ادامه 👇
اینجاست که ساختار به خاطر برتری که از منظر قدرت فیزیکی بر دیگری دارد. بقا و زندگی دیگری را در دستان خود می بیند. ساختار می گوید: از آنجا که قدرت من از تو بیشتر است. از آنجا که من امكان تهدید جان تو را دارم. از آنجا که اگر اراده کردم می توانم تو را بکشم، عدم به رسمیت شناختن من برای تو مساوی با یک چیز است: مرگ. " و این یعنی خروج کننده همواره چیزی نزد ساختار قدرت دارد، همواره تقدیر یک چیزی از خروج کننده در نزد صاحب قدرت است: زندگی. اینجاست که اصلاح از مسیر خروج، همواره بازی با زندگی یا به بیانی دیگر بازی با مرگ است! اینجاست که اصلاح از مسیر خروج، همواره با نوعی از خطر بقا برای خروج کننده همراه است که جز با فائق آمدن بر هراس مرگ و یا حرکت به سمت آن نمی توان به اصلاح از طریق خروج امیدوار بود. اینجاست که اصلاح از طریق خروج. همواره رفتاری فراماتریالیستی، کنشی معنوی و لاجرم در آمیخته با مذهب است و جز با باور به جهان پس از مرگ غیر ممکن است. اینجاست که هیچ نوع ماتریالیسمی، چه مارکسیستی، چه لیبرال، چه آنارشیستی نمی تواند بد حربد خروج به معنی واقعی آن پایبند باشد و این مشكله دنیای مدرن است. این اساسا نقطه ضعف همه نظریه های مقاومت در جهان مدرن است. حسین (ع) از بیعت سر باز زد و استیت اموی، بسان رفتار غالب استیت های مدرن و کلاسیک، به جای اصلاح بنیادین خود، همانند شیطان به شوکت و جلال فیزیکی خود کبر ورزید و با اتکای به اینکه بدن حسین (ع) در دستانش است مسیر خشونت آمیز اخذ بیعت را در پیش گرفت. حسین (ع) اما تا آخر، خارج ایستاد و نه با ساختار قدرت بلکه با پرورگار دو عالم. وارد معامله شد. او بندگی خدا را بر بردگی شیطان ترجیح داد و این گونه با فنای در حق، زیست مادی اش به فنا رفت و البته زیست معنوی اش جاودانه شد. البته همان طور که اشاره شد نمی توان و نباید مفاهیمی مانند قیام و یا اصلاح گری را کاملا در فرآیند واقعه عاشورا ملغی دانست که میل به اصلاح در کنش حسینی غیر قابل انکار است. با اینکه به عنوان مثال حرکت امام به سمت کوفه نوعی میل به قیام را متبادر می کند. اما آنچه کنش حسینی را پیش از مرگ معاویه تا شهادت امام قابل توضیح می کند، نه قیام است. نه انقلاب و نه اصلاحات نه حتی میل به حکومت سازی، بلکه عدم ببع، به رسمیت نشاختن، خارج از نظم نمادین ایستادن و در یک کلام خروج است. این یعنی خروج می توانست شکل قیام به خود بگیرد که نگرفت، این خروج می توانست به درجدای از اصلاحات منجر شود که در آن مقطع نشد، خروج می توانست به ایجاد ساخت متفاوتی از قدرت سیاسی بینجامد که نشد، اما خروج همچنان خروج باقی ماند.
آری امام حسین (ع) نه قیام کرد و نه به متصدی اصلاحات تبدیل شد. حسین (ع) خروج کرد. او ندتنها خروج کرد بلکه اهمیت آن را از مفهوم حقوقی بیع نیز فراتر برد. بدنحوی که امامان پس از او علی رغم بيع ظاهری همچنان خارج از ساختار ایستادند و پایه گذار سنتی شدند به نام "تقيد" که در آن شیعه علی رغم اینکه به ظاهر در بیع است. اما در باطن از آن خروج می کند. لذا خارج ماندن از ساختار، نگنجیدن در چارچوب، حفظ موضع انتقادی نسبت به ساختار قدرت (چه اقتصادی، چه سیاسی و چه فرهنگی) و به چالش کشیدن ظاهری و باطنی ساختار چه از طريق گفتار چه از طریق عمل، نه فقط توضیح دهنده کنش حسین (ع) بلکه متعین روح تشیع و از الزامات شیعه بودن است. آنکه خروج نمی کند، شیعه نیست. شیعگی را الزام به دسته ای از باور ها نمی سازد، شیعگی یک کنش، یک نوع با قرار گرفتن در برابر ساختار و میزان مقاوت در برابر الهیات بردگی است، الهیاتی که في غایی آن جز با تاسی از کنش و آموزه های اهل بیت ممکن نیست. چه بسیار شیعیانی که "شیعد" نیستند و چه بسیار غیر شیعیانی کد شیعه اند. البته اینکه چرا مفاهیمی مانند انقلاب، میل به تشکیل حکومت، قیام و اصلاحات بر کنش امام در تاریخ مدرن برساخت شده است قابل فهم و رصد است. تحت تأثیر حکومت گرایی مارکسیسم و اصلاحات ليبرال، در دو مقطع تاریخی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب اسلامیست ها و نئواسلامیست های ایرانی، مفاهیم غير دقیقی مانند انقلاب و قیام، اصلاحات و حکومت گرایی را برای توصیف کنش امام جعل کردند، مفاهیمی که در روایت کلاسیک شیعی اثری از آنها دیده نمی شود. امام حرکت خود را خروج توصیف کرده. اما دیده نشده است روایت های سنتی، مفاهیمی مانند قیام و یا انقلاب را به حرکت امام حسین (ع) نسبت دهند. این البته تنها مشکل (نئو )اسلامیستها نبوده و نیست. ) بعد از فتح استیت (نئو )اسلامیست ها با یک پارادوکس عمده روبرو شدند و آن اینکه چگوند می توان حسینی باقی ماند در حالی که اکنون نهضت به نهاد تبدیل شده است و با دیگری هایی مواجه هستیم که به انحای مختلف مشروعیت ما را به چالش می کشند؟ نئواسلامیست ها از خود می پرسند: "ما در مواجهه با نظم بین الملل می توانیم حسینی باشیم.
ادامه 👇
@religionandsociety
اینجاست که ساختار به خاطر برتری که از منظر قدرت فیزیکی بر دیگری دارد. بقا و زندگی دیگری را در دستان خود می بیند. ساختار می گوید: از آنجا که قدرت من از تو بیشتر است. از آنجا که من امكان تهدید جان تو را دارم. از آنجا که اگر اراده کردم می توانم تو را بکشم، عدم به رسمیت شناختن من برای تو مساوی با یک چیز است: مرگ. " و این یعنی خروج کننده همواره چیزی نزد ساختار قدرت دارد، همواره تقدیر یک چیزی از خروج کننده در نزد صاحب قدرت است: زندگی. اینجاست که اصلاح از مسیر خروج، همواره بازی با زندگی یا به بیانی دیگر بازی با مرگ است! اینجاست که اصلاح از مسیر خروج، همواره با نوعی از خطر بقا برای خروج کننده همراه است که جز با فائق آمدن بر هراس مرگ و یا حرکت به سمت آن نمی توان به اصلاح از طریق خروج امیدوار بود. اینجاست که اصلاح از طریق خروج. همواره رفتاری فراماتریالیستی، کنشی معنوی و لاجرم در آمیخته با مذهب است و جز با باور به جهان پس از مرگ غیر ممکن است. اینجاست که هیچ نوع ماتریالیسمی، چه مارکسیستی، چه لیبرال، چه آنارشیستی نمی تواند بد حربد خروج به معنی واقعی آن پایبند باشد و این مشكله دنیای مدرن است. این اساسا نقطه ضعف همه نظریه های مقاومت در جهان مدرن است. حسین (ع) از بیعت سر باز زد و استیت اموی، بسان رفتار