مولوي نامه


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan



Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


تبادلات فرهنگی پیشرفت dan repost
درمان دیسک گردن و کمر و آرتروز با حرکات کششی؛ نمک درمانی رفع انرژی سیاه
@meditationzehn

انواع مدیتیشن و تاثیر آن بر قانون جذب
@meditationjazb

جذب جنس مخالف با تحلیل رفتار متقابل
@jadouye_jazb

آموزش رایگان یوگا
@yogazehn

عرفان و متافیزیک
@erfanvametafizik

حرکات اصلاحی دیسک‌کمر/ قوز پشتی/گودی کمر
@EslahiClub

پاکسازی ذهن در ۲۱ روز
@ghodratehzehne

با کلاس حرف بزن
@matalebkhas1

چگونه به فرشتگان نامه بنویسیم؟
@moragebeangels

درمان بیماریها با فرکانس ها و مانتراها
@Reikitebemokamel

جذب و مراقبه
@jazbomoragebe

جذب جنس مخالف باروانشناسی علمی
@Ravanbinesh

چطور از خدا درخواست کنیم؟
@Asrar_Daroun

راننده حرفه ای شوید
@driving_school1

دلنوشته‌های انگلیسی
@english_status

فن بیان و گویندگی
@raz_zabanbadan

سخنان دندان شکن و کوبنده!
@jomalateziba95

پکیج های پولی رایگان
@pak_arzan

شکرگزاری ۳۰ روزه راندابرن
@meditationlives

《مزاج خود را بشناسید وبیمار نشوید》
@tosesalamatiranian

متحول شو
@positive_energy1

رهـــایی از وابــــستگـی
@depenpency2

هوش مالی چیست؟
@hosheemali

آموزش رایگان یوگا
@healthy_yoga

آموزش تند خوانی و معجزه ذهن
@jadouye_zehn

هوش تجاری، MBA و DBA
@Andish_System

❖ مثبت اندیشی ❖
@mosbbatandishi

❖کتابخانه نایاب عرفانی نور❖
@book_noor

هر روز یک لغت تافل یاد بگیریم
@words_1100

اشعار عاشقانه مولانا
@mevlana_shams

واژگان انگلیسی4000
@words_4000

هر روز یک لغت 504 یاد بگیریم
@amuzesh504

کتابخانه عمومیPDF
@international_library

آموزش زبان استانبولی
@words_istanbuli

آموزش زبان روسی
@words_russian

لغات فرانسوی
@words_french

لغات آلمانی
@words_german

کتابهای نایاب با pdf رایگان
@kettab11

آموزش استانبولی با نصرت
@turkish_words

کانال عرفانی به نام هستی♡
@Be_name_hasti

هدف*زندگی*موفقیت
@ServatBiPayan

حکایتهای بهلول دانا
@BOHLOOLSTORIES

پیشگویی کائنات(خودشناسی)
@faleroouz

هرفیلم وسریالی بخوای
@MOVIEFILMFREE

جذب جنس مخالف در ۳۰ ثانیه
@rah_movafagiat

بهترین کانال مدل برای نقاشان وعکاسان
@nagshekhiyal

"عاشقانه ترین متن های کوتاه"
@arghavan59

روانشناسی؛روانشناسی؛روانشناسی
@FlourishingCenter

لحن بیان در خانواده و اجتماع
@acsentt_lahnebayyan

《اشتباهات والدین در فرزندپروری》
@pedarmadarherfee

مولانا شناسی
@molaviname

بورس بورس بورس
@pakbors

فعالسازی چشم سوم
@bighbang

شناخت چاکراها ومدیتیشن
@meditationtrapi

فایلهای استاد عباس منش
@abasmaneshiha1

جادوی فکر
@jadoeejazb

تکنیکهای نقاشی
@nimrokhart

خـــلـــوت مــن و خــدا
@Shokr_Gozari

مردان عاشق این زنان میشوند، مشاورازدواج
@moshavereh_shoma

11 قانون کائنات (( راز ))
@Besttbook

افزایش اعتماد به نفس تضمینی
@mosbatandishan

آموزشهای دوران نامزدی و عقد+ فایلهای آموزشی
@ahgdonamzadi

❖جملات آرام بخش❖
@jomalatearambakhsh

تحلبل نقاشی کودک
@childrensart

آموزشهای خواستگاری و ازدواج + فایلهای آموزشی
@MoshaverehEzdevaj1

کتابخانه پارس
@parslibrary

چگونہ دیگران را شیفتہ خود ڪنیم؟
@zehnearam

آموزش لغات 504
@facilenglish

هرکتابی بخوای داریم
@VITOOK

کتابهای درخواستی pdf
@ketabazad

از جنس تفکر و اگاهی
@kami_tafacor

قانون جذب عشق
@ghanonee_jazb

زبان‌ بدن و فن بیان
@zabanee_badan

{{کانال انگیزشی من "می توانم"}}
@takamolafkar

رفع کاملِ افسردگی و استرس وترس
@arameshe_darooon

3000 فایل صوتی روانشناسی
@soot_salamat

آرامبخش ترین موزیڪ بـیڪلام
@positive_music

مولانا مولانا مولانا
@moolanaa

مثبت باش معجزه میشود
@tafakor_mosbatt

آرامش ذهن با روانشناسی دکتر انوشه
@arameshzehne

(کتابخانه نایاب وممنوعه)
@shifteganketab

قانون جذب چیست؟
@g_jazbeservat

هرکتابی درهر زمینه‌ای=فقط بگو
@BooksCase

جذب آرزوها با ابرفرشتگان
@Nela_Angels

ارتباط ارتعاش " نــام " با بیماری ها !؟
@KoOdkEYHani888

جملاتی که باید با طلا نوشت
@halekhub

معجزه فرشتگان؛ نامه به فرشتگان
@meditateangels

انگیزشی ترین سمینارهای جهان
@moovafaghiat_video

دانلودبهترین سریال های کره ای♡ بازیرنویس
@F_KHJ

روزی ده دقیقه کتاب بخوانیم
@kettab

¤ با سیاست حرف بزن ¤
@Harf_siya

آرامشبخش ترین متن هایِ جهان
@hamisherahi

10 روش جذب خواسته ها از طریق کائنات
@NRJIHA


کتابخانه تصوّف و عرفان dan repost
💠 سلسله نشست های عرفان و تجلیات آن در فرهنگ، ادبیات و هنر

🔹آقای دکتر رضا تابنده
پژوهشگر، محقق و استاد تاریخ و تصوف اسلامی

¤ موضوع : صوفی و معارضانشان در سرزمین پارسی مآب
¤ پنجشنبه : ۱۸ اردیبهشت
¤ ساعت :۲۱/۳۰


🔸پخش زنده از صفحه اینستاگرام کتابخانه تصوف و عرفان

www.instagram.com/sufismlibrary

#شبهای_بیداری
#شبهای_نورانی
#کتابخانه_تصوف_و_عرفان


کتابخانه تصوّف و عرفان dan repost
💠 سلسله نشست های عرفان و تجلیات آن در فرهنگ، ادبیات و هنر

🔹 خانم مینا (اکرم السادات) ساکت
ویراستار، روزنامه نگار و پژوهشگر

¤ موضوع : مروری بر اشعار عرفانی ماه رمضان
¤ دوشنبه : ۸ اردیبهشت
¤ ساعت :۲۱/۳۰


🔸پخش زنده از صفحه اینستاگرام کتابخانه تصوف و عرفان

🔹 www.instagram.com/sufismlibrary

#شبهای_بیداری
#شبهای_نورانی
#کتابخانه_تصوف_و_عرفان


کتابخانه تصوّف و عرفان dan repost
برگزاری سلسله نشست های:
عرفان و تجلیات آن
در
فرهنگ، هنر و ادبیات
در
‌ ماه مبارک رمضان،
با حضور اساتید سرشناس این عرصه
در قالب پخش زنده اینستاگرام

علاقه‌مندان می‌توانند برای حضور در این نشست به صفحه رسمی کتابخانه تصوف و عرفان مراجعه فرمایند:
www.instagram.com/sufismlibrary


🔹 به زودی جزییات برنامه ها، به اطلاع مخاطبین خواهد رسید..


#شرح_مثنوی_معنوی_کریم_زمانی
#در_بيان_آن_كه_نادر_افتد_كه_مريدى_در_مدعى_مزور_اعتقاد_به_صدق_ببندد
@molaviname

▫️در بیان آنکه نادر افتد که مُریدی در مدّعیِ مزوّر اعتقاد به صدق بندد که او کسی است و بدین اعتقاد به مقامی برسد که شیخش در خواب ندیده باشد و آب و آتش او را گزند نکند و شیخش را گزند کند و لیکن به نادر باشد

(۲۲۸۳) لیک نادر طالب آید کز فروغ
در حقِ او نافع آید آن دروغ

کم پیش می‌آید که جوینده و طالبی که خود برخوردار از نور هدایت است، مرشد دروغین برای سلوک او مفید افتد. [گاه می شود که سالک با نیّت پاک تحت ارشاد پیری دروغین قرار می‌گیرد، و او به اهداف عالیه هدایت می‌رسد، ولی پیر دروغین در آتش هویٰ پرستی خود می‌سوزد. البته این مورد بسیار کم اتفاق می افتد.]

(۲۲۸۴) او به قصد نیکِ خود جایی رسد
گرچه جان پنداشت، وان آمد جسد

آن مرید سالک با نیّت نیک خود به هدایت راه می‌برد. گرچه او آن پیر دروغین را جان و روان می‌پندارد، ولی در واقع آن پیر مدّعی، همچون جسدِ فاقد جان است و دارای حیات معنوی نیست.

(۲۲۸۵) چون تحرّی۱ در دلِ شب قبله را
قبله نی و آن نمازِ او روا

به عنوان مثال، کسی که برای نمازگزاردن در دل شب، قبله را بجوید و پیدا نکند، بازهم نمازش درست و مقبول است.

(۲۲۸۶) مدّعی را قحطِ جان، اندر سر است
لیک ما را قحطِ نان بر ظاهرست

مدّعی دروغین، باطناً و برحسب درون، دچار فقر و نداری جان و معناست، از اینرو این فقر و بی‌مایگی، مخفی است، ولی فقر ما نسبت به امور مادّی، ظاهر و آشکار است. [از اینروست که شناخت مرشد صادق از کاذب، دشوار است.]

(۲۲۸۷) اما چرا چون مدعی پنهان کنیم؟
بهر ناموسِ مزوِّر جان کَنیم؟

ما برای چه فقر ظاهری‌مان را پنهان کنیم، درست مانند آن مدعی که فقر باطنی‌اش را کتمان می‌کند؟ و برای چه به خاطر حسن شهرت دروغین و ریایی خود جان بکنیم و به رنج و تعب گرفتار آییم؟

۱. تحرّی: طلب صواب، جستجو.
۲. مُزَوَّر: ساختگی، دروغین.

پایان #بخش_صدو_سیزدهم

@molaviname

🌸🌸🌸


59
#قصه‌ى_اعرابى_درويش_و_ماجراى_زن_با_او_به_سبب_قلت_و_درويشى

#مغرور_شدن_مريدان_محتاج_به_مدعيان_مزور

#در_بيان_آن_كه_نادر_افتد_كه_مريدى_در_مدعى_مزور_اعتقاد_به_صدق_ببندد

آقاى #احمد_مردانى


58
بقيه
#تفسير_دعاى_آن_دو_فرشته

#قصه‌_خليفه_كه_در_كرم_در_زمان_خود_از_حاتم_طايى_گذشته_بود

آقاى #احمد_مردانى


#شرح_مثنوی_معنوی_کریم_زمانی

#مثنوی_معنوی_دفتر_اول

#بخش_صدو_سیزدهم

#در_بيان_آن_كه_نادر_افتد_كه_مريدى_در_مدعى_مزور_اعتقاد_به_صدق_ببندد

@molaviname

🌸🌸🌸


🔸در بيان آن كه نادر افتد كه مريدى در مدعى مزور اعتقاد به صدق ببندد كه او كسى است و بدين اعتقاد به مقامى برسد كه شيخش در خواب نديده باشد و آب و آتش او را گزند نكند و شيخش را گزند كند و ليكن به نادر نادر

🔸Explaining how it may happen, rarely, that a disciple sincerely puts his faith in a false impostor that he is a (holy) personage, and by means of this faith attains unto a degree which his Shaykh has never dreamed of, and fire and water do him no hurt, though they hurt his Shaykh; but this occurs very seldom.


ليك نادر طالب آيد كز فروغ
در حق او نافع آيد آن دروغ

But exceptionally comes a disciple to whom,
because of his illumination, that falsehood is beneficial.


او به قصد نيك خود جايى رسد
گر چه جان پنداشت و آن آمد جسد

He, by his good intention, attains a degree,
although he fancied soul, and that proved to be body.


چون تحرى در دل شب قبله را
قبله نى و آن نماز او روا

Like trying to find the qibla in the heart of night:
the qibla is not, but his prayer is valid,


مدعى را قحط جان اندر سر است
ليك ما را قحط نان بر ظاهر است

The impostor has a lack of soul within,
but we have a lack of bread without


ما چرا چون مدعى پنهان كنيم
بهر ناموس مزور جان كنيم

Why should we conceal like the impostor
and suffer agony for the sake of false reputation?”



#ترجمه_از_نيكلسون
#Translation_by_Nicholson

✍️✍️✍️

#كانال_مولوي_نامه


@molaviname

🌸🌸🌸


#شرح_مثنوی_معنوی_کریم_زمانی
#مغرور_شدن_مريدان_محتاج_به_مدعيان_مزور
@molaviname

(۲۲۸۰)دیر باید تا که سِرِّ آدمی
آشکارا گردد افزون و کمی

زمانی دراز لازم است تا سرّ و گوهر آدمی آشکار گردد. و معلوم گردد که در پس این چهره‌های به ظاهر پسندیده و خوشنما چه باطنی دارد.

(۲۲۸۱) زیرِ دیوارِ بدن گنج است، یا
خانهٔ مارست و مور و اژدها؟

آیا زیر دیوار بدن آدمی، گنجی نهفته شده و یا لانه مار و مور و ازدهاست؟ یعنی آیا درون آدمی، آکنده از معارف و حقایق ربّانی است یا مَکْمَنِ اخلاق پلید و افکار خبیث؟ [امّا گذر زمان هویت آدمیان را برملا کند.]

(۲۲۸۲) چونکه پیدا گشت کو چیزی نبود
عُمرِ طالب رفت، آگاهی چه سود؟

وقتی که زمانی دراز گذشت سرانجام برای طالب آشکار می‌شود که مرشد او صاحب معرفتی نبوده و عمر او به تباهی سپری شده است. و حال اگر طالب، تازه متوجه این اتلاف عمر شود چه سودی دارد؟ دیگر عمر هدر رفته باز نمی‌گردد. [رویهمرفته معرفت نفس آدمی، امری بسیار مشکل و مهمّ است. چنانکه ملاصدرا معرفت نفس را مفتاح همه علوم می‌داند و می‌گوید: «هر که معرفت نفس حاصل نکرده خدا را نشناسد۱.» و نیز عزالدين کاشانی می‌گوید: «بدانکه هیچ معرفت بعد از معرفت الهی، شریف‌تر و نافع‌تر از معرفت انسانی نیست.»]


۱. رساله سه اصل، ص ۱۳.

پایان #بخش_صدو_دوازدهم



@molaviname

🌸🌸🌸


#شرح_مثنوی_معنوی_کریم_زمانی
#مغرور_شدن_مريدان_محتاج_به_مدعيان_مزور
@molaviname

(۲۲۷۷) او ندا کرده که خوان، بنهاده‌ام
نایبِ حقّم، خلیفه‌زاده‌ام

با اینحال این مرشد شیّاد، فریاد می‌زند که من سفرهٔ گسترده‌ای از معارف و ارزاق معنوی گسترده‌ام، زیرا منم نایب حقّ و منم فرزند خليفةالله که حضرت آدم ابوالبشر و انسان کامل باشد.

(۲۲۷۸) الصَّلا، ساده دلانِ پیچ پیچ۱
تا خورید از خوانِ جُودم سیر، هیچ

ای ساده دلانِ راه به جایی نبرده، بیایید تا از سفرهٔ جود و کرم من، «هیچ» را بخورید. در اینجا مولانا بر سبیل طنز و استهزاء، این مدعی فریبکار را فاقد هرگونه حقایق و کمال معنوی دانسته و او را پوچ و توخالی معرفی می‌کند.
صَلا به تازی آتش است، آتش افروختن برای دعوت به مهمانی و اعلام حوادث به کار می‌رفته است. عرب بر سر پشته‌ها و کوههای بلند، آتش روشن می‌کرد تا اگر گرسنه و دورافتاده‌ای خواهان طعام باشد به دلالت آتش، بر سر سفرهٔ آنها حاضر شود و غذا بخورد. این آتش را نارُ الْقِرىٰ و نارُ الضِّيافَة گویند۴.]

(۲۲۷۹) سالها بر وعدۂ فردا کسان
گِرد آن در گشته فردا نارَسان۳

سالیانی بس طولانی، مردم بر وعدۂ فردای او گرد خانه‌اش می‌گردند، ولی آن فردا هرگز نخواهد رسید. [مولانا در چند بیت فوق، مدعیان فریبکار را که به لباس ارشاد و شیخی در می‌آیند و مردم و مریدان ساده دل را به بیراهه می‌برند معرّفی کرده است. یعنی هر آدم دون و فرومایه‌ای که در قید و بند نفس و هوی است نمی‌تواند دستگیری کند. از اینرو نجم‌رازی برای خصوصیات مقام ارشاد، بیست شرط را قائل شده است که از جملهٔ آنهاست: ایثار، توکّل، تسلیم، رضا، وقار، عفو، حلم، حسن خلق، علوّ همّت، سخاوت، شجاعت، عقل، عفت۴ و...]


١. پیچ پیچ: سخت پیچیده. مجازاً گرفتار و کسی که راه به جایی نبرد.
۲. ر. ک. شرح مثنوی شریف، ج ۳، ص ۹۷۱.
٣. نارَسان: چیزی که حاصل نشود و به دست خواهان آن نرسد.
۴. ر. ک. مرصاد العباد، ص ۲۴۹-۲۳۶.


@molaviname

🌸🌸🌸


#شرح_مثنوی_معنوی_کریم_زمانی
#مغرور_شدن_مريدان_محتاج_به_مدعيان_مزور
@molaviname

(۲۲۷۳) دیو ننموده وَرا همْ‌نقشِ خویش
او همی گوید: ز اَبدالیم۲ و بیش

در حالی که شیطان، او را لایق این ندانسته که خود را به او نشان دهد. یعنی حتی دیو و اهریمن نیز ننگ دارند از اینکه او را همراز و همراه خود کنند، ولی او مدعی است که مقامش از اولیاء الله و اَبدال نیز بالاتر است.

(۲۲۷۴) حرفِ درویشان بدزدیده بسی
تا گمان آید که هست او خود کسی

این مرشد دروغین، سخنان و کلمات مخصوص اولیاءالله و درویشان بی‌خویش را که براستی مرتبهٔ فقر و حقیقت را دریافته‌اند می‌دزدد، تا مردم گمان کنند که او حقیقتاً مقامی در عرفان دارد. [یعنی او کارش این است که فقط اصطلاحات درویشان و صوفیان را حفظ کند و در مجالس بدان تفوّه نماید تا دیگران را مفتون و شیفته خود سازد. حرف درویشان را می‌دزدد تا ساده دلان را به دام خودبینی‌های خود افکند.]

(۲۲۷۵) خُرده گیرد در سخن بر بایزید
ننگ دارد از وجودِ او یزید

در مقام حرف و سخن حتی به مقام والای بایزید هم ایراد وارد می‌کند، در حالی که یزید بن معاویه با آن همه دنائتِ روح از باطن تیره و پلید او ننگ دارد و از او بیزاری می‌جوید. [بایزد بسطامی، از اکابر صوفیه سدهٔ سوّم هجری، نیای او گبر بود و سپس مسلمان شد. وی از اقران احمد خضرویه و ابو حَفْص و يَحْیٰ مَعاذ است و شقیقِ بلخی را نیز دیده است۲. وی با زبان خاص خود عقیده به وحدت وجود را بیان می‌داشته است.]

(۲۲۷۶) بی‌نوا از نان و خوانِ‌۴ آسمان
پیشِ او ننداخت حق، یک استخوان

این مدّعیِ نادرست که این همه دم از مقامات عرفانی می‌زند، هیچ نصیب و حصّه‌ای از معانی غیبی و حقایق آسمانی ندارد، به طوری که حق تعالی او را به اندازه سگ درگاهش نیز به رسمیت نشناخته که پاره استخوانی جلویش بیندازد.

۲. اَبْدال: ر. ک. بیت شماره (۲۶۴) همین دفتر.
٣. ر. ک. نفحات الانس، ص ۵۴.
۴. نان و خوان: کنایه از معانی غیبی و حقایق الهی.



@molaviname

🌸🌸🌸


#شرح_مثنوی_معنوی_کریم_زمانی
#مغرور_شدن_مريدان_محتاج_به_مدعيان_مزور
@molaviname

(۲۲۶۹) حالِ ما این است در فقر و عَنا۲
هیچ مهمانی مبا۳ مغرورِ ما

ادامهٔ حکایت؛ زن به شوهرش گفت: این است حال ما که در فقر و رنج به سر می‌بریم، خدا کند مهمانی، گول ما را نخورد و به خانه ما نیاید.

(۲۲۷۰) قحطِ ده سال۴، ار ندیدی در صُوَر
چشم‌ها بگشا و اندر ما نگر

اگر نشانه‌های قحطی ده ساله را در رخساره‌ها ندیده‌ای چشم بگشا و دیده بازكن و به رخسار ما نگاه کن.

(۲۲۷۱) ظاهرِ ما چون درونِ مُدّعی
در دلش ظُلمت، زبانش شَعشَعی

ظاهر ما همانند سیرت و قلب مدعیان است، یعنی مانند قلب مدعی ژاژخا، تاریک است ولی زبانش نورانی و مشعشع است. یعنی کلمات و الفاظ پُر رونق بر زبان می‌آورد، امّا دلی سیاه دارد.

(۲۲۷۲) از خدا بویی نه او را، نَی اثر
دعوی‌اش افزون ز شیث و بوالْبَشَر

این مدعی دروغین ارشاد، از خدا رنگ و بویی ندارد، ولی با اینحال در ادّعا از حضرت شیث پیامبر و آدم ابوالبشر نیز فراتر رفته و خود را بالاتر از آنها می‌داند. [شيث، فرزند حضرت آدم (ع). شیث در لغت عبرانی به معنی هِبَةُ الله (= بخشش خدا) است، زیرا که حق تعالی علوم وهبی و عطایای الهی را در دل این پیامبر القا کرده است. در تصوّف، شيث، حاکی از مرتبه تفصیل و انبساط وجود و یا نَفَس رحمانی است۱.]


۱. ر. ک. شرح فصوص الحکم، ج ۱، ص ۱۰۶. ضمنا برای معنی نفس رحمانی، ر. ک. بیت شماره (۱۶۴۱) همین دفتر.
۲. عَنا: رنج و سختی.
٣. مَبا: مخَّف مباد.
۴. قحطِ دَه سال: کنایه از خشکسالی و قحط متوالی و گران (شرح مثنوی شریف، ج ۳، ص ۹۷۰).
۵. شَعْشَعی: تابناک. شَعْشَع با یای نسبت آمده است.


@molaviname

🌸🌸🌸


#شرح_مثنوی_معنوی_کریم_زمانی
#مغرور_شدن_مريدان_محتاج_به_مدعيان_مزور
@molaviname

▫️مغرور شدنِ مريدانِ محتاج به مدّعيانِ مُزَوِّر و ايشان را شيخ و مُحْتَشَم و واصل پنداشتن و نقل را از نقد فرق نادانستن و بربسته را از بررُسته


(۲۲۶۴) بهر این گفتند دانایان به فن:
میهمانِ مُحسِنان باید شدن

دانایان و بینایان برای همین است که گفته‌اند: باید مهمانِ نیکوکاران شد نه مهمان ما بینوایان [تا فسادی به ظهور نرسد.]

(۲۲۶۵) تو مرید و میهمانِ آن کسی
کو رُباید حاصلت را از خَسی۱

ای طالب تو مرید و مهمان کسی شده‌ای که او از فرومایگی، حاصل دین و عمرت را تباه می‌کند. [در اینجا مولانا به طالبان حقیقت هشدار می‌دهد که بر خوان تهی از رزق معنویِ مسند نشینان مدعی نشینند تا متاع گرانقدر دین و ایمان‌شان به دست آنان به یغما نرود.]

(۲۲۶۶) نیست چیره، چون تو را چیره کند؟
نور نَدْهَد، مر تو را تیره کند

او خودش شخصاُ از لحاظ نفس، چیره و توانا نیست، پس چگونه می‌تواند تو را چیره کند، این شخص نه تنها چشم‌های تو را نورانی نخواهد کرد، بلکه دیدگانت را نیز تیره و تار می‌نماید.

(۲۲۶۷) چون وَرا نوری نبود اندر قِران
نور، کی یابند از وی دیگران؟

چون آن مدعی ارشاد، خودش نوری ندارد، پس چگونه دیگران از او نور خواهند گرفت. او که نوری با او قرین و پیوسته نیست، چه سان دیگران از او روشنی گیرند؟ [قِران، در لغت به معنی بستن و پیوستن دو چیز به یکدیگر است. و در اصطلاح نجومی دو ستاره‌ای را گویند که در یک برج به یک درجه رسند. لذا آن دو را مُقْتَرِن گویند.]

(۲۲۶۸) همچو اَعْمش۳ کو کند دارویِ چَشم
چه کَشَد در چشم‌ها اِلّا که پَشم؟

آنکه بیهوده دعوي ارشاد خلایق دارد مانند آن کسی است که خودش از ضعف بینایی رنج می‌برد، ولی می‌کوشد چشم بیمار دیگر را علاج کند. مسلما این شخص، چشم بیمار را رنجورتر می سازد.

[زیرا به جای درمان، پشم و یا هر چیز کور کننده دیگر به چشم او می‌کشد. مانند مرشدان دروغینی که به جای ارشاد سالک چشم باطنی او را کور میکنند. در برخی از نسخه‌ها یشم ( = سنگ پودر شد؛ يشم) آمده که غلط است چنانکه استاد نیکلسون نیز آنرا غلط می‌داند۴.]


۱. خسی: فرومایگی، پستی با یای مصدری «از خسی» یعنی از روی فرومایگی و پستی.
۲. ر. ک. فرهنگ اصطلاحات نجومی، ص ۵۸۰.
۳. اَعْمش: کسی که چشمش بیمار است و پیوسته از آن آب می‌ریزد.
۴. ر. ک. شرح مثنوی معنوی مولوی، دفتر اوّل، ص ۳۳۳.


@molaviname

🌸🌸🌸


#شرح_مثنوی_معنوی_کریم_زمانی

#مثنوی_معنوی_دفتر_اول

#بخش_صدو_دوازدهم

#مغرور_شدن_مريدان_محتاج_به_مدعيان_مزور

@molaviname

🌸🌸🌸


🔸مغرور شدن مريدان محتاج به مدعيان مزور و ايشان را شيخ و محتشم و واصل پنداشتن و نقل را از نقد فرق نادانستن و بر بسته را از بر رسته

🔸How disciples are beguiled in their need by false impostors and imagine them to be Shaykhs and venerable personages and united, and do not know the difference between fact (naqd) and fiction (naql) and between what is tied on and what has grown up.



بهر اين گفتند دانايان به فن
ميهمان محسنان بايد شدن

For this reason the wise have said with knowledge,
one must become the guest of those who confer benefits.’


تو مريد و ميهمان آن كسى
كاو ستاند حاصلت را از خسى

You are the disciple and guest of one whom,
from his vileness, robs you of all you have.


نيست چيره چون ترا چيره كند
نور ندهد مر ترا تيره كند

He is not strong: how should he make you strong?
He does not give light, he makes you dark.


چون و را نورى نبود اندر قران
نور كى يابند از وى ديگران

Since he had no light, how in association
should others obtain light from him?


همچو اعمش كو كند داروى چشم
چه كشد در چشمها الا كه پشم

Like the half-blind healer of eyes:
what should he put in eyes except wool?


حال ما اين است در فقر و عنا
هيچ مهمانى مبا مغرور ما

Such is our state in poverty and affliction:
may no guest be beguiled by us!


قحط ده سال ار نديدى در صور
چشمها بگشا و اندر ما نگر

If you have never seen a ten years’ famine in forms,
open eyes and look at us.


ظاهر ما چون درون مدعى
در دلش ظلمت زبانش شعشعى

Our outward appearance is like the inward reality of the impostor: darkness in his heart, his tongue flashy.


از خدا بويى نه او را نى اثر
دعويش افزون ز شيث و بو البشر

He has no scent or trace of God,
his pretension is greater than Seth and the Father of mankind.


ديو ننموده و را هم نقش خويش
او همى گويد ز ابداليم و بيش

The Devil has not shown to him even his portrait,
he is saying, ‘We are of the Abdal and are more.’


حرف درويشان بدزديده بسى
تا گمان آيد كه هست او خود كسى

He has stolen many an expression used by dervishes,
in order that he himself may be thought to be a personage.


خرده گيرد در سخن بر بايزيد
ننگ دارد از درون او يزيد

In his talk he quibbles at Bayazid,
Yazid would be ashamed of his existence.


بى‌نوا از نان و خوان آسمان
پيش او ننداخت حق يك استخوان

Without portion of the bread and delicacies of Heaven:
God did not throw a single bone to him.


او ندا كرده كه خوان بنهاده‌ام
نايب حقم خليفه زاده‌ام

He has proclaimed, I have laid out the dishes,
I am the Vicar of God, I am the son of the Khalifa:


الصلا ساده دلان پيچ‌ پيچ
تا خوريد از خوان جودم سير هيچ

Welcome, O simple-hearted ones, tormented,
that from my bounteous table you may eat your fill—of nothing.


سالها بر وعده‌ى فردا كسان
گرد آن در گشته فردا نارسان

Some persons, on the promise of ‘to-morrow,’
have wandered for years around that door, ‘To-morrow’ never comes.


دير بايد تا كه سر آدمى
آشكارا گردد از بيش و كمى

It needs a long time for the inmost conscience of a man
to become evident, more and less,


زير ديوار بدن گنج است يا
خانه‌ى مار است و مور و اژدها

Beneath the wall of his body there is treasure,
or whether there is the house of snake and ant and dragon.


چون كه پيدا گشت كاو چيزى نبود
عمر طالب رفت آگاهى چه سود

When it became clear that he was nothing,
the life of the seeker had passed: what use the knowledge?



#ترجمه_از_نيكلسون
#Translation_by_Nicholson

✍️✍️✍️

#كانال_مولوي_نامه


@molaviname

🌸🌸🌸


#شرح_مثنوی_معنوی_کریم_زمانی
#قصه‌ى_اعرابى_درويش_و_ماجراى_زن_با_او_به_سبب_قلت_و_درويشى
@molaviname

(۲۲۶۰) مر عرب را فخر، غَزْوست۱ و عطا
در عرب تو، همچو اندر خط، خطا٢

تازیان، به جنگیدن و بخشیدن، مباهات می‌کنند، ولی تو در میان تازیان، از این آیین و روش منحرف شده‌ای و دیگر در شمار آنان محسوب نمی‌شوی.

(۲۲۶۱) چه غزا۳؟ ما بی‌غزا خود کُشته‌ایم
ما به شمشیرِ عدم، سرگشته‌ایم

ما چگونه می‌توانیم به جنگ و غارت رویم زیرا که بدون این نیز ما نابود شده‌ایم، زیرا به تیغ فقر و فاقه سر بر باد داده‌ایم.

(۲۲۶۲) چه عطا؟ ما بر گدایی می‌تنیم
مر مگس را در هوا رگ می‌زنیم

ما که با گدایی و مسکنت زندگی می‌کنیم، چه عطایی می‌توانیم بکنیم؟ واقعا مانند عنکبوت در هوا، رگ مگس را می‌زنیم. یعنی برای به دست آوردن یک چیز خوار و بی مقدار، تلاش می‌ورزیم. [مگس را رگ زدن، کنایه از جستجوی بسیار برای به دست آوردن قُوتی لايموت است. مانند عنکبوت که خون مگس را می‌مکد.]

(۲۲۶۳) گر کسی مهمان رسد، گر من منم
شب بخُسبد۴، قصدِ دلقِ۵ او کنم

فرضا اگر کسی به عنوان مهمان بر ما وارد شود، با این حال فقر و فاقه‌ای که من دارم، ناچار شبانه بر می‌خیزم و جامهٔ ژندهٔ او را نیز مورد دستبرد قرار می‌دهم.


۱. غَزْو: جنگ و هجوم.
۲. خَطا در خَطّ: کنایه از عیبی آشکار و روشن است، زیرا در خطّ اگر خطایی رود، آن خطّ دیگر مقبول نیست.
٣. غَزا: جنگ و پیکار.
۴. خُسبيدن: خوابیدن.
۵. دَلْق: جامهٔ ژنده درویشان. ر. ک. خرقه. بیت شماره (۶۸۵) همین دفتر.

پایان #بخش_صدو_یازدهم


@molaviname

🌸🌸🌸


#شرح_مثنوی_معنوی_کریم_زمانی
#قصه‌ى_اعرابى_درويش_و_ماجراى_زن_با_او_به_سبب_قلت_و_درويشى
@molaviname

(۲۲۵۶) قُرصِ مَه را قُرصِ نان پنداشته
دستْ، سویِ آسمان برداشته

آن زن عرب صحرانشين از فرط نیاز و شدّت گرسنگی به شوهرش می‌گوید: چنان به گرسنگی گرفتار شده‌ایم که قرص ماه را گرده نان می‌پنداریم و دست به سوی آسمان دراز می‌کنیم که آن قرص ماه را به جای قرص نان بگیریم. [زیرا انسان از شدّت گرسنگی هر چیز را که مشابه نان و غذا باشد، همان چیز می‌پندارد مانند تشنه‌ای که در کویر خشک، سراب را آب می‌پندارد.]

(۲۲۵۷) ننگِ درویشان، ز درویشیِّ ما
روز و شب از روزیْ‌اندیشیِّ ما

درویشان از فقر ما ننگ دارند. بس که ما در روز و شب به فکر رزق و روزی هستیم. زیرا این کار با مشرب درویشان منافات دارد.

(۲۲۵۸) خویش و بیگانه شده از ما، رَمان
بر مثالِ سامری از مردمان

خویشاوند و بیگانه از ما می‌رمند و می‌گریزند، مانند رمیدن سامری از مردم.

[لفظ سامری در سورهٔ طه سه بار ذکر شده. و برحسب نقل قرآن کریم داستان وی بدین قرار است: وقتی که حضرت موسی(ع) برای گرفتن الواح تورات، به مدت چهل روز به کوه طور رفت، شخصی موسوم به سامری از این غیبت بهره برد و مجسمه‌ای زرین از گاو ساخت و لوله‌هایی درون آن کارسازی کرد که هرگاه در آن می‌دمید بانگ گاو به صدا در می‌آمد. به هرحال حضرت موسی(ع) از میقات بازگشت و سامری را محکوم به کیفر «لامِساس» کرد. که گویا «جُذام» بوده است و جذامیان از مردم می‌رمند زیرا می‌دانند که این بیماری نزد آنان منفور است.]

(۲۲۵۹) اگر بخواهم از کسی یک مشت نَسْک
مر مرا گوید: خَمُش کن، مرگ و جَسْک۴

فرضاً اگر از کسی یک مشت عدس بخواهم، بی تردید به من می‌گوید: خاموش و ساکت باش، بمير و دم مزن!


۱. رَمان: رمنده.
٢. ر. ک. اَعلام قرآن، ص ۳۴۲ - ۳۳۸.
۳. نَسْک: عدس.
۴. جَسْک: بلا و رنج.


@molaviname

🌸🌸🌸


#شرح_مثنوی_معنوی_کریم_زمانی
#قصه‌ى_اعرابى_درويش_و_ماجراى_زن_با_او_به_سبب_قلت_و_درويشى
@molaviname

▫️قصهٔ اعرابیِ درویش و ماجرای زن او با او به سببِ قِلّت و درویشی

(۲۲۵۲) یک شب اعرابی زنی مر شوی را
گفت و از حد بُرد گفت و گوی را

شبی یک زن عرب بیابان‌نشین با شوهرش به گفتگو پرداخت و در این باره زیاده روی کرد و از حد گذشت.

[اَعْرابی: یک تن عرب بیابانی؛ اَعْراب، کسانی هستند از قوم عرب که در بیابان زندگی می‌کنند. مفرد آن، اَعْرابی است بر قیاس اسم‌های جنس که مفرد آن به (ی) در آخر کلمه تشخیص می‌شود، مثل روم، رومی، کرد، کردی، زنج، زنجی. اَعْراب، اسم جنس است و جمع عَرَب نیست. عرب، به شهر نشینان این قوم، اختصاص دارد‌۲.]

(۲۲۵۳) کین همه فقر و جَفا ما می‌کَشیم
جمله عالَم در خوشی، ما ناخوشیم

این همه فقر و ستم را ما می‌کشیم، امّا تمام مردم دنیا در خوشی‌اند، فقط ما هستیم که حال خوش نداریم.

(۲۲۵۴) نانمان نی، نانْ‌خورشْمان۳ درد و رَشک۴
کوزه‌مان نه، آبمان از دیده اشک

نان نداریم و به جای نان، نان خورشمان، درد و رشک و غبطه بر اموال دیگران است. حتی کوزه آب هم نداریم و آبمان اشک چشممان است.

(۲۲۵۵) جامهٔ ما روز، تابِ۵ آفتاب
شب نهالین۶ و لحاف از ماهتاب

هنگام روز، لباس ما پرتو و گرمای خورشید است و شب، زیرانداز و لحافی جز مَه‌ْتاب نداریم.


۲. شرح مثنوی شریف، ج ۳، ص ۹۶۲.
٣. نان خورش: خورش نان؛ هر چیز که با نان خورند.
۴. رشک: حسد.
۵. تاب: فروغ و روشنی .
۶. نَھالین: زیراندازی چارگوشه، تشک، نهالی هم گفته‌اند.

@molaviname

🌸🌸🌸


#شرح_مثنوی_معنوی_کریم_زمانی

#مثنوی_معنوی_دفتر_اول

#بخش_صدو_یازدهم

#قصه‌ى_اعرابى_درويش_و_ماجراى_زن_با_او_به_سبب_قلت_و_درويشى

@molaviname

🌸🌸🌸


🔸قصه‌ى اعرابى درويش و ماجراى زن با او به سبب قلت و درويشى

🔸Story of the poor Arab of the desert and his wife’s altercation with him because of penury and poverty


يك شب اعرابى زنى مر شوى را
گفت و از حد برد گفت وگوى را

One night a Bedouin woman said to her husband-
and she carried talk beyond bounds


كاين همه فقر و جفا ما مى‌كشيم
جمله عالم در خوشى ما ناخوشيم

“We are suffering all this poverty and hardship:
everyone is happy, we are unhappy.


نان مان نى نان خورشمان درد و رشك
كوزه مان نه آبمان از ديده اشك

We have no bread; our condiment is anguish and envy:
we have no jug; our water is the tears from our eyes.


جامه‌ى ما روز تاب آفتاب
شب نهالين و لحاف از ماهتاب

Our garment by day is the burning sunshine;
at night our bed and coverlet is of the moonbeams.


قرص مه را قرص نان پنداشته
دست سوى آسمان برداشته

We fancy the disk of the moon is a disk of bread
and lift up our hands towards the sky.


ننگ درويشان ز درويشى ما
روز شب از روزى انديشى ما

The poor feel shame at our poverty:
day is turned to night by our anxiety about our daily portion.

خويش و بيگانه شده از ما رمان
بر مثال سامرى از مردمان

Kinsfolk and strangers have come to flee from us
in like fashion as Samiri from men.


گر بخواهم از كسى يك مشت نسك
مر مرا گويد خمش كن مرگ و جسك

If I beg a handful of lentils from some one, he says to me,
‘Be silent, O death and plague!’


مر عرب را فخر غزو است و عطا
در عرب تو همچو اندر خط خطا

The Arabs take pride in fighting and giving:
you among the Arabs are like a fault in writing.


چه غزا ما بى‌غزا خود كشته‌ايم
ما به تيغ فقر بی سر گشته‌ايم

What fighting? We are killed without fighting;
we are made giddy by the sword of want.


چه عطا ما بر گدايى مى‌تنيم
مر مگس را در هوا رگ مى‌زنيم

What gifts? We are continually begging,
we are slitting the vein of the gnat in the air.


گر كسى مهمان رسد گر من منم
شب بخسبد قصد دلق او كنم

If any guest arrives, if I am I;
I will go for his tattered cloak when he falls asleep at night.



#ترجمه_از_نيكلسون
#Translation_by_Nicholson

✍️✍️✍️

#كانال_مولوي_نامه


@molaviname

🌸🌸🌸


#شرح_مثنوی_معنوی_کریم_زمانی
#قصه‌_خليفه_كه_در_كرم_در_زمان_خود_از_حاتم_طايى_گذشته_بود
@molaviname

(۲۲۵۱) آب حَیْوان۱ بود و دریای کَرَم
زنده گشته هم عرب زُو، هم عَجَم

آن خلیفه، آب حیات و دریای کرم بود که هم تازی و هم عجم از سخاوت او حیات و زندگانی یافته بودند.

۱. آب حیوان: آب حیات، ر. ک. بیت شماره (۵۷۴) همین دفتر.

پایان #بخش_صدو_دهم


@molaviname

🌸🌸🌸


#شرح_مثنوی_معنوی_کریم_زمانی
#قصه‌_خليفه_كه_در_كرم_در_زمان_خود_از_حاتم_طايى_گذشته_بود
@molaviname


(۲۲۴۵) رايتِ۱ اِكرام و داد افراشته
فقر و حاجت از جهان برداشته

آن خلیفه درفش بخشش و عدل را برافراشته بود و فقر و احتیاج را در دنیا از میان بُرده بود، زیرا همیشه در حال دستگیری از نیازمندان بود.

(۲۲۴۶) بحر و كان از بخشش صاف آمده
دادِ او از قاف تا قاف آمده

از کرم و سخاوت او دریای گوهر تھی شده و عدالت و دادگری او سراسر جهان را فراگرفته بود. [قاف، آنگونه که برخی از گذشتگان گفته‌اند، کوهی است که از غایت بزرگی گرد عالم بر آمده و محیط بر عالم است۲. اکبر آبادی گوید: از بخشش صاف آمدن، یعنی تهی گشتن۳.]

(۲۲۴۷) در جهانِ خاک، ابر و آب بود
مظهرِ بخشایشِ وَهّاب۴ بود

آن خلیفه برای این جهان خاکی، مانند ابر و آب بود که همه را بهره‌مند می‌ساخت، و مظهر بخشندگی حضرت پروردگار وهّاب بود.

(۲۲۴۸) از عطائش بحر وكان در زلزله
سوىِ جُودش، قافله بر قافله

از کرم و عطای او، دریا و معدن، از شرم برخود می‌لرزیدند و کاروان در کاروان به سمت بخشندگی و سخاوت او ره می‌سپردند.

(۲۲۴۹) قبلهٔ حاجت دَر و دروازه‌اش
رفته در عالَم به جُود آوازه‌اش

در و دروازهٔ آن خلیفه، قبله حاجت نیازمندان بود، و شهرت بخشندگی او به همه جا رسیده بود.

(۲۲۵۰) هم عَجَم، هم رُوم، هم تُرک و عَرَب
مانده از جود و سَخائش۵ در عَجَب

همهٔ اقوام از رومی و ترک و تازی و عجم از سخاوت و بزرگواری او در شگفت شده بودند.

----------------------
۱. رایتِ: پرچم.
۲. رک. شرح گلشن راز، ص ۱۳۰.
۳. ر. ک. شرح مثنوی ولی‌محمّد اکبرآبادی، دفتر اول، ص ۱۶۷.
۴. وَهّاب: بسیار بخشنده.
۵. سَخا: بخشندگی و جوانمردی.


@molaviname

🌸🌸🌸

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

5 103

obunachilar
Kanal statistikasi