❌#ازدواج_اشتباه_من
#قسمت_اول
یلدا
آروم از کنار دیوار کله مو بردم جلو...
لعنتی هنوز همونجا وایساده... سفت و سخت... حتی یه میلی مترم تکون نخورده...! باید همینجا تمومش کنم... باید
الان بکشمش... اگه نکشمش بعدا برام شر میشه... خدایا منو ببخش... بهم جرئتشو بده که اینکارو بکنم...دستام داشت میلرزید... کف دستام عرق کرده بود... آب دهنمو قورت دادم و یه نفس عمیق کشیدم... دمپایی که پام
بود رو در آوردم و محکم توی دستم فشارش دادم... دوباره کله کشیدم... هنوز سر جاش بود... نفسمو فوت کردم و
پریدم از پشت دیوار بیرون و بدو بدو رفتم سمتش... همینجوری با اون قیافه ی زشتش زل زده بود به من! تا
نزدیکش شدم فرار کرد... حالا اون بدو من بدو...یه جا یهو وایساد... دور زد و برگشت رو به من وایساد... سعی
کردم ذهن پبیدش رو بخونم! یه قدم بهم نزدیک شد... گفتم:
-جلو نیایا...
دوباره یه قدم اومد جلو...
من: به جون مادرم بیای جلو میزنم...
یهو دوید دنبالم! جیغ زدم:
-مامان!!!
و دیویدم... اون میدوید من میدویدم! آخرش از روش پریدم و پشت سرش قرار گرفتم! اون اوسگول هنوز داشت
میدوید! یه جیغ بلند زدم و دمپایی مو کوبیدم تو اون کله ش!!!! بعدشم شروع کردم به جیغ جیغ کردن:
-کشتمش بالاخره کشتمش... مرسی خدا چاکرتم!!!
مامانم با هول از اتاق اومد بیرون و گفت:
-یلدااا؟؟؟؟ چی شده؟ چرا جیغ میزنی؟ کیو کشدی ذلیل مرده؟؟
-اینوووو مامان تونستمممم!!!
مامان یا تعجب به من که داشتم دمپایی رو بهش نشون میداد نگاه کرد و گفت:
-خوبی؟؟ خل شدی؟؟؟ دمپایی رو کُشتی مونگول؟؟!!
-هه... تو رو خدا مامان مارو 2 هیچ از خودش عقبه! بابا مادر من دمپایی چیه؟؟ سوسک کشتم... سوسک!!!
-نه بابا؟؟ چه زورویی شدی یلدااا!! آفرین به تو!
-اِ... مامان؟ اینجوری نگو... این یه سوسک معمولی نیست!! این همون بی پدر مادریه که اونشب اومد رو پات راه
رفت و تورو تا مرض سکته برد! این همون سوسکیه که رو کله ی بابا بود نزدیک بود بیافته تو غذاش! این همون
سوسکیه که رفته بود تو شلوار یارتا و باعث شد که تو جمع شلوارشو بکشه پایین!!! این قصد جون مارو داشته!!!
-نچ نچ نچ... خدایا... تو کل دنیا همه ی امیدم به این دو تا توله هام بود که از شانس خوشگلم دو تا مونگول دادی
بهم!! هی!!
مرسی مامااااان!! چه طرفداری کرد از منو داداش یارتا!! داشتید خدایی؟؟ مامان شما هم اینجوری هواتونو داره؟!!
قیافه ی من !! مامان !! هی! روزگار!بیخیال اون سوسکه و مامان شدم و رفتم توی اتاق خودم... اه! حوصله م سر رفته... این یارتا هم نیست یکمی سر به
سرش بذارم بخندم! یه نگاه به اتاقم کردم... حالا تو همین یه نگاه براتون توضیح میدم این لونه ی ما چه شلکیه..!
یه دیوارم سفیده دیوار مجاورش مشکیه با راه راه های سفید... یه کمد و کتابخونه ی سفید... روی کمدم برچسب یه
هاپوی خوشگل مشکی چسبوندم... روی کتابخونه م یه ظرف شیشه ایه بزگه که شبیه تنگ ماهیه و توش رو پر کردم
از گلای خشک شده ی رز مشکی... تختمم که سفیده... همین دیگه... یه فرقی که تقریبا با همه ی دخترا دارم اینه که
توی اتاقم به جای اینکه پر باشه از عروسک و اینجور چیزا پره از باند!! اسپیکر از اندازه ی نخود گرفته تااا اندازهکمدم! کلی باندای گنده که وقتی حوصله م سر میره راهشون میندازم و کلی حال میکنم! تازه صدای همسایه ها هم
در میارم میخندم!! چه آدم سادیسمی هستم من!! رفتم دراز کشیدم روی تختم که راحت بتونم براتون سقف جالب و
با مزه ی اتاقم رو توصیف کنم! یکی دیگه از علایق من رنگای black light یا همون شب رنگ بود... که
جدیدا هم مد شده ه ه! روی سقف سفید اتاقم چندتا شکلکای مختلف بود...
🛑همراهان گرامي رمان مطلقه حاج اقا ساعت٢٣ ورمان ازدواج اشتباه من ساعت١١ در كانال گذاشته ميشود 🌹
#قسمت_اول
یلدا
آروم از کنار دیوار کله مو بردم جلو...
لعنتی هنوز همونجا وایساده... سفت و سخت... حتی یه میلی مترم تکون نخورده...! باید همینجا تمومش کنم... باید
الان بکشمش... اگه نکشمش بعدا برام شر میشه... خدایا منو ببخش... بهم جرئتشو بده که اینکارو بکنم...دستام داشت میلرزید... کف دستام عرق کرده بود... آب دهنمو قورت دادم و یه نفس عمیق کشیدم... دمپایی که پام
بود رو در آوردم و محکم توی دستم فشارش دادم... دوباره کله کشیدم... هنوز سر جاش بود... نفسمو فوت کردم و
پریدم از پشت دیوار بیرون و بدو بدو رفتم سمتش... همینجوری با اون قیافه ی زشتش زل زده بود به من! تا
نزدیکش شدم فرار کرد... حالا اون بدو من بدو...یه جا یهو وایساد... دور زد و برگشت رو به من وایساد... سعی
کردم ذهن پبیدش رو بخونم! یه قدم بهم نزدیک شد... گفتم:
-جلو نیایا...
دوباره یه قدم اومد جلو...
من: به جون مادرم بیای جلو میزنم...
یهو دوید دنبالم! جیغ زدم:
-مامان!!!
و دیویدم... اون میدوید من میدویدم! آخرش از روش پریدم و پشت سرش قرار گرفتم! اون اوسگول هنوز داشت
میدوید! یه جیغ بلند زدم و دمپایی مو کوبیدم تو اون کله ش!!!! بعدشم شروع کردم به جیغ جیغ کردن:
-کشتمش بالاخره کشتمش... مرسی خدا چاکرتم!!!
مامانم با هول از اتاق اومد بیرون و گفت:
-یلدااا؟؟؟؟ چی شده؟ چرا جیغ میزنی؟ کیو کشدی ذلیل مرده؟؟
-اینوووو مامان تونستمممم!!!
مامان یا تعجب به من که داشتم دمپایی رو بهش نشون میداد نگاه کرد و گفت:
-خوبی؟؟ خل شدی؟؟؟ دمپایی رو کُشتی مونگول؟؟!!
-هه... تو رو خدا مامان مارو 2 هیچ از خودش عقبه! بابا مادر من دمپایی چیه؟؟ سوسک کشتم... سوسک!!!
-نه بابا؟؟ چه زورویی شدی یلدااا!! آفرین به تو!
-اِ... مامان؟ اینجوری نگو... این یه سوسک معمولی نیست!! این همون بی پدر مادریه که اونشب اومد رو پات راه
رفت و تورو تا مرض سکته برد! این همون سوسکیه که رو کله ی بابا بود نزدیک بود بیافته تو غذاش! این همون
سوسکیه که رفته بود تو شلوار یارتا و باعث شد که تو جمع شلوارشو بکشه پایین!!! این قصد جون مارو داشته!!!
-نچ نچ نچ... خدایا... تو کل دنیا همه ی امیدم به این دو تا توله هام بود که از شانس خوشگلم دو تا مونگول دادی
بهم!! هی!!
مرسی مامااااان!! چه طرفداری کرد از منو داداش یارتا!! داشتید خدایی؟؟ مامان شما هم اینجوری هواتونو داره؟!!
قیافه ی من !! مامان !! هی! روزگار!بیخیال اون سوسکه و مامان شدم و رفتم توی اتاق خودم... اه! حوصله م سر رفته... این یارتا هم نیست یکمی سر به
سرش بذارم بخندم! یه نگاه به اتاقم کردم... حالا تو همین یه نگاه براتون توضیح میدم این لونه ی ما چه شلکیه..!
یه دیوارم سفیده دیوار مجاورش مشکیه با راه راه های سفید... یه کمد و کتابخونه ی سفید... روی کمدم برچسب یه
هاپوی خوشگل مشکی چسبوندم... روی کتابخونه م یه ظرف شیشه ایه بزگه که شبیه تنگ ماهیه و توش رو پر کردم
از گلای خشک شده ی رز مشکی... تختمم که سفیده... همین دیگه... یه فرقی که تقریبا با همه ی دخترا دارم اینه که
توی اتاقم به جای اینکه پر باشه از عروسک و اینجور چیزا پره از باند!! اسپیکر از اندازه ی نخود گرفته تااا اندازهکمدم! کلی باندای گنده که وقتی حوصله م سر میره راهشون میندازم و کلی حال میکنم! تازه صدای همسایه ها هم
در میارم میخندم!! چه آدم سادیسمی هستم من!! رفتم دراز کشیدم روی تختم که راحت بتونم براتون سقف جالب و
با مزه ی اتاقم رو توصیف کنم! یکی دیگه از علایق من رنگای black light یا همون شب رنگ بود... که
جدیدا هم مد شده ه ه! روی سقف سفید اتاقم چندتا شکلکای مختلف بود...
🛑همراهان گرامي رمان مطلقه حاج اقا ساعت٢٣ ورمان ازدواج اشتباه من ساعت١١ در كانال گذاشته ميشود 🌹