آموزش آسان زبان انگلیسی


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha


📚Education Channel!📚
📚Easy English Learning!📚
جهت یادگیری آسان زبان انگلیسی در کانال تلگرام ما عضو شوید.

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


جملات کابردی انگلیسی:

1. The power is out.
برق قطع شده است.

2. When will the electricity come back?
برق کی وصل می‌شود؟

3. We had a power outage last night.
دیشب برق ما قطع شد.

4. There’s no electricity in the whole area.
در کل منطقه برق نیست.

5. I think there’s a problem with the power supply.
فکر می‌کنم مشکلی در تأمین برق وجود دارد.

6. The lights suddenly went off.
چراغ‌ها ناگهان خاموش شدند.

7. Do you know what caused the power outage?
می‌دانی دلیل قطع برق چه بوده است؟

8. Please turn off all appliances until the power comes back.
لطفاً همه وسایل را خاموش کن تا برق برگردد.

9. The power is back on!
برق برگشت!

10. We need to be careful with the power usage during the blackout.
باید در مصرف برق در زمان قطع برق محتاط باشیم.


زمان‌های انگلیسی شامل ۱۲ زمان اصلی هستند که به سه دسته کلی گذشته (Past)، حال (Present) و آینده (Future) تقسیم می‌شوند:

1. حال ساده (Present Simple)

ساختار: فاعل + فعل اصلی (به صورت ساده، با افزودن s به سوم شخص مفرد)
معنی: بیان واقعیت‌ها، عادات یا رویدادهای عمومی
مثال:

• I study every day.

• من هر روز مطالعه می‌کنم.

2. حال استمراری (Present Continuous)

ساختار: فاعل + am/is/are + فعل با -ing
معنی: عملی که در حال حاضر در حال انجام است
مثال:

• She is reading a book.

• او دارد کتاب می‌خواند.

3. حال کامل (Present Perfect)

ساختار: فاعل + have/has + قسمت سوم فعل (Past Participle)
معنی: عملی که در گذشته انجام شده و اثر یا نتیجه آن هنوز باقی است
مثال:

• I have finished my homework.

• من تکالیفم را تمام کرده‌ام.

4. حال کامل استمراری (Present Perfect Continuous)

ساختار: فاعل + have/has been + فعل با -ing
معنی: عملی که در گذشته شروع شده و تا کنون ادامه داشته است
مثال:

• They have been working for two hours.

• آن‌ها دو ساعت است که دارند کار می‌کنند.

5. گذشته ساده (Past Simple)

ساختار: فاعل + فعل گذشته (Past)
معنی: عملی که در گذشته انجام شده و تمام شده است
مثال:

• He visited Paris last year.

• او پارسال پاریس را بازدید کرد.

6. گذشته استمراری (Past Continuous)

ساختار: فاعل + was/were + فعل با -ing
معنی: عملی که در گذشته در حال انجام بوده است
مثال:

• I was watching TV when you called.

• داشتم تلویزیون تماشا می‌کردم که تو زنگ زدی.

7. گذشته کامل (Past Perfect)

ساختار: فاعل + had + قسمت سوم فعل
معنی: عملی که قبل از عمل دیگری در گذشته انجام شده است
مثال:

• She had left before I arrived.

• او رفته بود قبل از اینکه من برسم.

8. گذشته کامل استمراری (Past Perfect Continuous)

ساختار: فاعل + had been + فعل با -ing
معنی: عملی که در گذشته شروع شده و تا نقطه‌ای در گذشته ادامه داشته است
مثال:

• They had been studying for hours before the test.

• آن‌ها ساعت‌ها درس خوانده بودند قبل از امتحان.

9. آینده ساده (Future Simple)

ساختار: فاعل + will + فعل ساده
معنی: عملی که در آینده اتفاق خواهد افتاد
مثال:

• I will call you tomorrow.

• فردا به تو زنگ می‌زنم.

10. آینده استمراری (Future Continuous)

ساختار: فاعل + will be + فعل با -ing
معنی: عملی که در آینده در حال انجام خواهد بود
مثال:

• This time tomorrow, I will be traveling.

• فردا این موقع، در حال سفر خواهم بود.

11. آینده کامل (Future Perfect)

ساختار: فاعل + will have + قسمت سوم فعل
معنی: عملی که تا نقطه‌ای در آینده تمام خواهد شد
مثال:

• By next week, I will have finished the project.

• تا هفته آینده، پروژه را تمام کرده‌ام.

12. آینده کامل استمراری (Future Perfect Continuous)

ساختار: فاعل + will have been + فعل با -ing
معنی: عملی که تا نقطه‌ای در آینده به طور مستمر ادامه داشته است
مثال:

• By 2025, they will have been living here for ten years.

• تا سال ۲۰۲۵، آن‌ها ده سال است که اینجا زندگی کرده‌اند.


@RRELE


آب و هوا: Weather به انگلیسی:

• تلفظ: /ˈwɛðər/

• معنی فارسی: آب‌ و هوا، وضعیت جوی

تعریف:

کلمه "Weather" به شرایط جوی یک مکان خاص در یک زمان مشخص اشاره دارد، مانند دما، باد، رطوبت، باران، برف و غیره.

انواع وضعیت‌های جوی (Weather conditions):

• Sunny (/ˈsʌn.i/) – آفتابی

• Rainy (/ˈreɪ.ni/) – بارانی

• Cloudy (/ˈklaʊ.di/) – ابری

• Windy (/ˈwɪn.di/) – بادی

• Snowy (/ˈsnoʊ.i/) – برفی

• Stormy (/ˈstɔːr.mi/) – طوفانی

• Foggy (/ˈfɑː.ɡi/) – مه‌آلود

چند مثال با ترجمه:

• How is the weather today?
امروز آب و هوا چطور است؟

• The weather is very cold and snowy in winter.
در زمستان هوا بسیار سرد و برفی است.

