چرا یک زلزله در ایران اینهمه ویرانی به بار می آورد و اینهمه انسان را می کشد؟ چرا در تصادفات رانندگی، ما سرآمد ملتهای جهانیم؟ آیا در مغرب زمین هم داستان همینگونه است؟
از آلن بادیو فیلسوف شهیر فرانسوی چیزی یاد گرفته ام که پاسخ بسیاری از سوالهای ما را می دهد. آن را قبلا نوشته ام و بعدا باز هم خواهم نوشت. هزار بار تکرار آن ارزش گفتن و باز گفتن دارد.
غرب از ما در دو چیز جلو است. نظم و انضباط، و ابزار و تکنیک.
هردوی اینها دست ساخت بشر هستند. مثلا اگر یک مغرب زمینی ببیند کشورش روی نوار زلزله است و یکبار خانه هایشان خراب شد، دفعه ی بعد خانه را ضدزلزله می سازد. یعنی ابزار درست می کند. مصالح ضدزلزله به کار می برد. اصول تکنیکی ضد زلزله را طابق النعل بالنعل رعایت می کند. همه ی مغرب زمینیان چنین می کنند. یعنی این ابزار و تکنیک را تابع نظم و انضباط درمی آورند. قانون، ضامن اجرای این نظم و انضباط و درستی تولید آن ابزار و تکنیک است.
در ممالک ما بلکه در ایران ما(چون دیگر عربها و ترکها و افغانها هم دارند اینها را رعایت می کنند) در تمام اینها مشکل داریم. شرکت را گرید می دهیم غیرقانونی. چون خط و ربط سیاسی ما را دارد. کارشناس دولتی مان حق حساب بگیر است. اما کماکان همراه رییسش به چاپیدن ادامه می دهد. سبیل کارشناس اداره ی استاندارد را چرب می کنیم تا جنس تولیدی خرابمان را به بازار رد کنیم. بهترین و پاکدست ترین درس خوانده های علم مدیریت را گوشه ای انداخته ایم، چون بلد نیستند پورسانت بگیرند یا عادت نکرده اند بر پورسانت بگیری ما چشم بپوشند.
اصلاحات و اصولگرایان خیلی فرقی باهم ندارند. هردوی آنها نقششان را بر یک بوم رسم می کنند. یکی گندکاری اش بیشتر، آن یکی کمتر. اگر قبول ندارید عیبی ندارد. دستکم توافق داریم که هیچکدام نتوانستند مملکت را اصلاح کنند.
ریش سپیدان و خردمندان نصیحت می کنند که خدا را شکر کنید دولت روحانی بر سرکار آمد، دستکم بر آوار زلزله و نابودی آب سفره های زیرزمینی و آلودگی خفه کننده و سرطانزای هوای کلانشهرها، و غیره و غیره، آوار جنگ یا بدبختی ها و پریشانی های اصولگرایانه ی دولت محمود اضافه نشد که اگر می شد چنان مملکتی ساخته می شد که سگ صاحبش را نمی شناخت. سخن بیراهی نیست. اما این سخن آینده ندارد. بی چشم انداز است. نا امید است. نسل جوان باید آنرا بپذیرد. امیدوارم بپذیرد که کماکان بیمارستانهایی ساخته شود که در زلزله اول از همه بر سر بیماران و پرستاران آوار شوند و در عین حال خانه ی کناری اش سالم مانده باشد.
بپذیرد که کماکان گذرگاههای قانون و آئین نامه ها با حق حساب بگیری شل شود. بپذیرد که مدیری که انتخاب می شود سجاده آبکش و مورد تایید مقام کذا و کذا باشد اما بهترین مدیران در گوشه ها ی تلخ و حسرت بار، فقط اتلاف سرمایه ها و فرصت ها را تماشا کنند. نسل جوان باید قبول کند که اینها می خواهند برایش برنامه بنویسند. طرح ها را راهبری کنند. سیاست مملکت را به پیش ببرند. موافقت نامه های اصولی صادر کنند. بر استاندارد غذا و کالا و خانه سازی نظارت کنند. در گمرک بر قاچاق کالا نظارت کنند. خودروسازی و تولید بنزین و تولید راه و جاده و مجوز چاه عمیق و کشاورزی تحت نظارت اینها باشد.
