎ ‌‏بگذارند.»

نکته دیگر در این‌باره اینکه اگر کسی یا تشکیلاتی در سیاست دخالت نکند هم خود نوعی سیاست و سیاست‌ورزی است! اینکه تو دربرابر یک جنایت و یک جنایتکار بایستی و موضع بگیری یک نوع دخالت در سیاست است و اینکه در برابر جنایت و جنایتکار سکوت کنی و حرفی نزنی و نایستی هم نوعی سیاست‌ورزی رندانه است. بنابر این از آنان که چنین ادعایی دارند پذیرفته نیست که ما، هم در زمان شاه و هم پس از انقلاب در سیاست دخالت نکردیم؛ شما، هم در آن‌زمان در سیاست دخالت کردید و هم در بعد از انقلاب سیاست‌ورزی داشتید. وگرنه چرا باید تمام جلسات پرجمعیت شما در مشهد و شهر‌های بزرگ در امنیت کامل و حمایت محکم شهربانی برگزار بشود آن‌هم در زمانه‌ای که اگر کسی در همین مشهد و در مسجد کرامت یا در تهران و در مسجد هدایت می‌خواست بین دو نماز بایستد و دو کلمه درباره برخی مفاهیم اجتماعی مؤکد در قرآن سخن بگوید، اجازه نداشت و کارش به زندان ساواک می‌کشید!

آخرین نکته هم اینکه چگونه هم گروه‌های سیاسیِ رسماً ضدانقلابی چون مجاهدین و هم گروه‌های به‌اصطلاح دینمداری چون انجمن حجتیه و دیگر قاعدین، همزمان به این همپوشانی رسیدند که با برپایی حکومت اسلامی مخالفت کنند و از این بالاتر در این راه با هم دست بدهند و در بسیاری موارد از هم حمایت و دفاع کنند. اینکه در آن‌زمان اقدامات براندازانه نزدیکان آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری و حزب خلق مسلمان با فعالیت‌های تروریستی مجاهدین خلق و پیکار و حزب خلق عرب و... با هم یک هدف و یک مسیر را طی کردند یا امروز همراهان سیدصادق شیرازی با ضدانقلاب داخل و خارج یک نقطه را هدف گرفته‌اند معنی خاصی نمی‌دهد؟!

نسل جدید هنوز باید خیلی چیز‌ها درباره تاریخ انقلاب بداند تا بتواند بسیاری از همپوشانی‌های این روز‌ها را هضم کند. آنها که این داده‌های تاریخی و تحلیلی را دارند در انتقال آن به نسل جدید نباید کوتاهی کنند وگرنه به آینده خیانت کرده‌اند.

@tdejakam

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.