• I love sunny weather because it makes me happy.
من هوای آفتابی را دوست دارم چون باعث خوشحالی‌ام می‌شود.

• The weather forecast says it will be rainy tomorrow.
پیش‌بینی هواشناسی می‌گوید فردا بارانی خواهد بود.

• Windy weather is common in autumn.
هوای بادی در پاییز رایج است.



@RRELE


لیستی از کارهای روزمره به زبان انگلیسی همراه با معنی و تلفظ فارسی:

• Wake up (وِیک آپ) - بیدار شدن

• Get up (گِت آپ) - بلند شدن از تخت

• Brush teeth (بِراش تیث) - مسواک زدن

• Take a shower (تِیک اَ شاوِر) - دوش گرفتن

• Get dressed (گِت دِرِسد) - لباس پوشیدن

• Have breakfast (هَو بِرِکفِست) - صبحانه خوردن

• Go to work (گُو تو وُرک) - به سر کار رفتن

• Study (اِستادی) - مطالعه کردن

• Have lunch (هَو لانچ) - ناهار خوردن

• Do the dishes (دو دِ دیشِز) - ظرف شستن

• Clean the house (کلین دِ هاوس) - تمیز کردن خانه

• Go shopping (گُو شاپینگ) - خرید کردن

• Watch TV (واچ تی‌وی) - تلویزیون دیدن

• Exercise (اِکسِرسایز) - ورزش کردن

• Have dinner (هَو دینر) - شام خوردن

• Go to bed (گُو تو بِد) - به رختخواب رفتن

• Sleep (سلیپ) - خوابیدن



عبارات بیشتر برای کارهای روزمره به همراه معنی و تلفظ فارسی:

عبارات دیگر برای کارهای روزمره

• Make the bed (مِیک دِ بِد) - مرتب کردن تخت

• Prepare breakfast/lunch/dinner (پریپِر بِرِکفِست/لانچ/دینر) - آماده کردن صبحانه/ناهار/شام

• Take out the trash (تِیک آوت دِ تِرَش) - بیرون بردن زباله

• Walk the dog (واُک دِ داگ) - سگ را به پیاده‌روی بردن

• Read a book (رید اَ بوک) - کتاب خواندن

• Write emails (رایت ایمِیلز) - ایمیل نوشتن

• Talk on the phone (تالک آن دِ فون) - تلفنی صحبت کردن

• Drive to work/school (درایو تو وُرک/اِسکول) - رانندگی به سمت محل کار/مدرسه

• Cook dinner (کوک دینِر) - شام پختن

• Do laundry (دو لاندرِی) - لباس شستن

• Iron clothes (آیرِن کلُوز) - اتو کردن لباس

• Feed the pets (فید دِ پِتس) - غذا دادن به حیوانات خانگی

• Check emails (چِک ایمِیلز) - بررسی ایمیل‌ها

• Go for a run (گُو فور اَ ران) - دویدن

• Meditate (مِدیتِیت) - مدیتیشن کردن

@RRELE




عبارات Neither...nor و Either...or در انگلیسی برای بیان انتخاب یا حذف استفاده می‌شوند:

### 1. Neither...nor
این عبارت برای اشاره به هیچ‌کدام از دو گزینه استفاده می‌شود. جمله به صورت منفی است و هم دو گزینه را رد می‌کند.

ساختار:
Neither + [گزینه اول] + nor + [گزینه دوم]

مثال‌ها:
- Neither John nor Sarah likes chocolate.
(نه جان و نه سارا شکلات دوست دارند.)
- He is neither rich nor famous.
(او نه ثروتمند است و نه مشهور.)

### 2. Either...or
این عبارت برای اشاره به یکی از دو گزینه استفاده می‌شود. جمله به صورت مثبت است و بین دو گزینه یکی را انتخاب می‌کند.

ساختار:
Either + [گزینه اول] + or + [گزینه دوم]

مثال‌ها:
- You can either call me or send me an email.
(یا می‌توانی به من زنگ بزنی یا ایمیل بفرستی.)
- Either you apologize, or we end this discussion.
(یا عذرخواهی می‌کنی یا این بحث را تمام می‌کنیم.)

توجه:
1. فعل بعد از Neither...nor معمولاً به صورت مفرد می‌آید، مگر اینکه یکی از موارد جمع باشد.
2. در Either...or و Neither...nor اگر یکی از گزینه‌ها جمع و دیگری مفرد باشد، فعل به گزینه نزدیک‌تر مطابقت داده می‌شود.

مثال تطبیق فعل:
- Neither the teacher nor the students are ready.
- Either John or his friends are coming.


در زبان انگلیسی، حروف ترکیبی یا دیگراف‌ها (Digraphs) به ترکیب دو حرف گفته می‌شود که با هم یک صدا تولید می‌کنند. در ادامه چند نمونه از این حروف ترکیبی، تلفظ و معنی آن‌ها آورده شده است:

1. Ch

• تلفظ: چ (مثل چ در "چشم")

• مثال: Chair (چِر) به معنی صندلی

• تلفظ دیگر: گاهی "ک" (مانند کلمه Character)

2. Sh

• تلفظ: ش

• مثال: Ship (شِپ) به معنی کشتی

3. Th

• تلفظ: ث یا ذ

• مثال: Think (ثینک) به معنی فکر کردن

• مثال دیگر: That (ذَت) به معنی آن

4. Ph

• تلفظ: ف

• مثال: Phone (فون) به معنی تلفن

5. Wh

• تلفظ: و یا ه

• مثال: What (وات) به معنی چه

• تلفظ دیگر: گاهی "هوو" مثل Who (هو) به معنی چه کسی

6. Gh

• تلفظ: گاهی "ف" یا بی‌صدا

• مثال: Enough (ایناف) به معنی کافی

• مثال دیگر: Night (نایت) به معنی شب (در اینجا صدای gh بی‌صداست)

7. Kn

• تلفظ: ن (حرف K تلفظ نمی‌شود)

• مثال: Knife (نایف) به معنی چاقو

8. Wr

• تلفظ: ر (حرف W تلفظ نمی‌شود)

• مثال: Write (رایت) به معنی نوشتن

9. Qu

• تلفظ: ک+و

• مثال: Queen (کوئین) به معنی ملکه

10. Oo

• تلفظ: او یا اُ

• مثال: Moon (مون) به معنی ماه

• مثال دیگر: Book (بوک) به معنی کتاب

@RRELE


20 لغت ضروری انگلیسی همراه با تلفظ و معنی فارسی:

بخش هشتم:


---

### 1. accept
تلفظ: /əkˈsɛpt/
معنی: پذیرفتن
مثال: She accepted the gift with a smile.
(او هدیه را با لبخند پذیرفت.)

---

### 2. arrange
تلفظ: /əˈreɪndʒ/
معنی: ترتیب دادن
مثال: I will arrange a meeting for next week.
(من جلسه‌ای برای هفته آینده ترتیب می‌دهم.)

---

### 3. attend
تلفظ: /əˈtɛnd/
معنی: حضور یافتن
مثال: He attended the conference yesterday.
(او دیروز در کنفرانس شرکت کرد.)

---

### 4. balance
تلفظ: /ˈbæləns/
معنی: تعادل
مثال: You need a balance between work and rest.
(شما به تعادلی بین کار و استراحت نیاز دارید.)

---

### 5. contrast
تلفظ: /ˈkɒntræst/
معنی: تضاد
مثال: There is a sharp contrast between their lifestyles.
(تضاد آشکاری بین سبک زندگی آن‌ها وجود دارد.)

---

### 6. encourage
تلفظ: /ɪnˈkʌrɪdʒ/
معنی: تشویق کردن
مثال: My parents encouraged me to study hard.
(والدینم مرا تشویق کردند که سخت درس بخوانم.)

---

### 7. familiar
تلفظ: /fəˈmɪljər/
معنی: آشنا
مثال: This place looks familiar to me.
(این مکان برای من آشنا به نظر می‌رسد.)

---

### 8. grab
تلفظ: /ɡræb/
معنی: قاپیدن، گرفتن
مثال: He grabbed the ball and ran.
(او توپ را قاپید و دوید.)

---

### 9. hang
تلفظ: /hæŋ/
معنی: آویزان کردن
مثال: Please hang your coat on the hook.
(لطفاً کتت را روی قلاب آویزان کن.)

---

### 10. huge
تلفظ: /hjuːdʒ/
معنی: عظیم، بزرگ
مثال: They live in a huge house.
(آن‌ها در یک خانه بزرگ زندگی می‌کنند.)

---

### 11. necessary
تلفظ: /ˈnɛsəsəri/
معنی: ضروری
مثال: It is necessary to drink water every day.
(نوشیدن آب هر روز ضروری است.)

---

### 12. pattern
تلفظ: /ˈpætərn/
معنی: الگو
مثال: This dress has a beautiful floral pattern.
(این لباس الگوی گل‌دار زیبایی دارد.)

---

### 13. propose
تلفظ: /prəˈpoʊz/
معنی: پیشنهاد دادن
مثال: I propose we go out for dinner tonight.
(پیشنهاد می‌کنم امشب برای شام بیرون برویم.)

---

### 14. purpose
تلفظ: /ˈpɜːrpəs/
معنی: هدف
مثال: The purpose of this meeting is to discuss the budget.
(هدف این جلسه بررسی بودجه است.)

---

### 15. release
تلفظ: /rɪˈliːs/
معنی: آزاد کردن
مثال: The company released a new product.
(شرکت محصول جدیدی را عرضه کرد.)

---

### 16. require
تلفظ: /rɪˈkwaɪər/
معنی: نیاز داشتن، مستلزم بودن
مثال: This job requires a lot of experience.
(این شغل به تجربه زیادی نیاز دارد.)

---

### 17. single
تلفظ: /ˈsɪŋɡl/
معنی: تنها، مجرد
مثال: He ate a single piece of cake.
(او یک تکه کیک خورد.)

---

### 18. success
تلفظ: /səkˈsɛs/
معنی: موفقیت
مثال: Hard work is the key to success.
(تلاش سخت کلید موفقیت است.)

---

### 19. tear
تلفظ: /teər/
معنی: پاره کردن
مثال: Be careful not to tear the paper.
(مراقب باش کاغذ را پاره نکنی.)

---

### 20. theory
تلفظ: /ˈθɪəri/
معنی: نظریه
مثال: Einstein’s theory of relativity changed science forever.
(نظریه نسبیت انیشتین علم را برای همیشه تغییر داد.)

@RRELE


20 لغت ضروری انگلیسی همراه با تلفظ و معنی فارسی:

بخش هفتم:


### 1. allow
تلفظ: /əˈlaʊ/
معنی: اجازه دادن
مثال: My parents allow me to stay out late on weekends.
(والدینم به من اجازه می‌دهند آخر هفته‌ها دیر بیرون بمانم.)

---

### 2. announce
تلفظ: /əˈnaʊns/
معنی: اعلام کردن
مثال: The teacher announced the test results.
(معلم نتایج امتحان را اعلام کرد.)

---

### 3. beside
تلفظ: /bɪˈsaɪd/
معنی: کنار، در کنار
مثال: The phone is beside the lamp.
(تلفن در کنار چراغ است.)

---

### 4. challenge
تلفظ: /ˈtʃælɪndʒ/
معنی: چالش
مثال: Climbing the mountain was a real challenge.
(بالا رفتن از کوه واقعاً یک چالش بود.)

---

### 5. claim
تلفظ: /kleɪm/
معنی: ادعا کردن
مثال: He claimed that he saw a UFO.
(او ادعا کرد که یک بشقاب پرنده دیده است.)

---

### 6. condition
تلفظ: /kənˈdɪʃn/
معنی: وضعیت، شرایط
مثال: The house is in good condition.
(خانه در وضعیت خوبی است.)

---

### 7. contribute
تلفظ: /kənˈtrɪbjuːt/
معنی: کمک کردن، مشارکت کردن
مثال: We all contributed money to help the poor.
(ما همه پول کمک کردیم تا به فقرا کمک کنیم.)

---

### 8. difference
تلفظ: /ˈdɪfrəns/
معنی: تفاوت
مثال: There’s a big difference between these two cars.
(تفاوت بزرگی بین این دو ماشین وجود دارد.)

---

### 9. divide
تلفظ: /dɪˈvaɪd/
معنی: تقسیم کردن
مثال: She divided the cake into six pieces.
(او کیک را به شش قسمت تقسیم کرد.)

---

### 10. expert
تلفظ: /ˈɛkspɜːrt/
معنی: متخصص
مثال: He’s an expert in computer programming.
(او در برنامه‌نویسی کامپیوتر متخصص است.)

---

### 11. famous
تلفظ: /ˈfeɪməs/
معنی: مشهور
مثال: Paris is famous for its Eiffel Tower.
(پاریس به خاطر برج ایفل مشهور است.)

---

### 12. force
تلفظ: /fɔːrs/
معنی: زور، نیرو
مثال: He used force to open the door.
(او از زور برای باز کردن در استفاده کرد.)

---

### 13. harm
تلفظ: /hɑːrm/
معنی: آسیب
مثال: Smoking can harm your health.
(سیگار کشیدن می‌تواند به سلامتی شما آسیب برساند.)

---

### 14. lay
تلفظ: /leɪ/
معنی: قرار دادن
مثال: She laid the book on the table.
(او کتاب را روی میز قرار داد.)

---

### 15. peace
تلفظ: /piːs/
معنی: صلح، آرامش
مثال: The world needs peace.
(دنیا به صلح نیاز دارد.)

---

### 16. prince
تلفظ: /prɪns/
معنی: شاهزاده
مثال: The prince will inherit the throne.
(شاهزاده تاج و تخت را به ارث خواهد برد.)

---

### 17. protect
تلفظ: /prəˈtɛkt/
معنی: محافظت کردن
مثال: Sunscreen protects your skin from the sun.
(کرم ضدآفتاب از پوست شما در برابر خورشید محافظت می‌کند.)

---

### 18. sense
تلفظ: /sɛns/
معنی: حس
مثال: I have a strong sense of responsibility.
(من حس مسئولیت‌پذیری قوی‌ای دارم.)

---

### 19. sudden
تلفظ: /ˈsʌdn/
معنی: ناگهانی
مثال: There was a sudden change in the weather.
(تغییر ناگهانی در هوا رخ داد.)

---

### 20. therefore
تلفظ: /ˈðɛərˌfɔːr/
معنی: بنابراین
مثال: He was tired; therefore, he went to bed early.
(او خسته بود؛ بنابراین زود به تخت خواب رفت.)

@RRELE


20 لغت ضروری انگلیسی همراه با تلفظ و معنی فارسی:

بخش پنجم:



### 1. advise
تلفظ: /ədˈvaɪz/
معنی: توصیه کردن، نصیحت کردن
مثال: My teacher advised me to study harder.
(معلمم به من توصیه کرد که سخت‌تر مطالعه کنم.)

---

### 2. already
تلفظ: /ɔːlˈrɛdi/
معنی: قبلاً
مثال: She has already finished her homework.
(او قبلاً تکالیفش را تمام کرده است.)

---

### 3. basic
تلفظ: /ˈbeɪsɪk/
معنی: پایه‌ای، اساسی
مثال: I need some basic knowledge of computers.
(من به مقداری دانش پایه‌ای از کامپیوتر نیاز دارم.)

---

### 4. bit
تلفظ: /bɪt/
معنی: کمی، ذره‌ای
مثال: Could you wait a bit longer?
(می‌توانید کمی بیشتر صبر کنید؟)

---

### 5. consider
تلفظ: /kənˈsɪdər/
معنی: در نظر گرفتن، بررسی کردن
مثال: Please consider my request.
(لطفاً درخواست من را در نظر بگیرید.)

---

### 6. destroy
تلفظ: /dɪˈstrɔɪ/
معنی: نابود کردن
مثال: The fire destroyed the entire building.
(آتش کل ساختمان را نابود کرد.)

---

### 7. entertain
تلفظ: /ˌɛn.tərˈteɪn/
معنی: سرگرم کردن
مثال: The clown entertained the kids at the party.
(دلقک بچه‌ها را در مهمانی سرگرم کرد.)

---

### 8. extra
تلفظ: /ˈɛkstrə/
معنی: اضافی
مثال: We need extra chairs for the meeting.
(ما به صندلی‌های اضافی برای جلسه نیاز داریم.)

---

### 9. goal
تلفظ: /ɡoʊl/
معنی: هدف
مثال: His goal is to become a doctor.
(هدف او این است که پزشک شود.)

---

### 10. lie
تلفظ: /laɪ/
معنی: دروغ گفتن
مثال: He lied about his age.
(او درباره سنش دروغ گفت.)

---

### 11. meat
تلفظ: /miːt/
معنی: گوشت
مثال: I bought some meat for dinner.
(برای شام مقداری گوشت خریدم.)

---

### 12. opinion
تلفظ: /əˈpɪn.jən/
معنی: نظر
مثال: In my opinion, this book is great.
(به نظر من، این کتاب عالی است.)

---

### 13. real
تلفظ: /rɪəl/
معنی: واقعی
مثال: Is this diamond real?
(آیا این الماس واقعی است؟)

---

### 14. reflect
تلفظ: /rɪˈflɛkt/
معنی: منعکس کردن، بازتاب دادن
مثال: The mirror reflects the light.
(آینه نور را منعکس می‌کند.)

---

### 15. regard
تلفظ: /rɪˈɡɑːrd/
معنی: در نظر گرفتن
مثال: I regard him as a good friend.
(من او را به‌عنوان یک دوست خوب در نظر می‌گیرم.)

---

### 16. serve
تلفظ: /sɜːrv/
معنی: خدمت کردن، سرو کردن
مثال: They served us tea after dinner.
(آن‌ها بعد از شام به ما چای سرو کردند.)

---

### 17. vegetable
تلفظ: /ˈvɛdʒ.tə.bəl/
معنی: سبزی
مثال: I eat vegetables every day.
(من هر روز سبزیجات می‌خورم.)

---

### 18. war
تلفظ: /wɔːr/
معنی: جنگ
مثال: Many people died in the war.
(افراد زیادی در جنگ کشته شدند.)

---

### 19. worth
تلفظ: /wɜːrθ/
معنی: ارزش
مثال: This book is worth reading.
(این کتاب ارزش خواندن دارد.)

---

### 20. yet
تلفظ: /jɛt/
معنی: هنوز
مثال: He hasn’t arrived yet.
(او هنوز نرسیده است.)


@RRELE


Have & Has :

در زبان انگلیسی، "have" و "has" دو شکل از فعل کمکی "داشتن" (to have) هستند و برای نشان دادن مالکیت یا داشتن چیزی و همچنین به‌عنوان فعل کمکی در زمان حال کامل استفاده می‌شوند. تفاوت بین این دو در این است که "have" برای بیشتر فاعل‌ها و "has" فقط برای سوم شخص مفرد استفاده می‌شود.

### کاربرد "have"
- برای ضمایر "I," "we," "you," و "they" و اسامی جمع استفاده می‌شود.
- مثال‌ها:
- I have a book. (من یک کتاب دارم.)
- They have a car. (آن‌ها یک ماشین دارند.)

### کاربرد "has"
- برای سوم شخص مفرد "he," "she," "it" و اسامی مفرد استفاده می‌شود.
- مثال‌ها:
- She has a cat. (او یک گربه دارد.)
- The company has many employees. (شرکت کارکنان زیادی دارد.)

### به عنوان فعل کمکی در زمان حال کامل
هر دو "have" و "has" به‌عنوان فعل کمکی در زمان حال کامل (present perfect) نیز استفاده می‌شوند:
- I have eaten breakfast. (من صبحانه خورده‌ام.)
- He has visited Paris. (او پاریس را دیده است.)

بنابراین، انتخاب بین "have" و "has" به فاعل جمله بستگی دارد.

در اینجا چند مثال از جملات با "have" و "has" آورده شده است:

### جملات با "have"
1. I have a new phone.
(من یک تلفن جدید دارم.)

2. They have three children.
(آن‌ها سه فرزند دارند.)

3. You have a beautiful garden.
(تو یک باغ زیبا داری.)

4. We have finished our homework.
(ما تکالیف‌مان را تمام کرده‌ایم.)

### جملات با "has"
1. She has a lovely smile.
(او یک لبخند دوست‌داشتنی دارد.)

2. He has a big house.
(او یک خانه بزرگ دارد.)

3. The dog has a bone.
(سگ یک استخوان دارد.)

4. It has rained all day.
(تمام روز باران باریده است.)

### جملات زمان حال کامل با "have" و "has"
1. I have visited that museum before.
(من قبلاً از آن موزه بازدید کرده‌ام.)

2. She has completed her project.
(او پروژه‌اش را تکمیل کرده است.)

3. They have gone to the store.
(آن‌ها به فروشگاه رفته‌اند.)

4. He has studied for the exam.
(او برای امتحان مطالعه کرده است.)

این جملات کمک می‌کنند تا کاربرد "have" و "has" را در جمله‌ها بهتر متوجه شوید.


@RRELE


زمان آینده ساده در زبان انگلیسی به زمانی اشاره دارد که برای بیان اتفاقات یا کارهایی که در آینده رخ خواهند داد استفاده می‌شود. ساختار زمان آینده ساده به صورت زیر است:

### ساختار:
فاعل (Subject) + will + شکل ساده فعل (Base Verb)

### مثال‌ها:
1. I will study tomorrow.
من فردا مطالعه خواهم کرد.

2. She will go to the party next week.
او هفته آینده به مهمانی خواهد رفت.

3. They will visit us soon.
آن‌ها به زودی از ما دیدن خواهند کرد.

### استفاده‌های اصلی آینده ساده:
1. پیش‌بینی‌ها: وقتی در مورد آینده پیش‌بینی می‌کنیم یا حدس می‌زنیم.
مثال:
- It will rain tomorrow.
فردا باران خواهد بارید.

2. تصمیمات فوری: وقتی تصمیمی را در لحظه می‌گیریم.
مثال:
- I’m hungry. I will order some food.
من گرسنه‌ام. مقداری غذا سفارش خواهم داد.

3. وعده‌ها و قول‌ها: وقتی قولی می‌دهیم یا تعهدی را بیان می‌کنیم.
مثال:
- I will help you with your homework.
من به تو در تکالیفت کمک خواهم کرد.

### حالت منفی:
برای منفی کردن آینده ساده، not را بعد از will قرار می‌دهیم:

فاعل + will not (won’t) + شکل ساده فعل

مثال:
- She won’t come to the meeting.
او به جلسه نخواهد آمد.

### حالت سوالی:
برای سوالی کردن، will را در ابتدای جمله می‌آوریم:

Will + فاعل + شکل ساده فعل؟

مثال:
- Will you visit them tomorrow?
آیا فردا از آن‌ها دیدن خواهی کرد؟

### نکات تکمیلی:
- will not به صورت مخفف won't نیز استفاده می‌شود.
- در مکالمات روزمره، گاهی از shall به جای will برای فاعل‌های I و we استفاده می‌شود، اما will رایج‌تر است.

### جمع‌بندی
زمان آینده ساده برای بیان کارهایی که در آینده اتفاق می‌افتند و یا تصمیمات آنی، پیش‌بینی‌ها و قول‌ها استفاده می‌شود و به سادگی با افزودن will به شکل ساده فعل ساخته می‌شود.


@RRELE


18 لغت ضروری انگلیسی همراه با تلفظ و معنی فارسی:

بخش پنجم:


1. aware
تلفظ: /əˈweər/
معنی: آگاه، باخبر

2. badly
تلفظ: /ˈbædli/
معنی: به‌طور بد، به‌شدت

3. belong
تلفظ: /bɪˈlɔŋ/
معنی: تعلق داشتن

4. continue
تلفظ: /kənˈtɪnjuː/
معنی: ادامه دادن

5. error
تلفظ: /ˈɛrər/
معنی: خطا، اشتباه

6. experience
تلفظ: /ɪkˈspɪəriəns/
معنی: تجربه، تجربه کردن

7. field
تلفظ: /fiːld/
معنی: زمینه، مزرعه

8. hurt
تلفظ: /hɜːrt/
معنی: صدمه زدن، آسیب دیدن

9. judgment
تلفظ: /ˈdʒʌdʒmənt/
معنی: قضاوت

10. likely
تلفظ: /ˈlaɪkli/
معنی: محتمل، احتمالا

11. normal
تلفظ: /ˈnɔːrml/
معنی: عادی، معمولی

12. rare
تلفظ: /rɛər/
معنی: نادر، کمیاب

13. relax
تلفظ: /rɪˈlæks/
معنی: استراحت کردن، آرام شدن

14. request
تلفظ: /rɪˈkwɛst/
معنی: درخواست، تقاضا

15. result
تلفظ: /rɪˈzʌlt/
معنی: نتیجه

16. since
تلفظ: /sɪns/
معنی: از آنجایی که، از وقتی که

17. visible
تلفظ: /ˈvɪzəbl/
معنی: قابل‌دیدن، مشهود

18. wild
تلفظ: /waɪld/
معنی: وحشی، طبیعی


@RRELE


این عبارات با فعل Take می‌توانند در مکالمات روزمره و رسمی استفاده شوند و به شما کمک می‌کنند تا بیان بهتری در زبان انگلیسی داشته باشید:

1. Take a break
تلفظ: /teɪk ə breɪk/
معنی: استراحت کردن، وقفه گرفتن

2. Take care
تلفظ: /teɪk kɛr/
معنی: مراقب بودن، خداحافظی (به معنی مراقب خودت باش)

3. Take a look
تلفظ: /teɪk ə lʊk/
معنی: نگاهی انداختن، نگاه کردن

4. Take advantage (of)
تلفظ: /teɪk ædˈvæntɪʤ/
معنی: بهره بردن (از)، استفاده کردن (از فرصت)

5. Take action
تلفظ: /teɪk ˈækʃən/
معنی: اقدام کردن، دست به عمل زدن

6. Take it easy
تلفظ: /teɪk ɪt ˈiːzi/
معنی: آرام بودن، سخت نگرفتن

7. Take part (in)
تلفظ: /teɪk pɑrt/
معنی: شرکت کردن (در)، مشارکت داشتن

8. Take place
تلفظ: /teɪk pleɪs/
معنی: رخ دادن، اتفاق افتادن

9. Take a risk
تلفظ: /teɪk ə rɪsk/
معنی: ریسک کردن، خطر کردن

10. Take a seat
تلفظ: /teɪk ə sit/
معنی: نشستن، جای گرفتن

11. Take your time
تلفظ: /teɪk jɔr taɪm/
معنی: عجله نکردن، وقت گذاشتن

12. Take notes
تلفظ: /teɪk noʊts/
معنی: یادداشت برداشتن

13. Take responsibility (for)
تلفظ: /teɪk rɪˌspɑnsəˈbɪləti/
معنی: مسئولیت پذیرفتن (برای)، مسئولیت قبول کردن

14. Take a chance
تلفظ: /teɪk ə ʧæns/
معنی: شانسی امتحان کردن، ریسک کردن

15. Take a shower/bath
تلفظ: /teɪk ə ˈʃaʊər/ یا /teɪk ə bæθ/
معنی: دوش گرفتن / حمام کردن

16. Take a deep breath
تلفظ: /teɪk ə dip brɛθ/
معنی: نفس عمیق کشیدن

17. Take pride (in)
تلفظ: /teɪk praɪd/
معنی: افتخار کردن (به)، به خود بالیدن

18. Take a walk
تلفظ: /teɪk ə wɔk/
معنی: قدم زدن، پیاده‌روی کردن

19. Take into account
تلفظ: /teɪk ˈɪntu əˈkaʊnt/
معنی: در نظر گرفتن، حساب کردن

20. Take someone’s word for it
تلفظ: /teɪk ˈsʌmwʌnz wɜrd fɔr ɪt/
معنی: حرف کسی را قبول کردن، روی حرف کسی حساب کردن

@RRELE


20 لغت ضروری انگلیسی همراه با تلفظ و معنی فارسی:

بخش چهارم:


1. Appropriate
تلفظ: /əˈproʊpriɪt/
معنی: مناسب، درخور

2. Avoid
تلفظ: /əˈvɔɪd/
معنی: اجتناب کردن، دوری کردن

3. Behave
تلفظ: /bɪˈheɪv/
معنی: رفتار کردن

4. Calm
تلفظ: /kɑm/
معنی: آرام، خونسرد

5. Concern
تلفظ: /kənˈsɜrn/
معنی: نگرانی، دغدغه

6. Content
تلفظ: /ˈkɑntɛnt/
معنی: راضی، خشنود

7. Expect
تلفظ: /ɪkˈspɛkt/
معنی: انتظار داشتن، توقع داشتن

8. Frequently
تلفظ: /ˈfriːkwəntli/
معنی: به طور مکرر، به دفعات

9. Habit
تلفظ: /ˈhæbɪt/
معنی: عادت

10. Instruct
تلفظ: /ɪnˈstrʌkt/
معنی: آموزش دادن، دستور دادن

11. Issue
تلفظ: /ˈɪʃu/
معنی: مسئله، موضوع

12. None
تلفظ: /nʌn/
معنی: هیچ‌کدام

13. Patient
تلفظ: /ˈpeɪʃənt/
معنی: صبور؛ بیمار

14. Positive
تلفظ: /ˈpɑzɪtɪv/
معنی: مثبت، خوشبین

15. Punish
تلفظ: /ˈpʌnɪʃ/
معنی: تنبیه کردن، مجازات کردن

16. Represent
تلفظ: /ˌrɛprɪˈzɛnt/
معنی: نمایندگی کردن، نشان دادن

17. Shake
تلفظ: /ʃeɪk/
معنی: لرزاندن، تکان دادن

18. Spread
تلفظ: /sprɛd/
معنی: پخش کردن، گسترش دادن

19. Stroll
تلفظ: /stroʊl/
معنی: قدم زدن، گردش کردن

20. Village
تلفظ: /ˈvɪlɪʤ/
معنی: روستا

@RRELE


20 لغت ضروری انگلیسی همراه با تلفظ و معنی فارسی:

بخش سوم:




1. Alien
تلفظ: /ˈeɪliən/
معنی: بیگانه، موجود فضایی

2. Among
تلفظ: /əˈmʌŋ/
معنی: در میان، از بین

3. Chart
تلفظ: /ʧɑrt/
معنی: نمودار، جدول

4. Cloud
تلفظ: /klaʊd/
معنی: ابر

5. Comprehend
تلفظ: /ˌkɑmprɪˈhɛnd/
معنی: درک کردن، فهمیدن

6. Describe
تلفظ: /dɪˈskraɪb/
معنی: توصیف کردن

7. Ever
تلفظ: /ˈɛvər/
معنی: تا به حال، هرگز (در سوال یا شرط)

8. Fail
تلفظ: /feɪl/
معنی: شکست خوردن، مردود شدن

9. Friendly
تلفظ: /ˈfrɛndli/
معنی: دوستانه، مهربان

10. Grade
تلفظ: /greɪd/
معنی: نمره، درجه

11. Instead
تلفظ: /ɪnˈstɛd/
معنی: به جای، در عوض

12. Library
تلفظ: /ˈlaɪˌbrɛri/
معنی: کتابخانه

13. Planet
تلفظ: /ˈplænɪt/
معنی: سیاره

14. Report
تلفظ: /rɪˈpɔrt/
معنی: گزارش، گزارش دادن

15. Several
تلفظ: /ˈsɛvrəl/
معنی: چندین، تعدادی

16. Solve
تلفظ: /sɑlv/
معنی: حل کردن (مسئله یا مشکل)

17. Suddenly
تلفظ: /ˈsʌdənli/
معنی: ناگهان

18. Suppose
تلفظ: /səˈpoʊz/
معنی: فرض کردن، گمان کردن

19. Universe
تلفظ: /ˈjunɪˌvɜrs/
معنی: جهان، کیهان

20. View
تلفظ: /vju/
معنی: دیدن، منظره، نما


@RRELE


20 لغت ضروری انگلیسی همراه با تلفظ و معنی فارسی:

بخش دوم:


