دكارت نخست شهادت حواس را ردّ مىكند: «دريافتهام كه حواس گهگاه فريبنده است و دورانديشى حكم مىكند كه بر كسانى كه حتى يک بار فريبمان دادهاند، يكسره اعتماد نكنيم». اما دامنهٔ اين شک محدود است: چهبسا، حواس دربارهٔ چيزهاى ريز يا دور، فريبكار باشند؛ اما پارهاى احكام حسبنياد، مانند «اين تكهكاغذ را در دست دارم» يا «كنار آتش نشستهام»، هست كه بهنظر مىرسد شک در آنها ديوانگى است. اما اينک، شک تازهاى مطرح مىشود: «چگونه مىشود كه گاهى شبها در خواب وقتى بدون لباس در بستر دراز كشيدهام، از [وقوع] همين حوادث آشنا - كه من اينجا با لباس منزل، كنار آتش نشستهام - مطمئن هستم»؛ اگر اين احتمال وجود دارد كه من الان دارم خواب مىبينم؛ پس مىتوان در احكام بهظاهر روشنى، مانند اينكه «الان كنار آتش نشستهام» نيز ترديد روا داشت. اما از قرار معلوم، خوابها مركّب از عناصرى هستند كه در اصل، در زندگى واقعى ريشه دارند، همانگونه كه تصاوير تخيّلى، برساخته از عناصر مبتنى بر واقعيّت است.
از کتابِ «دکارت»
جان کاتنیگم
ترجمهٔ سیدمصطفی شهرآیینی
دكارت نخست شهادت حواس را ردّ مىكند: «دريافتهام كه حواس گهگاه فريبنده است و دورانديشى حكم مىكند كه بر كسانى كه حتى يک بار فريبمان دادهاند، يكسره اعتماد نكنيم». اما دامنهٔ اين شک محدود است: چهبسا، حواس دربارهٔ چيزهاى ريز يا دور، فريبكار باشند؛ اما پارهاى احكام حسبنياد، مانند «اين تكهكاغذ را در دست دارم» يا «كنار آتش نشستهام»، هست كه بهنظر مىرسد شک در آنها ديوانگى است. اما اينک، شک تازهاى مطرح مىشود: «چگونه مىشود كه گاهى شبها در خواب وقتى بدون لباس در بستر دراز كشيدهام، از [وقوع] همين حوادث آشنا - كه من اينجا با لباس منزل، كنار آتش نشستهام - مطمئن هستم»؛ اگر اين احتمال وجود دارد كه من الان دارم خواب مىبينم؛ پس مىتوان در احكام بهظاهر روشنى، مانند اينكه «الان كنار آتش نشستهام» نيز ترديد روا داشت. اما از قرار معلوم، خوابها مركّب از عناصرى هستند كه در اصل، در زندگى واقعى ريشه دارند، همانگونه كه تصاوير تخيّلى، برساخته از عناصر مبتنى بر واقعيّت است.
از کتابِ «دکارت»
جان کاتنیگم
ترجمهٔ سیدمصطفی شهرآیینی