Postlar filtri


تو چند ماه گذشته بیشتر از بیست تا چنل ماهیگیری و پخت ماهی در طبیعت تو یوتوب ساب کردم و خدا میدونه به چه دردم میخوره، احتمالن راهی که میرم رو دوست نداشته باشم برم ماهیگیر بشم.


این دختر بیچاره‌ی درونم واقعن گاهی له و لورده میشه.


دختر این روزها خیلی غمگین، فشرده، سردرگم اما امیدواره.


مصیبت زیاد و صبر کم.


بعضی وقت ها سکوت کردن و شنیدن، از دلداری دادن چاره ساز تره.


Too loud solitude dan repost
فردا روز نسبتا مهمیه برام،مشخص میشه چند چندم سر تصمیم گیری ها . اول توکل به خدا و بعد سفت وایمیستم پای خواستم


من گم شدم مامان.




مشکل اینه که من همه چیز رو فراموش میکنم.


ما وارثان درد های بی‌شماریم.


Vena Amoris dan repost
+چرا انقد ناراحتی؟
-ناراحت نیستم تو فکرم
+تو فکر چی هستی؟
-تو فکر اینم چرا همش ناراحتم


من امروز از اکثر چنل‌های تلگرامم که نمی‌دونم چرا هنوز عضوشون بودم وقتی رو اعصابم رژه میرفتن و مفید نبودن لفت دادم و الان میتونم بگم آخیش.


بیشتر از همه از خودم خسته شدم و این اصلن خوب نیست.


Too loud solitude dan repost
کاش یه کلابی چیزی بود
برای ادم ها غریبه ولی همفکر
این موقع ها با یه فنجون چایی و اسلایس کیک دور هم جمع میشدن و راجع به کتابها و فیلم های موردعلاقه اشون حرف میزدن


چاه dan repost
سخته. ولی شدنیه.


دلم برای خود قدیمی و سرخوشم تنگ شده.


شاید کافکا dan repost
این مردم معنای آزادی را می‌فهمند، اما درگیر خوردن و خوابیدن و خندیدن هستند..
این مردم معنای آزادی را می‌فهمد، اما می‌ترسند که به رگبار گلوله بسته شوند..


شاید کافکا dan repost
میخواستم اسم دخترم رو بزارم ریرا
شب ها براش لالایی بخونم، موهاش رو خرگوشی ببندم، پی در پی لپ های گل انداخته اش رو ببوسم و قربون صدقش برم...
ببرمش کلاس پیانو و باهم پیراهن های ست بپوشیم، کیک بپزیم آشپزی کنیم، باباش از راه برسه دوتامون رو در آغوش بگیره...
براش کتاب بخرم بخونم، وقتی تو شکمم بود و لگد میزد براش پادکست بزارم و بگم من کنارتم مثل یک دوست..و هزاران آرزوی دیگه..
اما امان از آن روز که این از خدا بی خبر ها باعث جنایت پرواز ۷۵۲ شدند، ریرا جانم که همچون فرشته ها بودی بعد از قتل جان سوز تو که هنوز هم که هنوز داغش بر دلمان سرد نشده و همچنان در پی انتقام خون همه ی شما شهیدان هستیم.‌‌..همان روز که تو آسمانی شدی(به قتل توسط ج ا رسیدی) آرزوهای من نیز مردند.
برای ریرایی که هرگز زاده نخواهد شد.


شاید کافکا..


این یک هفته که مامان خونه نبود فهمیدم زندگی چقدر کثافت و سخته.


تو این یک هفته که مامان خونه نبود فهمیدم ظرف‌هارو همون موقع باید بشورم؛ به امید ماشین سینک رو پر کردن ایده‌ی خوبی نیست.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.