گسترده مهربانی dan repost
زیرِ دل عروسک نقنقو شو ماساژ داد و بالاتنهی سفید و پنبهای شو بوسید.
-چقدر نق میزنی قربونت برم! خونِ من و تو شیشه میکنه تو آخر....
دخترک چشم تیلهای سربالا گرفت و بیشتر تَن نَرمشو به بدنش فشار داد.
-امیر جونم لطفاً... چی میشه اگه فقط یه بار بهم اعتماد کنی؟!
نازِ صداش... تَن هوسانگیزش که از قصد روی بدنش ساییده میشد، حالشو خرابتر میکرد.
نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودشو کنترل کنه.
-حرف حالیت نمیشه نه؟ این هیچ ربطی به اعتماد نداره...الکی رو مخ نرو!
صدای بلندش لبهای دختر دلنازکشو و برچیده کرد. اخماش بیشتر تو هم کرد تا بندانگشتی سوءاستفاده گر نتونه سوارش بشه...
-چرا؟ دلیلشو بگو حداقل مگه چه اشکالی داره مگه چه اشکالی داره منم مثل بقیه زنا برم سرکار و دستم تو جیب خودم باشه؟!
موهای همسر ظریفشو آب کشید و حوله پیچش کرد.
عروسک دوباره نق زد؛
-امیر
-کوفت و امیر...زهرمار و امیر توله سگ حامله کردی منو!
از صدای بلندش اشک شمیم چکید..
خودشو لعنت کرد.
- یه ذره گوش کن خب چرا انقدر میخوای صدای منو بلند کنی؟ برو بیرون منم میام ببینم چی میگی.
-چشم
-بخورم این چشم گفتنای سالی یه براتو من... برو فداتشم الآن میام.
بعد رفتن شمیم آب یخو باز کرد تا حرص و هوس از سرش بپره...
بعد از اینکه یکبار فسقلی حرف گوش نکن تو حموم زمین خورد اجازه نداد که دیگه تنهایی حموم کنه و حالا هر بار با شستن تَن نَرم و سفیدش جهنمو میدید.
-آقایی؟
کلافه سر تکون داد...
-اومدم عزیزم
از حموم بیرون زد و لباس تن زد...
دستاشو برای بغل کردن همسرش باز کرد...
-بیا اینجا ببینم.
شمیم که رو پاش نشست، محکم گوش و گردن و بناگوششو بوسید.
-نمیشه چون شما برا کار بیرون ساخته نشدی. من یه داد سرت میزنم تا دو روز میشینی گریه میکنی بعد چطوری میخوای امرو نهی صابکار تحمل کنی؟ نمیشه چون بدنت ضعیفه یه باد بهت میخوره یه کم گشنه میمونی دو روز میفتی رو تخت... نمیشه چون بمیرمم اجازه نمیدم زنم بره تو محیطی که نمیشناسه و پیشه غریبه ها کار کنه...پیش چهارتا نره غول...زن من جاش تو خونهس، بغل آقاش!
با صدای زنگ نوازش دستاش قطع شد و شمیم رنگ از روش پرید.
-ا..امیر جونم ب باید یه چیزی بهت بگم!
-بذار برم ببینم کیه.
-د..دوستامن من یعنی فکر میکردم قبول میکنی واسه همین بهشون گ گفتم بیان دنبالم تا... تا بریم مصاحبه کاری!
حس کرد نفسش قطع شد. شمیم چطوری تونسته بود همچین کاری کنه؟ مگه نمیدونست چقدر روش حساسه؟!
با دوباره زنگ خوردن ایفون سریع بلند شد و وقتی که از پنجره یه مردو دید که دستشو رو آیفون گذاشته، سرش تیر کشید و رگ گردنش بیرون زد!
-یه مرد اومده دنبالت شمیم؟ یـــــه مـــــرد اومـــــده دنبال زن من...؟!
با خیز یک دفعه ایش جیغ شمیم بلند شد و ....!
برای ادامه رمان لینک زیر را لمس کنید👇🛑
https://t.me/joinchat/IbJG43wZh3QzYWU0.
دوستای قشنگم سلام ، وقتتون بخیر
کانال #شالودهعشق تقدیمتون . بعد از کلی گشتن و بالا پایین کردن تلگرام بالاخره کانالی که انقدر درخواستش و داده بودید پیدا کردم .
