Postlar filtri




«سپیز» dan repost
نمی‌دونم چه انتظاری داشتم...


|عریان| dan repost
می‌بخشیم که رها شیم
یا می‌بخشیم که تکرار کنیم؟


فرزندان پاره پوره.


خدایا کمک.


این‌بار به چینش روزگار خرده نمیگیرم.


∞Bosseriaᐛ dan repost
سر کار داشتم تندتند شعر تایپ می‌کردم توی گوشی‌م با یه اخمی که انگار حالا چه خبره! همکارم سریع نزدیک شد که با لبخند ژکوند بگه: «دروغ می‌گه!» من از همه‌جا بی‌خبر، کله‌مو یه‌ذره به‌زور بردم بالا که: «ها؟» تا برام تکرار کنه: «هر کی هست، دروغ می‌گه. هر چی می‌گه، داره دروغ می‌گه.» خنده‌م گرفت، چون راست می‌گفت ولی من اصلاً با کسی حرف نمی‌زدم. صرفاً نشسته بودم که مثلاً این موزیکه که دارم می‌شنوم‌ش رو تبدیل کنم به چهار خط خزعبلاتِ ناامیدکننده. هم‌زمان هم داشتم به ترجمه کردنِ چیزی که یکم پیش خونده بودم، فکر می‌کردم که می‌گفت: «از من نپرسید حالم خوبه یا نه. من الآن حریق توی یه جنگلم؛ هم آتیشم و هم درخت‌های در حال سوختن و هم کسی که یکم اون‌طرف‌تر ایستاده و آتیش‌سوزی رو تماشا می‌کنه و هیچ کاری از دستش برنمی‌آد.»


تن‌ها


RegaPlus dan repost
هر استوری و پستی که در مورد قیمت دلار می‌ذارن، ۲ تومن عقب‌تره.


دلار ۹۰ هزار تومن.
هه بامزه=)))






|عریان| dan repost
یادم موند.




تمام دردمون اینه که حرف نمیزنیم و انقدر سکوت میکنیم تا خشممون افسار رو به دست بگیره و همه چیز رو زیر پا له کنه،
تمام مشکل اینه که فکر می‌کنیم اگر گفت و گو کنیم و بگیم متوجه اوضاع خراب هستیم، ممکنه زودرنج یا drama queen بنظر برسیم.

و حالا ماییم با کلی سوال و درگیری مزخرف که با یک گفت‌وگوی ساده حل میشه.


آگاهی از مرگ مارا تشویق می‌کند شدیدتر زندگی کنیم.


برای خودم خیلی جالبه که وقتی میخندم لپام میاد بالا و باعث بسته شدن چشمهام میشه، این عکسهارو دوست دارم، این روزهارو هم دوست دارم، آدمها و احساساتی که تجربه میشن رو هم دوست دارم، اما این ورژن از من رو نه.
خیلی تلاش می‌کنم که کم کم و ریز ریز بتونم تغییرش بدم، اصالتش رو حفظ کنم و فقط گرد و غبار رو شونه هاش رو بتکونم.
این رو هم یادگاری میذارم اینجا بمونه برای روزی که برگردم و بگم، آخیش، حالا شد.




درسی که فکر کردم بیست میشم رو افتادم و درسی که فکر میکردم میوفتم رو بیست شدم =)
دانشگاه عالیه.


پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنیست.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.