🌱#راز
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/c/1215982903/54768#قسمت_پانصدونودوسه
همون لحظه صدای باز و بسته شدن در اتاق بالا که نشون
میداد ن یما داره میاد پایین رو شنیدم .
قلبم تالاپ تلوپ به قفسه ی سینه ام م یکوبید .
وای وای کنان کفشهامو پوش یدم و بدو بدو قبل از اینکه
دستش بهم برسه درو وا کردم و زدم بیرون ...
انگار همون موقع متوجه شد دارم در می رم که اونم دوان
دوان از پله ها اومد پایین و گفت :
⭕️ #سریع استارت بزنید تا حداقل 50 دلار بدست بیارید اونم فقط با انجام تسک ها 😱👇
ورود به ربات سیگما
🔻
از کانال انتهای صفحه هم میتونید ربات های معتبر و تاریخ لیستشون و نحوه دریافت پاداشتون رو ببینید.- وایساااا توله سگ! وایسا ب ب ینم !
خندیدم و عین میگ م یگ از حیاط رد شدم و با باز کرد در
بیرونی زدم بیرون .
از نظر من حتی کوچه هم امن تر از خونه ی نیما بود .
وقتی مطمئن شدم دیگه نمیتونه دنبالم تا اونجا بیا د دست از
د ویدن برداشتم و نفس زنان سرعت قدمهامو کمتر کردم .
درست همون لحظه پنجره ی آشپزخونه که رو یه ب یرون و
خیابون باز م یشد رو وا کرد و سرش رو آورد بیرون و
گفت :
-دعا کن دستم بهت نرسه جانان !
زبونم و واسش بیرون آوردم و با کج کردن سرم گفتم :
- گل گاو زبون نوش جان کن رئیس واسه اعصاب خوبه !
دستهاش و از پنجره آ وی زون کرد و بعد سرش رو به حالم
تکون داد و گفت :
-چنان به خدمتت برسم جانان !
یه لبخند حرص دربیار تح ویلش دادم و گفتم :
- تشر یف ببر داخل س یگارت و بکش رئیس. ا ینجا میچایی آخه
نیز تازه از حموم اومد ی بیرون !
یه تکون خورد و تظاهر کرد قصد داره بیاد پایین و خودشو
بهم برسونه و همین باعث شد من باز از سر ترس پا بزارم
به فرار و یکم از پنجره فاصله بگیرم اما بعد وقتی ایستاد م
و دوباره نگا هی سمت پنجره انداختم و گفتم :
- ناهارت رو گاز ! یادت بمونه !
من نگاه های تیز و برنده اش رو از همون فاصله احساس
میکردم. لبخندی زدم و
حسابی که از خونه اش دور شدم و اطمینان پ یدا کردم قرار
نیست بیاد دنبالم دست از د ویدن برداشتم و سرعت قدمهام
رو آرومتر کردم .
دستم و گذاشتم رو قلبم و چند نفس عمیق کشیدم .
چقدر من بدشانس بودم که اصلا اون لحظه حواس پرتم که
معلوم نبود کجا داره س یر و سفر میکنه نرفت سمت بالکن !
خسته از ایستگاه ه ای اتوبوس، سر خیابون ایستادم و یه
تاکسی دربست گرفتم .
میخواستم یه جورایی به خودم لطف بکنم و لااقل واسه یه
بارهم شده مثل یه آدم پولدار خودم رو به همچین چیزای
کوچیک اما کار راحت کنی دعوت کنم .
کیفم و کنار گذاشتم و سرم رو به عقب تکی ه دادم و چشمهام
رو بستم .
بعضی وقتها وقتی یه و یادم میومد من دور از چشم خانواده
ام چه کارایی انجام دادم و وقت ی فکرم می رفت پی ا ین
موضوع که اگه خانواده ام بفهمن من دیگه حتی دختر ن یستم
ممکن دیگه ح تی منو به عنوان عض وی از خانواده نپذیر ن و
بندازنم بیرون !
اینجور مواقع لرز به تنم میفتاد و فکر و حواسم بهم می
ریخت .
چشمام و وا کردم تا خودم رو سرگرم تماشا کردن اطراف
بکنم !
نزدیک که شدیم از راننده خواستم بپیچه تو کوچه. تغییر
مسیر داد و با آدرسی که خودم بهش داده بودم ماشین رو
جل وی خونه نگه داشت .
کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم. درست همون موقع
مامان در حیاط رو باز کرد و اومد بیرون ..
🔞 #توجه: اگر بلد نیستید از ایردراپ ها و ربات ههای تلگرامی پول دربیارید آموزشش در کانال زیر هست وارد بشید و استفاده کنید. 💦👇
@airdbcoins💚