👇
در پس مفهوم انقلاب و قیام، نوعی حرکت اجتماعی یا مسلحانه - یا هر دو برای تصاحب قدرت نشسته است، مفاهیمی که در جامعه شناسی مدرن با سنت های مارکسیستی و اسلام مارکسیستی در تناظر است، حال آنکه در مفهوم خروج، عدم به رسیمت شناختن، عدم بيع (شیر را از اساس فاسد تلقی کردن) و نوعی امتناع از معامله نهفته است. در پارادایم قیام، قیام کننده همچنان به منطق اداره قدرت مسلط مؤمن است. او با موضوع قدرت یا همان شخص اداره کننده قدرت سر چالش دارد. و این دقیقا اختلاف امام باقر (ع) با زید بود. زید به پارادایم قیام معتقد بود و به دست گرفتن شمشیر را لزوم امامت می دانست حال اینکه باقر (ع) چنین روشی را بر نمی تافت. بعد از مختار این عباسیان بودند که قیام کردند، قیام مختار در مجموع به شکست انجامید. حال که قیام کنندگان عباسی پیروز شدند، اما آنها پارادایم قدرت مسلط را واژگون نکردند، بلکه به جای امویان خود را در مسند استیت نشاندند. فرق قیام با خروج در این است که قیام کننده ساختار را پذیرفته، اما اداره کننده ساختار را نمی پذیرد، حال آنکه خروج از اساس، مشروعیت ساختار را صرف نظر از صاحب ساختار زیر سؤال می برد. برای همین امام حسین (ع) اصرار داشت که در پس خروجش به دنبال سلطنت نیست، بلکه یگانه انگیزه او امر به معروف و نهی از منکر است: اللهم إنك تعلم انه لم يكن ما كان منا منافسة في سلطان و لا التماش شیء من فصول الحطام و لكن لنزد المعالم من دینک و نظهر الإصلاح في بلادك، فيأمن المظلومون من عبادك وتقام المعطلة من حدوډک. خروج البته می تواند شکل قیام به خود بگیرد، که در این صورت هم ساختار و هم موضوع ساختار محل حمله است، اما هر قیامی لزوما خروج نیست. البته باید به خاطر داشت که خروج امام یک خروج نیهیلستی نبود که تاریخ اسلام تجربه خروج نیهلیستی خوارج را پشت سر گذرانده بود. برای همین است که امام حسین (ع) تأکید می کند برای سرکشی محض و خودپسندی و فساد و ظلم خروج نمی کند که مسأله او اصلاح امت پیامبر است: إني لم أخرج أشرا ولا تطرأ ولا مقيدا و لا ظالمة، إنما خرج لطلب الاصلاح في أمة جدي، أريد أن آمر بالمعروف و نهی عن المنگر و آسیژ بسير جدی و آبی.
اما اصلاحات حسینی، اصلاحات رفورمیستی، آن گونه که در جامعه شناسی مدرن با اصلاحات ليبرال متناظر است، نبود که اگر بود بهترین راه پذیرش منطق دستگاه و اصلاح از درون بود. لذا بر خلاف تصویری که گاه اصلاح طلبان ایرانی از حرکت حسینی کشیده و آن را در امتداد اصلاحات سیاسی و یا حتی مذاکره عنوان می کنند. امام حسین (ع) یک رفورمیست سیاسی و اجتماعی نبود. حسین (ع) لوتر نورس جهان اسلام نبود. منطق اصلاح امام حسین (ع)، اصلاح از طریق خروج بود. اما اصلاح از طریق خروج یعنی چه؟ اصلاح از طریق خروج یعنی اصلاح از مسیر به رسمیت نشناختن، یعنی نخریدن کالای فاسد، یعنی عدم پذیرش فرمانبرداری و بردگی ساختار، هر ساختاری که نمی تواند مشروعیت خود را اثبات نماید. اصلاح از طریق خروج اما مخاطرات خود را دارد. حالت ایدئال این است که ساختار برای مورد پذیرش واقع شدن خویش، برای به رسمیت شناخته شدن، سر تعظیم در برابر دیگری فرود آورده، به جای شیر فاسد، شیر سالم ارائه دهد تا بتواند در فرآیند بیع شرکت کند. در این حالت، خروج، ساختار را به تکاپو می اندازد، ساختار باعث دگردیسی شده تا بتواند به بیع با دیگری ادامه دهد. در این شرایط، اصلاح، پیامد خروج است نه همزمان با آن. این یعنی نفس خروج لزوما چیزی را اصلاح نمی کند، اما پیامد خروج می تواند اصلاح گری باشد. اما معمولا ساختار، متکبرتر از آن است که در برابر خروج کننده ملایمت و نرمی نشان دهد، ساختار قدرت به جای اصلاح، به جای تلاش برای مورد پذیرش واقع شدن، مسیر استیلا و تحمیل را پیش می گیرد و به جای اینکه سر تعظیم در برابر خواهش های دیگری فرود آورد، دیگری را به بردگی می کشاند و البته برای آن توجيهات الهیاتی نیز می سازد.