غالب استیت های مدرن و کلاسیک، به جای اصلاح بنیادین خود، همانند شیطان به شوکت و جلال فیزیکی خود کبر ورزید و با اتکای به اینکه بدن حسین (ع) در دستانش است مسیر خشونت آمیز اخذ بیعت را در پیش گرفت. حسین (ع) اما تا آخر، خارج ایستاد و نه با ساختار قدرت بلکه با پرورگار دو عالم. وارد معامله شد. او بندگی خدا را بر بردگی شیطان ترجیح داد و این گونه با فنای در حق، زیست مادی اش به فنا رفت و البته زیست معنوی اش جاودانه شد. البته همان طور که اشاره شد نمی توان و نباید مفاهیمی مانند قیام و یا اصلاح گری را کاملا در فرآیند واقعه عاشورا ملغی دانست که میل به اصلاح در کنش حسینی غیر قابل انکار است. با اینکه به عنوان مثال حرکت امام به سمت کوفه نوعی میل به قیام را متبادر می کند. اما آنچه کنش حسینی را پیش از مرگ معاویه تا شهادت امام قابل توضیح می کند، نه قیام است. نه انقلاب و نه اصلاحات نه حتی میل به حکومت سازی، بلکه عدم ببع، به رسمیت نشاختن، خارج از نظم نمادین ایستادن و در یک کلام خروج است. این یعنی خروج می توانست شکل قیام به خود بگیرد که نگرفت، این خروج می توانست به درجدای از اصلاحات منجر شود که در آن مقطع نشد، خروج می توانست به ایجاد ساخت متفاوتی از قدرت سیاسی بینجامد که نشد، اما خروج همچنان خروج باقی ماند.
آری امام حسین (ع) نه قیام کرد و نه به متصدی اصلاحات تبدیل شد. حسین (ع) خروج کرد. او ندتنها خروج کرد بلکه اهمیت آن را از مفهوم حقوقی بیع نیز فراتر برد. بدنحوی که امامان پس از او علی رغم بيع ظاهری همچنان خارج از ساختار ایستادند و پایه گذار سنتی شدند به نام "تقيد" که در آن شیعه علی رغم اینکه به ظاهر در بیع است. اما در باطن از آن خروج می کند. لذا خارج ماندن از ساختار، نگنجیدن در چارچوب، حفظ موضع انتقادی نسبت به ساختار قدرت (چه اقتصادی، چه سیاسی و چه فرهنگی) و به چالش کشیدن ظاهری و باطنی ساختار چه از طريق گفتار چه از طریق عمل، نه فقط توضیح دهنده کنش حسین (ع) بلکه متعین روح تشیع و از الزامات شیعه بودن است. آنکه خروج نمی کند، شیعه نیست. شیعگی را الزام به دسته ای از باور ها نمی سازد، شیعگی یک کنش، یک نوع با قرار گرفتن در برابر ساختار و میزان مقاوت در برابر الهیات بردگی است، الهیاتی که في غایی آن جز با تاسی از کنش و آموزه های اهل بیت ممکن نیست. چه بسیار شیعیانی که "شیعد" نیستند و چه بسیار غیر شیعیانی کد شیعه اند. البته اینکه چرا مفاهیمی مانند انقلاب، میل به تشکیل حکومت، قیام و اصلاحات بر کنش امام در تاریخ مدرن برساخت شده است قابل فهم و رصد است. تحت تأثیر حکومت گرایی مارکسیسم و اصلاحات ليبرال، در دو مقطع تاریخی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب اسلامیست ها و نئواسلامیست های ایرانی، مفاهیم غير دقیقی مانند انقلاب و قیام، اصلاحات و حکومت گرایی را برای توصیف کنش امام جعل کردند، مفاهیمی که در روایت کلاسیک شیعی اثری از آنها دیده نمی شود. امام حرکت خود را خروج توصیف کرده. اما دیده نشده است روایت های سنتی، مفاهیمی مانند قیام و یا انقلاب را به حرکت امام حسین (ع) نسبت دهند. این البته تنها مشکل (نئو )اسلامیستها نبوده و نیست. ) بعد از فتح استیت (نئو )اسلامیست ها با یک پارادوکس عمده روبرو شدند و آن اینکه چگوند می توان حسینی باقی ماند در حالی که اکنون نهضت به نهاد تبدیل شده است و با دیگری هایی مواجه هستیم که به انحای مختلف مشروعیت ما را به چالش می کشند؟ نئواسلامیست ها از خود می پرسند: "ما در مواجهه با نظم بین الملل می توانیم حسینی باشیم.
ادامه 👇
@religionandsociety