•passengers•


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


گيس بافته شده به تنهايي عنصر معصوميه، اما هميشه برعكس در مياد، نه ؟؟
https://telegram.me/harfbemanbot?start=MTg4NzYwNzE3

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


درد و تسکینم تویی
همه چیمو از تو میخوام
روزیمو
عشقمو
فردامو...
خدایا تو
"عجب مخاطب شنوایی هستی"


هیچوقت از کسی توقع نداشته باشید
مهربون نباشید
تو زندگی فقط به فکر خودتون باشین غصه بقیه رو نخورین بزار بگن احمقه بیخیاله
هیچکس واستون نمیمونه حتی پدر مادرتون
خودتونو سرگرم کنید موزیک گوش بدین کتاب بخونین برقصین اصن تنهایی برو کافه کتاب بخون ولی منت کسیو نکش
از تنهایی ناراحتی داشتی میمردی هم به کسی نگو
آخرش خودتی و خودت از الان یاد بگیر قوی باشی
#تجربه


#خدایا_شکرت
سپردمش به تو
درستش میکنی خودت


بین من و تو چیزی، دیوار نخواهد شد
وَر فاصله نیز افتد، بسیار نخواهد شد

با عشق تنفس نیز، یک حادثه تازه ست
در قصه ی ما چیزی، تکرار نخواهد شد

#حسین_منزوی


ممنونم بابت رایحه ای که
در من پنهان است،
که از عشق است
که از زمین بلند می شود
دوستت دارم
بی آنکه بدانم چگونه، کی و چرا
تو را بی شائبه دوست دارم
بی هیچ پیچیدگی و غروری

#پابلو_نرودا


تو عشق هستى
چرا كه
نفس براى تو كشيدن و
از عشق تو هر روز جوانه زدن
كار هر كسى نيست
كسى چه مى داند
در دلم چه مى گذرد
تو معنى تمام
دوستت دارمهايى
كه تا چشم كار مى كند
تو هستى و تو هستى و
تو

#امیر_وجود


- اگه بیفتم چی؟؟
+اگه پرواز کنی چی؟!


#خدایا_شکرت
تو با من مهربون باش


بخوان مرا و مخوان جز مرا
که می‌میرم

#حسين_منزوى


- الى أين؟
+ اليك دائماً

‏- به كجا؟
‏+ هميشه به سوی تو...

#لاادری ⁩


آدميزاد ذاتا نيازمنده، هر چقدر هم كه روي خودش كار كنه و قوي باشه، هر چقدر هم قدش بلند باشه كه دستش به همه چي برسه، هر چقدر هم كه وضعش خوب باشه كه بتونه هر چي دوست داره داشته باشه، هر چقدر هم كه اطلاعاتش بالا باشه كه بتونه راجع به همه چي نظر بده، در نهايت نيازمنده. در نهايت يه شب كه همه ي درد ها يه وزنه ي دويست كيلويي رو سينه ش ميشن دوست داره كه يكي بالا سرش وايسه، به حرف هاش گوش بده، نگاش كنه، باش گريه كنه و حتي اگه خوابيد اون بيدار بمونه و نگاهش كنه. نگاش كنه كه بدونه حتي وقتي حواسش نيست هم يكي حواسش هست، آدميزاد دو پا نيازمنده. محتاج به محبته، نميشه بره در خونه ي مردم التماس كنه كه دو كاسه محبت بهم بديد، واسه همين محبت ميكنه كه اگه قرار باشه برگشتي داشته باشه، نگاه بشه بالاي تختش، گوش بشه واسه حرفاش، آغوش بشه واسه گريه هاش، انگشت بشه و موهاشو نوازش كنه. اما هميشه زندگي جاي قشنگي نيست، هميشه آدم بدي هاش زودي بر ميگرده بهش اما خوبي هاش سر فرصت، سر حوصله و با حساب كتاب دقيق بر ميگرده، واسه همينه كه آدمي وقتي چيزي رو نياز داره، ندارتش. واسه همينه كه دست و پا ميزنه كه الان كه نيازمندم و محتاجم كجايي؟ و هيچ كلامي نميشنوه. واسه همينه كه شب پتو رو، روي سرش ميكشه و بعد از باخت هايي كه داده با اين واقعيت رو به رو ميشه كه آدميزاد در عين نيازمندي، در عين احتياج، در عين انتظار، در عين گريه و در تحمل فشار هاي زندگي در نهايت تنهاست.