ادامه 👇
@religionandsociety
در پس مفهوم انقلاب و قیام، نوعی حرکت اجتماعی یا مسلحانه - یا هر دو برای تصاحب قدرت نشسته است، مفاهیمی که در جامعه شناسی مدرن با سنت های مارکسیستی و اسلام مارکسیستی در تناظر است، حال آنکه در مفهوم خروج، عدم به رسیمت شناختن، عدم بيع (شیر را از اساس فاسد تلقی کردن) و نوعی امتناع از معامله نهفته است. در پارادایم قیام، قیام کننده همچنان به منطق اداره قدرت مسلط مؤمن است. او با موضوع قدرت یا همان شخص اداره کننده قدرت سر چالش دارد. و این دقیقا اختلاف امام باقر (ع) با زید بود. زید به پارادایم قیام معتقد بود و به دست گرفتن شمشیر را لزوم امامت می دانست حال اینکه باقر (ع) چنین روشی را بر نمی تافت. بعد از مختار این عباسیان بودند که قیام کردند، قیام مختار در مجموع به شکست انجامید. حال که قیام کنندگان عباسی پیروز شدند، اما آنها پارادایم قدرت مسلط را واژگون نکردند، بلکه به جای امویان خود را در مسند استیت نشاندند. فرق قیام با خروج در این است که قیام کننده ساختار را پذیرفته، اما اداره کننده ساختار را نمی پذیرد، حال آنکه خروج از اساس، مشروعیت ساختار را صرف نظر از صاحب ساختار زیر سؤال می برد. برای همین امام حسین (ع) اصرار داشت که در پس خروجش به دنبال سلطنت نیست، بلکه یگانه انگیزه او امر به معروف و نهی از منکر است: اللهم إنك تعلم انه لم يكن ما كان منا منافسة في سلطان و لا التماش شیء من فصول الحطام و لكن لنزد المعالم من دینک و نظهر الإصلاح في بلادك، فيأمن المظلومون من عبادك وتقام المعطلة من حدوډک. خروج البته می تواند شکل قیام به خود بگیرد، که در این صورت هم ساختار و هم موضوع ساختار محل حمله است، اما هر قیامی لزوما خروج نیست. البته باید به خاطر داشت که خروج امام یک خروج نیهیلستی نبود که تاریخ اسلام تجربه خروج نیهلیستی خوارج را پشت سر گذرانده بود. برای همین است که امام حسین (ع) تأکید می کند برای سرکشی محض و خودپسندی و فساد و ظلم خروج نمی کند که مسأله او اصلاح امت پیامبر است: إني لم أخرج أشرا ولا تطرأ ولا مقيدا و لا ظالمة، إنما خرج لطلب الاصلاح في أمة جدي، أريد أن آمر بالمعروف و نهی عن المنگر و آسیژ بسير جدی و آبی.
اما اصلاحات حسینی، اصلاحات رفورمیستی، آن گونه که در جامعه شناسی مدرن با اصلاحات ليبرال متناظر است، نبود که اگر بود بهترین راه پذیرش منطق دستگاه و اصلاح از درون بود. لذا بر خلاف تصویری که گاه اصلاح طلبان ایرانی از حرکت حسینی کشیده و آن را در امتداد اصلاحات سیاسی و یا حتی مذاکره عنوان می کنند. امام حسین (ع) یک رفورمیست سیاسی و اجتماعی نبود. حسین (ع) لوتر نورس جهان اسلام نبود. منطق اصلاح امام حسین (ع)، اصلاح از طریق خروج بود. اما اصلاح از طریق خروج یعنی چه؟ اصلاح از طریق خروج یعنی اصلاح از مسیر به رسمیت نشناختن، یعنی نخریدن کالای فاسد، یعنی عدم پذیرش فرمانبرداری و بردگی ساختار، هر ساختاری که نمی تواند مشروعیت خود را اثبات نماید. اصلاح از طریق خروج اما مخاطرات خود را دارد. حالت ایدئال این است که ساختار برای مورد پذیرش واقع شدن خویش، برای به رسمیت شناخته شدن، سر تعظیم در برابر دیگری فرود آورده، به جای شیر فاسد، شیر سالم ارائه دهد تا بتواند در فرآیند بیع شرکت کند. در این حالت، خروج، ساختار را به تکاپو می اندازد، ساختار باعث دگردیسی شده تا بتواند به بیع با دیگری ادامه دهد. در این شرایط، اصلاح، پیامد خروج است نه همزمان با آن. این یعنی نفس خروج لزوما چیزی را اصلاح نمی کند، اما پیامد خروج می تواند اصلاح گری باشد. اما معمولا ساختار، متکبرتر از آن است که در برابر خروج کننده ملایمت و نرمی نشان دهد، ساختار قدرت به جای اصلاح، به جای تلاش برای مورد پذیرش واقع شدن، مسیر استیلا و تحمیل را پیش می گیرد و به جای اینکه سر تعظیم در برابر خواهش های دیگری فرود آورد، دیگری را به بردگی می کشاند و البته برای آن توجيهات الهیاتی نیز می سازد.
ادامه 👇
@religionandsociety