تقریباً در تشابه با زمان شهید سردار سلیمانی، با تجدید سازماندهی رسانه های نوین، سردی یأس و انفعال مجدداً در سپهر سیاسی ایران خود را نشان داد. صحبت از یک دوره ای شدن ریاست جمهوری و شکست سیاستهای مقاومتی و... مجدداً در رأس گفتگوها قرار گرفت. بدون این که اهمیت ابعاد انتقادی این سیاستهای رسانه ای انکار شود، به نظر می رسد ما باز با یک غافلگیری جدید روبرو هستیم و هنوز و با وجود ماجرای شهید سلیمانی آماده فهم واقعیت سیاسی خود نیستیم.
🔸واقعیت سیاسی کشور ما در رجعتی به سنت تاریخی خود، روایتی آمیخته به حماسه و تراژدی است و با این دو بال پیش می رود. انقلاب اسلامی ایران، این روایت را واقعی کرد و این روایت با وجود همه فراز و فرودها که مهمترین آنها انحراف خسارت بار سال 1368 به سوی سیاستهای بی پشتوانه، تند و لجام گسیخته نئولیبرالیستی بود، همچنان «هست»، ولو ما نفهمیم چطور هنوز می تواند دوام داشته باشد. تمام وجه قدرت نمادین حاج قاسم سلیمانی و اینک حجت الاسلام رئیسی، در تعین یافتگی ایشان در بسط این روایت و حتی مبدل شدن آنها به نماد این روایت است. این امروز واقعیت «ملت ایران» را تشکیل می دهد و حتی اگر مبدل به گفتمان روشنی هم نشده باشد و هنوز با آن نقطه فاصله داشته باشد، باز آنچنان نقاط روشن و قابل اتکایی دارد که بتوان آن را از روایت سیاست نئولیبرالیستی ایرانی، اعم از نسخه پهلوی و نسخه 68ی (راستی-رانتی-امنیتی) تفکیک کرد. این همه آن چیزی است که حیات سیاسی ایران را ادامه داده است و واقعیت سیاسی امروز این سرزمین و همه توان و امکان آن برای پیشرفت است و اعراض از آن، ره آوردی جز بحران و تخریب به همراه نخواهد داشت.
🔸در فرصت دیگری باید درباره تراژی نسل کشی جاری در فلسطین نوشت. اما از آنجا که جهان امروز، جهان شبکه ای شده است که همه چیز آن با همه چیز مرتبط است، به این هم اشاره کنیم که وقتی روایت سیاسی متفاوتی در حال شکل گیری در ایران است که روایت سیاسی جریان اصلی جهان امروز، یعنی روایت نئولیبرالیستی، در فروپاشی نسبی قرار دارد. مشروعیت سیاسی جهان مدرن با نسل کشی سازمان یافته غرب به عاملیت اسرائیل، به پایان رسید و دیر یا زود تبعات هولناک این فروپاشی خود را نشان خواهد داد، با وقایعی بسیار هولناک تر از آنچه در غزه می گذرد.
🔸آنچه گفته شد براحتی در معرض دو سوءتفاهم مهم قرار دارد. برای کسانی که بخواهند دچار سوءتفاهم نباشد، این دو را یادآور می شوم: نخست این که این روایت از سیاست، که شاید بتوان نام آن را روایت اربعینی سیاست هم گذاشت، نمی تواند و نمی خواهد و نباید که خود را از وجه مدرن تاریخ و سیاست جدا کند. اما فعلاً نویسنده قصد ندارد اینجا وارد موضوع غفلت و تغافلها از وجه غربی زندگی انسان ایرانی شود. با این حال ما برای حفظ احترام زندگی مدرن خود هم نیازمند سیاست شکل گرفته و جهت دار و مشخصی هستیم و این سیاست فقط در روایت فوق الذکر امکان بروز و ظهور دارد.
دوم اینکه بدیهی است از امروز همه ارباب سیاست تلاش خواهند کرد تا با انبوهی از تفاسیر دلبخواهی و من عندی یا اهمیت رویداد اخیر در ماجرای تشییع جنازه ابراهیم رئیسی را تقلیل به امور احساسی یا شعارهای کلیشه ای بدهند تا واقعیت مهم سیاسی آن دیده و فهمیده نشود، یا اینکه برعکس، با مقدس سازی از عملکرد رجال سیاسی، تلاش خواهند کرد تا باب بحث و گفتگو و انتقاد درباره سیاستها و برنامه ها و ... را مسدود کنند. نگارنده هیچ قضاوتی در این یادداشت درباره محتوای سیاست روز ندارد و معتقد است هر قدرت حاکمی باید آزادانه و به شکل دقیق و جدی مورد نقد قرار گیرد تا اشتباهات کمتری دامن کشور را بگیرد و دست بر قضا دولت مرحوم رئیسی هم دولت کم انتقادی نبود. سخن اینجاست که ما از اقبال عمومی به راه سیاسی مرحوم رئیسی در می یابیم که فرم سیاست کشور باید تغییر کند و عروسک بزک کرده اقتصاد سیاسی نئولیبرالیستی نه امکان تحقق در ایران دارد و نه آینده ای برای ما می سازد. ساختار اقتصاد سیاسی ایران باید به تدریج و با راهی که از سال 57 باز شد، بازسازی و بازتعریف گردد. از همین رو، حتی تعهد به دموکراسی که از مهمترین ره آوردهای سیاست مدرن است هم نباید مانع تعین ساختار کلان جدید سیاست ایران شود. دموکراسی، چنانکه همه جا همین بوده است، باید در تعین بخشی به روش تحقق این سیاست و رجال دارای اولویت مورد استفاده قرار گیرد و نه چیز دیگری.
@sayyedmahdinazemi