فقط تا شب هست . لطفا لطفا لطفا دیگه به پیوی من برای گرفتن این رمان مراجعه نکنید . ❌❌❌❌
https://t.me/joinchat/IbJG43wZh3QzYWU0
ردهسنیرعایتشود🛑
-چقدر نق میزنی قربونت برم! خونِ من و تو شیشه میکنه تو آخر....
دخترک چشم تیلهای سربالا گرفت و بیشتر تَن نَرمشو به بدنش فشار داد.
-امیر جونم لطفاً... چی میشه اگه فقط یه بار بهم اعتماد کنی؟!
نازِ صداش... تَن هوسانگیزش که از قصد روی بدنش ساییده میشد، حالشو خرابتر میکرد.
نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودشو کنترل کنه.
-حرف حالیت نمیشه نه؟ این هیچ ربطی به اعتماد نداره...الکی رو مخ نرو!
صدای بلندش لبهای دختر دلنازکشو و برچیده کرد. اخماش بیشتر تو هم کرد تا بندانگشتی سوءاستفاده گر نتونه سوارش بشه...
-چرا؟ دلیلشو بگو حداقل مگه چه اشکالی داره مگه چه اشکالی داره منم مثل بقیه زنا برم سرکار و دستم تو جیب خودم باشه؟!
موهای همسر ظریفشو آب کشید و حوله پیچش کرد.
عروسک دوباره نق زد؛
-امیر
-کوفت و امیر...زهرمار و امیر توله سگ حامله کردی منو!
از صدای بلندش اشک شمیم چکید..
خودشو لعنت کرد.
- یه ذره گوش کن خب چرا انقدر میخوای صدای منو بلند کنی؟ برو بیرون منم میام ببینم چی میگی.
-چشم
-بخورم این چشم گفتنای سالی یه براتو من... برو فداتشم الآن میام.
بعد رفتن شمیم آب یخو باز کرد تا حرص و هوس از سرش بپره...
بعد از اینکه یکبار فسقلی حرف گوش نکن تو حموم زمین خورد اجازه نداد که دیگه تنهایی حموم کنه و حالا هر بار با شستن تَن نَرم و سفیدش جهنمو میدید.
-آقایی؟
کلافه سر تکون داد...
-اومدم عزیزم
از حموم بیرون زد و لباس تن زد...
دستاشو برای بغل کردن همسرش باز کرد...
-بیا اینجا ببینم.
شمیم که رو پاش نشست، محکم گوش و گردن و بناگوششو بوسید.
-نمیشه چون شما برا کار بیرون ساخته نشدی. من یه داد سرت میزنم تا دو روز میشینی گریه میکنی بعد چطوری میخوای امرو نهی صابکار تحمل کنی؟ نمیشه چون بدنت ضعیفه یه باد بهت میخوره یه کم گشنه میمونی دو روز میفتی رو تخت... نمیشه چون بمیرمم اجازه نمیدم زنم بره تو محیطی که نمیشناسه و پیشه غریبه ها کار کنه...پیش چهارتا نره غول...زن من جاش تو خونهس، بغل آقاش!
با صدای زنگ نوازش دستاش قطع شد و شمیم رنگ از روش پرید.
-ا..امیر جونم ب باید یه چیزی بهت بگم!
-بذار برم ببینم کیه.
-د..دوستامن من یعنی فکر میکردم قبول میکنی واسه همین بهشون گ گفتم بیان دنبالم تا... تا بریم مصاحبه کاری!
حس کرد نفسش قطع شد. شمیم چطوری تونسته بود همچین کاری کنه؟ مگه نمیدونست چقدر روش حساسه؟!
با دوباره زنگ خوردن ایفون سریع بلند شد و وقتی که از پنجره یه مردو دید که دستشو رو آیفون گذاشته، سرش تیر کشید و رگ گردنش بیرون زد!
-یه مرد اومده دنبالت شمیم؟ یـــــه مـــــرد اومـــــده دنبال زن من...؟!
با خیز یک دفعه ایش جیغ شمیم بلند شد و ....!
برای ادامه رمان لینک زیر را لمس کنید👇🛑
https://t.me/joinchat/IbJG43wZh3QzYWU0.
دوستای قشنگم سلام ، وقتتون بخیر
کانال #شالودهعشق تقدیمتون . بعد از کلی گشتن و بالا پایین کردن تلگرام بالاخره کانالی که انقدر درخواستش و داده بودید پیدا کردم .
فقط تا شب هست . لطفا لطفا لطفا دیگه به پیوی من برای گرفتن این رمان مراجعه نکنید . ❌❌❌❌
https://t.me/joinchat/IbJG43wZh3QzYWU0
ردهسنیرعایتشود🛑