#ادامه_پارت۱۶
لبخند کمرنگی زدم و گفتم:
- پای حرفت هستی دیگه؟
نگاه مطمئنی حوالهام کرد و جواب داد:
- صد در صد!
خوبهای زمزمه کردم و از روی صندلی بلند شدم.
به سمت هال رفتم و طی مسیر به خودم آرامش خاطر دادم.
اصلا اون پسر مزخرف کیه که فکرمرو بهم بزنه؟
یه سال مجبور بودم تحملش کنم که به لطف ماموریت ساختگی بابا و فرستادن آراد به دوبی شد شیش ماه؛ چند روز دیگه هم روش.
بعد از اون چند روز خوشبختی مطلق نصیبم میشه همراه با چاشنی پول!
لبخند کمرنگی زدم و گفتم:
- پای حرفت هستی دیگه؟
نگاه مطمئنی حوالهام کرد و جواب داد:
- صد در صد!
خوبهای زمزمه کردم و از روی صندلی بلند شدم.
به سمت هال رفتم و طی مسیر به خودم آرامش خاطر دادم.
اصلا اون پسر مزخرف کیه که فکرمرو بهم بزنه؟
یه سال مجبور بودم تحملش کنم که به لطف ماموریت ساختگی بابا و فرستادن آراد به دوبی شد شیش ماه؛ چند روز دیگه هم روش.
بعد از اون چند روز خوشبختی مطلق نصیبم میشه همراه با چاشنی پول!