نفرت از جنگ
در جنگ ایران و عراق من یکی از فرماندهان گروهان بودم چه بسیار جوانان غرق به خونی در برابرم جان دادند
سربازی داشتم بچه تهران بود خیلی پرمدعا من به معتاد بودن او مشکوک بودم با او از اعتیاد صحبت کردم او به من گفت جناب سروان من معتاد نیستم خیالتان راحت باشد ولی من به او گفتم اگر راست می گویی جنک افزار کلاش را از تو می گیرم و آرپی جی به تو می دهم او بلافاصله گفت چشم جناب سروان
به گروهان ارکان گفتم به او آرپی جی دادند
در عملیات خرمشهر در موقعیتی قرار گرفتیم که مجبور بودیم سنگر تیرانداز را با آرپی جی منهدم کنیم
من خطاب به همین سرباز که فامیلش گلپایگانی بود گفتم گلپا بزن سنگر آنها را و او به سرعت سرش را بالای خاکریز گرفت و وسط سنگر را هدف قرار داد و اگرچه سنگر منهدم شد وما راه به خرمشهر پیدا کردیم ولی همینکه او گلوله ار پی جی را شلیک کرد یک عدد گلوله تیرانداز سرباز عراقی به گلوی او اصابت کرد و خر خر عجیبی می کرد و من او را در بغل گرفتم تا با رسیدن بچه های امداد او را به پشت جبهه ببرند در این حال او من را نگاه کرد و گفت جناب سروان دیدی معتاد نیستم و چند لحظه بعد شهید شد
من هر وقت یاد این خاطره و صحنه می افتم اشک از چشمانم جاری می شود و نفرتم از جنگ شعله ور تر می شود
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
در جنگ ایران و عراق من یکی از فرماندهان گروهان بودم چه بسیار جوانان غرق به خونی در برابرم جان دادند
سربازی داشتم بچه تهران بود خیلی پرمدعا من به معتاد بودن او مشکوک بودم با او از اعتیاد صحبت کردم او به من گفت جناب سروان من معتاد نیستم خیالتان راحت باشد ولی من به او گفتم اگر راست می گویی جنک افزار کلاش را از تو می گیرم و آرپی جی به تو می دهم او بلافاصله گفت چشم جناب سروان
به گروهان ارکان گفتم به او آرپی جی دادند
در عملیات خرمشهر در موقعیتی قرار گرفتیم که مجبور بودیم سنگر تیرانداز را با آرپی جی منهدم کنیم
من خطاب به همین سرباز که فامیلش گلپایگانی بود گفتم گلپا بزن سنگر آنها را و او به سرعت سرش را بالای خاکریز گرفت و وسط سنگر را هدف قرار داد و اگرچه سنگر منهدم شد وما راه به خرمشهر پیدا کردیم ولی همینکه او گلوله ار پی جی را شلیک کرد یک عدد گلوله تیرانداز سرباز عراقی به گلوی او اصابت کرد و خر خر عجیبی می کرد و من او را در بغل گرفتم تا با رسیدن بچه های امداد او را به پشت جبهه ببرند در این حال او من را نگاه کرد و گفت جناب سروان دیدی معتاد نیستم و چند لحظه بعد شهید شد
من هر وقت یاد این خاطره و صحنه می افتم اشک از چشمانم جاری می شود و نفرتم از جنگ شعله ور تر می شود
۱۴ بهمن ۱۴۰۱