Adventure
تلفظ: /ədˈvɛnʧər/
معنی: ماجراجویی، سفر هیجان‌انگیز

2. Approach
تلفظ: /əˈproʊʧ/
معنی: نزدیک شدن، رویکرد

3. Carefully
تلفظ: /ˈkɛrfəli/
معنی: با دقت، با احتیاط

4. Chemical
تلفظ: /ˈkɛmɪkəl/
معنی: شیمیایی

5. Create
تلفظ: /kriˈeɪt/
معنی: ایجاد کردن، خلق کردن

6. Evil
تلفظ: /ˈiːvəl/
معنی: شیطانی، بد

7. Experiment
تلفظ: /ɪkˈspɛrəmənt/
معنی: آزمایش، تجربه

8. Kill
تلفظ: /kɪl/
معنی: کشتن

9. Laboratory
تلفظ: /ˈlæbrəˌtɔri/
معنی: آزمایشگاه

10. Laugh
تلفظ: /læf/
معنی: خندیدن

11. Loud
تلفظ: /laʊd/
معنی: بلند (برای صدا)

12. Nervous
تلفظ: /ˈnɜrvəs/
معنی: عصبی، نگران

13. Noise
تلفظ: /nɔɪz/
معنی: صدا، نویز

14. Project
تلفظ: /ˈprɑʤɛkt/
معنی: پروژه، طرح

15. Scare
تلفظ: /skɛr/
معنی: ترساندن، وحشت

16. Secret
تلفظ: /ˈsiːkrɪt/
معنی: راز، محرمانه

17. Shout
تلفظ: /ʃaʊt/
معنی: فریاد زدن

18. Smell
تلفظ: /smɛl/
معنی: بو، بو کردن

19. Terrible
تلفظ: /ˈtɛrəbəl/
معنی: وحشتناک، خیلی بد

20. Worse
تلفظ: /wɜrs/
معنی: بدتر، وخیم‌تر


@RRELE


زمان گذشته استمراری (Past Continuous) در زبان انگلیسی برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در گذشته در حال انجام بوده است و معمولاً به زمان خاصی اشاره دارد. این زمان را با کمک فعل *to be* در گذشته (was/were) به همراه شکل *ing* فعل اصلی می‌سازیم.

### ساختار
فاعل + was/were + فعل اصلی + ing

مثال‌ها:
- *I was reading a book last night.*
من دیشب در حال خواندن کتاب بودم.
- *They were playing football at 3 PM yesterday.*
آن‌ها دیروز ساعت ۳ بعدازظهر در حال بازی فوتبال بودند.

### کاربردهای گذشته استمراری

1. توصیف عملی که در گذشته در حال انجام بوده و توسط عمل دیگری متوقف شده است:
- *I was watching TV when she called.*
من در حال تماشای تلویزیون بودم که او تماس گرفت.

2. برای توصیف دو عمل که به‌صورت همزمان در گذشته در حال انجام بوده‌اند:
- *While I was cooking, he was setting the table.*
وقتی من در حال آشپزی بودم، او داشت میز را می‌چید.

3. برای توصیف فضایی در گذشته یا به‌عنوان مقدمه برای داستان‌ها:
- *It was raining, and people were walking under their umbrellas.*
باران می‌بارید و مردم زیر چترهایشان راه می‌رفتند.

4. برای بیان عمل در حال انجام در زمان خاصی در گذشته:
- *At midnight, they were still working on the project.*
آن‌ها نیمه شب هنوز در حال کار روی پروژه بودند.

### نکات مهم
- *was* برای فاعل‌های مفرد مثل *he, she, I* و *were* برای فاعل‌های جمع مثل *we, they* و *you* استفاده می‌شود.
- در سوالات، ساختار به صورت Was/Were + فاعل + فعل با ing است:
- *Were you sleeping when I called?*


@RRELE


30 لغت ضروری انگلیسی همراه با تلفظ و معنی فارسی:

بخش اول


1. Afraid (اَفریْد) – ترسیده
- /əˈfreɪd/

2. Agree (اَگری) – موافقت کردن
- /əˈɡriː/

3. Angry (اَنگری) – عصبانی
- /ˈæŋ.ɡri/

4. Arrive (اِرایو) – رسیدن
- /əˈraɪv/

5. Attack (اَتَک) – حمله کردن
- /əˈtæk/

6. Bottom (باتِم) – پایین، کف
- /ˈbɒt.əm/

7. Clever (کْلِوِر) – باهوش
- /ˈklɛv.ər/

8. Cruel (کْرُوْاِل) – بی‌رحم
- /ˈkruː.əl/

9. Finally (فاینَلی) – بالاخره
- /ˈfaɪ.nə.li/

10. Hide (هایْد) – پنهان شدن
- /haɪd/

11. Hunt (هَنت) – شکار کردن
- /hʌnt/

12. Lot (لَت) – مقدار زیاد
- /lɒt/

13. Middle (میدِل) – وسط
- /ˈmɪd.əl/

14. Moment (مُومِنت) – لحظه
- /ˈmoʊ.mənt/

15. Pleased (پلیزد) – خشنود، راضی
- /pliːzd/

16. Promise (پرامِس) – قول دادن
- /ˈprɒm.ɪs/

17. Reply (ریپْلای) – پاسخ دادن
- /rɪˈplaɪ/

18. Safe (سیف) – امن
- /seɪf/

19. Trick (تریک) – فریب، حقه
- /trɪk/

20. Well (وِل) – خوب
- /wel/

21. Adventure (اَدوِنچِر) – ماجراجویی
- /ədˈven.tʃər/

22. Approach (اِپروچ) – نزدیک شدن
- /əˈproʊtʃ/

23. Carefully (کِرفْلی) – با دقت
- /ˈker.fə.li/

24. Chemical (کِمیکِل) – ماده شیمیایی
- /ˈkɛm.ɪ.kəl/

25. Create (کریِْیت) – خلق کردن
- /kriˈeɪt/

26. Evil (ایْوِل) – شیطانی، شرور
- /ˈiː.vəl/

27. Experiment (اِکسپِرِمِنت) – آزمایش
- /ɪkˈspɛr.ə.mənt/

28. Kill (کیل) – کشتن
- /kɪl/

29. Laboratory (لَبْرِتوری) – آزمایشگاه
- /ləˈbɒr.ə.tɔːr.i/

30. Laugh (لَف) – خندیدن
- /læf/


@RRELE



20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.