نگه داشتن همه ي ابعاد زندگي واسم مثل نگه داشتن ماسه تو مشتمه، هر چقدر محكم تر نگه شون مي دارم ، سريع تر از دستم ميرن.


توي خاك هاي بي مصرف يه جوونه داده بود.
گفتم اين ماييم. ما هم يه روز تو اين خاكِ بي مصرف زندگيمون جوونه ميديم. هر چقدر كوچيك و به چشم نيا. اما سبز ميشيم رفيق. سبز ميشيم.


فردا کنکور دارم میشه واسم دعا کنید 🙇‍♀


من با یکی بهتر از تو خوشبخت میشم
اما تو
در به درِ پیدا کردنِ یکی مثلِ من میشی
و دست آخر
یکی هم قد و قواره و حد خودت گیرت میاد و میفهمی لیاقتت خیلی پایین تر بود از داشتنِ من
اونوقته که میشینی و از دور حسرت یه ثانیه دیگه بودنمُ میخوری....


اگر انگشتتون درد بکنه، اون انگشت رو به هرچی بزنین احساس درد می‌کنین، ولی معنیش این نیست که درد از بیرون به شما وارد می‌شه.
این درست مثل وقتی می‌مونه که با همه‌ی آدم‌ها به مشکل می‌خورین، شاید یه دردی از درونتون باشه، نه اینکه همه‌ی آدم‌ها ایراد دارن.


این هاینریش بل است که پشت میز کارش نشسته و دارد می‌نویسد. هاینریش بل نویسنده‌ی عقاید یک دلقک و سیمای زنی در میان جمع(یا یک همچین اسمی) است. او به من آموخت که حرفم را در جای درست بزنم. اینطوری هیچ‌کس، هیچ‌وقت یادش نمی‌رود که چی گفتم.


آدم اگر از یک نفر تماما متنفر باشه، کمتر بهش آسیب میزنه تا اینکه به طور همزمان هم دوستش داشته باشه هم ازش متنفر باشه.




من، واسه يه بارم كه شده تو دنيا نتونستم خود خواه باشم، واسه يه بار هم تو دنيا نتونستم به حقِ خودم احترام بذارم و توقع داشتم كه دنيا احترام بذاره. اگه گفتم از خودم نا اميد شدم واقعا شدم، آخه وقتي از همه ي دنيا، از تك تك آدم هاي دنيا اميدتو از دست ميدي، به كلمه اي مثل اميد هم شك ميكني. چهار زانو ميشينم كف خونه، انگشتاي دست راستمو كف دست چپم محكم ميكشم و هي با خودم دو دو تا ميكنم اما جواب ندارم براش. واسه اين همه نا اميدي جوابي ندارم. من اگه راه جلوم بسته باشه تا ابد بايد دور بمونم؟ اگه اسمون يه موقع بريزه زمين، زمين يه موقع بشكافه، من بايد دور بمونم؟ چرا صداي قدم هاي كسي كه آشنا باشه نميپيچه تو اين شهري كه هيچيش آشنا نيست، هيچ جاش نقطه ي امن نيست. چرا من اونم كه بايد اميدوار بمونم، دنيا پس كي قراره قد لياقتمون بهمون خوشي ببخشه. تا كي بايد منتظر بمونيم تا يه روزي، يه جايي، اميد واقعي بشه و سمتمون بياد؛ نه فقط سراب باشه و گرفتنش محال.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

77

obunachilar
Kanal statistikasi