نسل جوان باید اینها را بپذیرد و قاطی و آلوده ی همین ماجراها شود یا اگر نمی پذیرد آنها را اصلاح کند. راه سومی هم هست. فرار از معرکه.
اما برای اصلاح دوباره، بازگردیم به همان سخن آلن بادیو.
به این جامعه، نظم و انضباط را حاکم کنید و ابزار و تکنیک مدرن بسازید. از حاکمان بخواهید به قانون پایبند باشند و برای اعمال حاکمیت قانون تکنیک های پیشرفته را وارد جامعه کنید. از جامعه بخواهید کالای مدرن و مطمئن بسازند و برای ساخت آن نظم و انضباط را حاکم کنید. نظم و انضباط تیمی، حکم می کند که بازیکن بد تعویض شود. و به جای آن بازیکن تکنیکی وارد زمین شود. اگر تعارف کنید، گلها خورده اید و عبرت روزگاران و مضحکه ی خاص و عام شده اید. این بازی شوخی ندارد. دنیا بیشتر از 7 میلیارد جمعیت دارد. مملکت و جامعه ای که این دو اصل را با نهایت دقت رعایت نکند کلاهش پس معرکه. روز بروز امکانات موجود بر روی زمین کمتر می شود. در تنازع بقا ملتهای ضعیف، زیر دست و پای آن هفت میلیارد دیگر له می شوند یا اگر زنده بمانند زیر آوار زلزله تلف می شوند یا از آلودگی هوا خفه می شوند یا سرطان می گیرند یا در جاده ها از بین می روند یا در جنگها لت و پار می شوند یا آنقدر بیچاره می شوند که از تشنگی بمیرند وقتی هر چاه عمیق،پنجاه کیلومتر در پنجاه کیلومتر آب سفره ی زیر زمینی را می مکد و بیرون می فرستد و بخار می شود.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi
از آلن بادیو فیلسوف شهیر فرانسوی چیزی یاد گرفته ام که پاسخ بسیاری از سوالهای ما را می دهد. آن را قبلا نوشته ام و بعدا باز هم خواهم نوشت. هزار بار تکرار آن ارزش گفتن و باز گفتن دارد.
غرب از ما در دو چیز جلو است. نظم و انضباط، و ابزار و تکنیک.
هردوی اینها دست ساخت بشر هستند. مثلا اگر یک مغرب زمینی ببیند کشورش روی نوار زلزله است و یکبار خانه هایشان خراب شد، دفعه ی بعد خانه را ضدزلزله می سازد. یعنی ابزار درست می کند. مصالح ضدزلزله به کار می برد. اصول تکنیکی ضد زلزله را طابق النعل بالنعل رعایت می کند. همه ی مغرب زمینیان چنین می کنند. یعنی این ابزار و تکنیک را تابع نظم و انضباط درمی آورند. قانون، ضامن اجرای این نظم و انضباط و درستی تولید آن ابزار و تکنیک است.
در ممالک ما بلکه در ایران ما(چون دیگر عربها و ترکها و افغانها هم دارند اینها را رعایت می کنند) در تمام اینها مشکل داریم. شرکت را گرید می دهیم غیرقانونی. چون خط و ربط سیاسی ما را دارد. کارشناس دولتی مان حق حساب بگیر است. اما کماکان همراه رییسش به چاپیدن ادامه می دهد. سبیل کارشناس اداره ی استاندارد را چرب می کنیم تا جنس تولیدی خرابمان را به بازار رد کنیم. بهترین و پاکدست ترین درس خوانده های علم مدیریت را گوشه ای انداخته ایم، چون بلد نیستند پورسانت بگیرند یا عادت نکرده اند بر پورسانت بگیری ما چشم بپوشند.
اصلاحات و اصولگرایان خیلی فرقی باهم ندارند. هردوی آنها نقششان را بر یک بوم رسم می کنند. یکی گندکاری اش بیشتر، آن یکی کمتر. اگر قبول ندارید عیبی ندارد. دستکم توافق داریم که هیچکدام نتوانستند مملکت را اصلاح کنند.
ریش سپیدان و خردمندان نصیحت می کنند که خدا را شکر کنید دولت روحانی بر سرکار آمد، دستکم بر آوار زلزله و نابودی آب سفره های زیرزمینی و آلودگی خفه کننده و سرطانزای هوای کلانشهرها، و غیره و غیره، آوار جنگ یا بدبختی ها و پریشانی های اصولگرایانه ی دولت محمود اضافه نشد که اگر می شد چنان مملکتی ساخته می شد که سگ صاحبش را نمی شناخت. سخن بیراهی نیست. اما این سخن آینده ندارد. بی چشم انداز است. نا امید است. نسل جوان باید آنرا بپذیرد. امیدوارم بپذیرد که کماکان بیمارستانهایی ساخته شود که در زلزله اول از همه بر سر بیماران و پرستاران آوار شوند و در عین حال خانه ی کناری اش سالم مانده باشد.
بپذیرد که کماکان گذرگاههای قانون و آئین نامه ها با حق حساب بگیری شل شود. بپذیرد که مدیری که انتخاب می شود سجاده آبکش و مورد تایید مقام کذا و کذا باشد اما بهترین مدیران در گوشه ها ی تلخ و حسرت بار، فقط اتلاف سرمایه ها و فرصت ها را تماشا کنند. نسل جوان باید قبول کند که اینها می خواهند برایش برنامه بنویسند. طرح ها را راهبری کنند. سیاست مملکت را به پیش ببرند. موافقت نامه های اصولی صادر کنند. بر استاندارد غذا و کالا و خانه سازی نظارت کنند. در گمرک بر قاچاق کالا نظارت کنند. خودروسازی و تولید بنزین و تولید راه و جاده و مجوز چاه عمیق و کشاورزی تحت نظارت اینها باشد.
نسل جوان باید اینها را بپذیرد و قاطی و آلوده ی همین ماجراها شود یا اگر نمی پذیرد آنها را اصلاح کند. راه سومی هم هست. فرار از معرکه.
اما برای اصلاح دوباره، بازگردیم به همان سخن آلن بادیو.
به این جامعه، نظم و انضباط را حاکم کنید و ابزار و تکنیک مدرن بسازید. از حاکمان بخواهید به قانون پایبند باشند و برای اعمال حاکمیت قانون تکنیک های پیشرفته را وارد جامعه کنید. از جامعه بخواهید کالای مدرن و مطمئن بسازند و برای ساخت آن نظم و انضباط را حاکم کنید. نظم و انضباط تیمی، حکم می کند که بازیکن بد تعویض شود. و به جای آن بازیکن تکنیکی وارد زمین شود. اگر تعارف کنید، گلها خورده اید و عبرت روزگاران و مضحکه ی خاص و عام شده اید. این بازی شوخی ندارد. دنیا بیشتر از 7 میلیارد جمعیت دارد. مملکت و جامعه ای که این دو اصل را با نهایت دقت رعایت نکند کلاهش پس معرکه. روز بروز امکانات موجود بر روی زمین کمتر می شود. در تنازع بقا ملتهای ضعیف، زیر دست و پای آن هفت میلیارد دیگر له می شوند یا اگر زنده بمانند زیر آوار زلزله تلف می شوند یا از آلودگی هوا خفه می شوند یا سرطان می گیرند یا در جاده ها از بین می روند یا در جنگها لت و پار می شوند یا آنقدر بیچاره می شوند که از تشنگی بمیرند وقتی هر چاه عمیق،پنجاه کیلومتر در پنجاه کیلومتر آب سفره ی زیر زمینی را می مکد و بیرون می فرستد و بخار می شود.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi