دیشب که می خواستم به خانه برگردم 10 دقیقه از موعدی که تاکسی قرار بود بیاید زودتر از محل کار بیرون آمدم. سرما استخوان سوز بود. کمی لب خیابان ایستادم تا سرما را بهتر حس کنم. به یاد زلزله زدگانی که الان خانه ندارند و در چادر یا کانکس زندگی می کنند. تازه اینجا خراسان است. سرمای کرمانشاه که شدیدتر است. بادی ضعیف می وزید و همین باعث می شد سوز سرما را دوچندان حس کنم. سرما بیش از حد طاقتم بود. برگشتم در پناه دیواری ایستادم و با خود گفتم آیا ممکن است که در منطقه ی زلزله، خانواده ای هنوز جایی برای گرم شدن نداشته باشد. اگر خدای ناخواسته زلزله سراغ ما هم بیاید آیا طاقت آنرا داریم؟
ما از مناطق زلزله زده خبری نداریم جز همین چیزهایی که رسانه ها می گویند و کم و بیش در فضای سایبر (یا به قول معروف، مجازی) پخش می شود. در واقع توان چندانی برای کمک کردن هم نداریم جز ناقابل وجهی که به یکی از مجاری کمک رسانی مورد اعتماد پرداخت کنیم.
ما از نظر زلزله بدترین کشور جهانیم و به طور کامل روی نوار زلزله قرار داریم. در عین حال بدترین نوع ساختمان سازی را داریم. یعنی به طور ملی، چیزی به نام خطر زلزله را جدی نگرفته ایم. یا نتوانسته ایم جدی بگیریم. یا پولی نداشته ایم که آنرا جدی بگیریم. خانه سازی نسبت به میزان درآمد سرانه، برایمان از قدیم الایام گران در می آمده است و خطر فقر یا بی سرپناهی یا مستاجری از خطر زلزله بیشتر تهدیدمان می کرده است. چیزی به نام خانه می ساخته ایم و تمام. تازه در ادبیات کهن و نیز اشکالی از صوفی گری در طی قرون، واعظان، همین نیم دیواره های ضربی و خشتی را از سر زندگی چند روزه ی این دنیای دون، برایمان زیادتر می انگاشته اند.
پایتخت ما روی گسل های عدیده ی زلزله است و (خدای ناخواسته،) دیر یا زود زلزله ای مهیب صدها هزار تهرانی را به کام مرگ می کشاند. اما همین حالا و در شمال تهران، خانه هر متری بیشتر از 10 میلیون تومان معامله می شود. انگار نه انگار که چنین خطری در کمین یک ملت است. و انگار نه انگار چنین خطری در کمین یک حکومت است. حکومتی که در عرض چند دقیقه پایتختش با خاک یکسان خواهد شد.
حکومت برای زلزله ی پایتخت چه برنامه ای دارد؟ تقریبا هیچ. حکومت برای نجات خودش دستکم چه برنامه ای دارد؟ آنهم هیچ. گمان می کنم ابتدا باید حکومت از تهران خارج شود. ساختن حدود صد ساختمان بزرگ ضد زلزله در یک شهر یا منطقه ای که خطر زلزله اش زیاد نیست، چقدر کار دارد یا خرج برمی دارد یا زمان می برد؟ قرار نیست که همه ی تهران جابجا بشود. قرار است 60-70 وزارتخانه و سازمان دولتی و چند سازمان اصلی حکومت از جایی به جای دیگر منتقل شود و حداقلی از سکونت برای کارمندان آن فراهم شود. جابجایی پایتخت در جهان نه امری بی سابقه است و نه به تعداد کم رخ داده است. چرا ما نمی توانیم؟
تهرانی که در همین روزهای خوب، ترافیکش قفل می شود، در روزهای زلزله و پسازلزله می خواهد چه حال و روزی پیدا کند؟
ما در شیوه ی اداره ی دولتمان تقریبا فاقد نظم اولیه هستیم. دولتی داریم که دولتی داشته باشیم. دولتی با کرور کرور حقوق بر، و عمدتا بی فایده و بعضا مضر. به همین خاطر است که بزرگترین اختلاس های تاریخ جهان در کشور ما رخ داده است. انگار حساب و کتاب، و نظم و نسق، و دفتر و دستک هنوز به کشور ما وارد نشده است.
گروههای هدف خدمات دولت همواره گم می شوند. میزان خدماتی که باید دریافت کنند، غالبا اشکال و اندازه و میزان مبهمی به خود می گیرد. تقریبا این یک روال در کل تاریخ دولت مدرن در ایران است. مثلا تعداد دفترچه های بیمه یا تعداد شناسنامه ها یا ... همواره با جمعیت اصلی فرق دارد. کوپن های خانوار در زمان جنگ و تعداد آرای شمارش شده در انتخابات های سراسری را نگاه کنید، همیشه مناقشات عجیب و غریب وجود داشته است. تعداد واجدین شرایط رای دادن همواره دو رقم با اختلاف چند میلیون اعلام شده است. میزان تورم و رشد اقتصادی دو رقم متفاوت اعلام شده است. اوج این بدبختی و فلاکت در بودجه ای است که دولت توزیع می کند و نیز پولی که از طریق سیستم سرتاپاغلط حاکم بربانک ها تقسیم می شود. با این شیوه، تضاد طبقاتی روزبروز بدتر می شود و انگیزه های کار شرافتمندانه تضعیف می گردد.
در کل، ما جامعه ای بی حساب و کتاب، و بی نظم هستیم. در این آب گل آلوده، امکانات محدود به نفع عده ای معدود، مصادره می شود.
شاید با رصد دائمی، بدون مسامحه، گسترده، همه شمول و اعلان تمام دریافتی ها و درآمدها و حسابهای بانکی و املاک و اموال و گردش مالی همه ی وابستگان دولت از کارمند جزء تا عالی ترین مقامات و نیز همه ی طرفهای قرارداد با دولت، بشود قدم نخستی برای نظم و نسق دادن به سیستم مالی مملکت برداشت. کاری که احتمالا چشم اندازی نسبتا روشن پیش روی جامعه می گشاید و بوسیله ی کامپیوتر به راحتی آب خوردن قابل انجام است.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi
ما از مناطق زلزله زده خبری نداریم جز همین چیزهایی که رسانه ها می گویند و کم و بیش در فضای سایبر (یا به قول معروف، مجازی) پخش می شود. در واقع توان چندانی برای کمک کردن هم نداریم جز ناقابل وجهی که به یکی از مجاری کمک رسانی مورد اعتماد پرداخت کنیم.
ما از نظر زلزله بدترین کشور جهانیم و به طور کامل روی نوار زلزله قرار داریم. در عین حال بدترین نوع ساختمان سازی را داریم. یعنی به طور ملی، چیزی به نام خطر زلزله را جدی نگرفته ایم. یا نتوانسته ایم جدی بگیریم. یا پولی نداشته ایم که آنرا جدی بگیریم. خانه سازی نسبت به میزان درآمد سرانه، برایمان از قدیم الایام گران در می آمده است و خطر فقر یا بی سرپناهی یا مستاجری از خطر زلزله بیشتر تهدیدمان می کرده است. چیزی به نام خانه می ساخته ایم و تمام. تازه در ادبیات کهن و نیز اشکالی از صوفی گری در طی قرون، واعظان، همین نیم دیواره های ضربی و خشتی را از سر زندگی چند روزه ی این دنیای دون، برایمان زیادتر می انگاشته اند.
پایتخت ما روی گسل های عدیده ی زلزله است و (خدای ناخواسته،) دیر یا زود زلزله ای مهیب صدها هزار تهرانی را به کام مرگ می کشاند. اما همین حالا و در شمال تهران، خانه هر متری بیشتر از 10 میلیون تومان معامله می شود. انگار نه انگار که چنین خطری در کمین یک ملت است. و انگار نه انگار چنین خطری در کمین یک حکومت است. حکومتی که در عرض چند دقیقه پایتختش با خاک یکسان خواهد شد.
حکومت برای زلزله ی پایتخت چه برنامه ای دارد؟ تقریبا هیچ. حکومت برای نجات خودش دستکم چه برنامه ای دارد؟ آنهم هیچ. گمان می کنم ابتدا باید حکومت از تهران خارج شود. ساختن حدود صد ساختمان بزرگ ضد زلزله در یک شهر یا منطقه ای که خطر زلزله اش زیاد نیست، چقدر کار دارد یا خرج برمی دارد یا زمان می برد؟ قرار نیست که همه ی تهران جابجا بشود. قرار است 60-70 وزارتخانه و سازمان دولتی و چند سازمان اصلی حکومت از جایی به جای دیگر منتقل شود و حداقلی از سکونت برای کارمندان آن فراهم شود. جابجایی پایتخت در جهان نه امری بی سابقه است و نه به تعداد کم رخ داده است. چرا ما نمی توانیم؟
تهرانی که در همین روزهای خوب، ترافیکش قفل می شود، در روزهای زلزله و پسازلزله می خواهد چه حال و روزی پیدا کند؟
ما در شیوه ی اداره ی دولتمان تقریبا فاقد نظم اولیه هستیم. دولتی داریم که دولتی داشته باشیم. دولتی با کرور کرور حقوق بر، و عمدتا بی فایده و بعضا مضر. به همین خاطر است که بزرگترین اختلاس های تاریخ جهان در کشور ما رخ داده است. انگار حساب و کتاب، و نظم و نسق، و دفتر و دستک هنوز به کشور ما وارد نشده است.
گروههای هدف خدمات دولت همواره گم می شوند. میزان خدماتی که باید دریافت کنند، غالبا اشکال و اندازه و میزان مبهمی به خود می گیرد. تقریبا این یک روال در کل تاریخ دولت مدرن در ایران است. مثلا تعداد دفترچه های بیمه یا تعداد شناسنامه ها یا ... همواره با جمعیت اصلی فرق دارد. کوپن های خانوار در زمان جنگ و تعداد آرای شمارش شده در انتخابات های سراسری را نگاه کنید، همیشه مناقشات عجیب و غریب وجود داشته است. تعداد واجدین شرایط رای دادن همواره دو رقم با اختلاف چند میلیون اعلام شده است. میزان تورم و رشد اقتصادی دو رقم متفاوت اعلام شده است. اوج این بدبختی و فلاکت در بودجه ای است که دولت توزیع می کند و نیز پولی که از طریق سیستم سرتاپاغلط حاکم بربانک ها تقسیم می شود. با این شیوه، تضاد طبقاتی روزبروز بدتر می شود و انگیزه های کار شرافتمندانه تضعیف می گردد.
در کل، ما جامعه ای بی حساب و کتاب، و بی نظم هستیم. در این آب گل آلوده، امکانات محدود به نفع عده ای معدود، مصادره می شود.
شاید با رصد دائمی، بدون مسامحه، گسترده، همه شمول و اعلان تمام دریافتی ها و درآمدها و حسابهای بانکی و املاک و اموال و گردش مالی همه ی وابستگان دولت از کارمند جزء تا عالی ترین مقامات و نیز همه ی طرفهای قرارداد با دولت، بشود قدم نخستی برای نظم و نسق دادن به سیستم مالی مملکت برداشت. کاری که احتمالا چشم اندازی نسبتا روشن پیش روی جامعه می گشاید و بوسیله ی کامپیوتر به راحتی آب خوردن قابل انجام است.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi