پس از آنکه جنبش اصلاحات شکست خورد تابحال دو دولت بر سرکار آمده است که از نظر فرم هسته ی اصلی شبیه هم عمل می کنند.
دولت احمدی نژاد یک عده ی معدود به نام مهرورز دور و بر خودش داشت که بعضی از آنها را در چندین سمت منصوب می کرد. حلقه روز بروز بسته تر می شد. محصول آن حلقه فلاکت تمام عیار کشور بود.
احمدی نژاد حلقه را بسته نگاه داشت اما خدمات را گستراند. یعنی کاست موجود را در ذیل هرم و در ارائه ی خدمات شکست. به همه یارانه داد. و به هرکسی که از دولت زمین نگرفته بود مسکن مهر داد. کار ندارم به عوارض و عواقب کارهایش. مملکتی که بالاترین مسئولینش به جرم دزدی در زندانند نمی توان به مردمش گفت یک خانه ی پنجاه متری که دولت به تو داده است چه عواقبی دارد یا چهل هزار تومان یارانه چه بلایی بر سر کشور آورده است. این بود که احمدی نژاد بین طبقه ی ضعیف و حتی طبقه ی غیر ضعیف اما عدالت طلب محبوب شد و هنوز هم هست.
دولت دوم، دولت روحانی است.
روحانی هم یک حلقه ی بسته دارد مثل ترکان و آشنا و برادرش و واعظی و نوبخت و چندتا شبیه آنها. شبیه حلقه ی مهرورزهای محترم. منتها از نوع اعتدالی اش. اما برعکس آنها تابحال روحانی نتوانسته است در ذیل هرم قدرت شبیه احمدی نژاد عمل کند و به طریق اولی نه مثل خاتمی در راس هرم!
اعتدال در سیاست داخله شده است مدیران خاکشیرمزاج که یک عمر آسته آمده اند و آسته رفته اند. اهل اصلاح نبوده اند وگرنه اصلاح طلب می شدند. اهل عدالت هم نیستند وگرنه با دولت قبل نسبتی می داشتند. اینها غالبا(نه همه) اهل مصلحت هستند. و تابحال یکی از مصالحشان(به ویژه آن حرفه ای ها) حفظ میز بوده است که برایشان اوجب واجبات محسوب می شود. البته 95 درصد مدیران خاتمی هم همینطور بودند. راه دوری نیست. اما خاتمی پنج درصد آدم تغییردهنده و چالشگر و مولف هم داشت.
علیهذا این دولت معتدل تعریفش از خواسته های مردم همان چیزهایی است که نمایندگان مجلس استصوابی می گویند. آنها هم که اظهرمن الشمس است که چه می گویند. چون قدرمسلم حضرت آیه الله جنتی تا چهارسال دیگر هم زنده است! دولت روحانی نه شجاعت خاتمی را دارد که راس هرم قدرت را نه به اندازه ی پنج درصد خاتمی که دو درصد باز کند و نه دیوانگی احمدی نژاد را دارد که بتواند طرح هایی را اجرا کند که قاعده ی هرم قدرت یعنی همه ی مردم علی السویه از آن برخوردار می شوند.
آقای روحانی همچون استادش مرحوم هاشمی رفسنجانی اهل مصلحت است. مصلحت یعنی دورزدن خیرخواهانه ی قانون. مصلحت یعنی دور شدن از عدالت و آزادی به دلیل اولویت ضروری دیگر. آن اولویت می تواند امنیت باشد یا به هر دلیلی هوای الیگارشی و حاکمان ملوک الطوایفی را داشتن. بدبختانه الیگارشی حاکم هم شکمشان چنان فراخ است که به این نان و ماست ها قانع نمی شوند. رای بالای 200 به وزرایش در مجلس نشان داد که دولت با نمایندگان استصوابی کنار آمده است به این خیال که کارهایش خوب پیش برود. کدام کارها؟ آیا مثل خاتمی می خواهد در آموزش و پرورش و دانشگاهها دست به اصلاحات راهبردی(در حد همان پنج درصد) بزند؟ یا مثل احمدی نژاد به سالها تبعیض در توزیع امکانات ملی ولو با چند کار اشتباه خاتمه دهد؟ با کدام دولت؟ با کدام مدیران؟ آیا این لشگر معتدل می توانند شبیه مدیران خاتمی اصلاح طلب باشند یا شبیه مدیران احمدی نژاد انقلابی؟
اجازه دهید گریزی به فوتبال بزنیم. تیم پرسپولیس چندی قبل چهار گل ویران کننده از یک تیم عربی خورد. کاشف به عمل آمد که شب بازی چهار بازیکن تیم به اتفاق دو تن از مسئولان تیم تا ساعت سه بامداد بیرون از هتل بوده اند و لابد نماز شب می خوانده اند. خاطرتان هست که تیم های ملی کشورهای عربی هم گاهی در سالهای قبل ما را در آستانه ی صعود به جام جهانی به طور غافلگیرانه ای شکست می دادند و دقمرگ می کردند و تا فیهاخالدون غرورملی مان را می سوزاندند. چرا الان آن اتفاقات نمی افتد؟ چون یک سرمربی اروپایی بالای سر تیم ملی هست که اگر رگ گردنش برود از اصول حرفه ای و نظم و انضباط و قانون خود تخطی نمی کند! بابت این کارش جواب هم گرفته است و اکنون کاندیدای بهترین سرمربی جهان شده است.
اعتدالگرایی که در سیاست داخلی تابحال دیده ایم، معنایش در عمل بی خاصیت محوری بوده است.
این راهی که روحانی می رود به یاس و فروپاشی کامل نظام منتهی می شود. چرا که بخش اصولگرایی نظام که قدرت غالب را در دست دارد هیچ وقت رای اکثریت قاطع مردمان را نداشته اند و صرفا اکثریت نسبی را در غیاب رقیب کسب کرده است. و قدرت او عمدتا محصول قوایی است که در اختیار دارد. اگر قرار باشد این بخش اصلاح طلبانه ی نظام هم به آن بپیوندد، چشم انداز جامعه به سوی ناامیدی سوق می یابد و نظام به طور کامل فرومی پاشد.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi
دولت احمدی نژاد یک عده ی معدود به نام مهرورز دور و بر خودش داشت که بعضی از آنها را در چندین سمت منصوب می کرد. حلقه روز بروز بسته تر می شد. محصول آن حلقه فلاکت تمام عیار کشور بود.
احمدی نژاد حلقه را بسته نگاه داشت اما خدمات را گستراند. یعنی کاست موجود را در ذیل هرم و در ارائه ی خدمات شکست. به همه یارانه داد. و به هرکسی که از دولت زمین نگرفته بود مسکن مهر داد. کار ندارم به عوارض و عواقب کارهایش. مملکتی که بالاترین مسئولینش به جرم دزدی در زندانند نمی توان به مردمش گفت یک خانه ی پنجاه متری که دولت به تو داده است چه عواقبی دارد یا چهل هزار تومان یارانه چه بلایی بر سر کشور آورده است. این بود که احمدی نژاد بین طبقه ی ضعیف و حتی طبقه ی غیر ضعیف اما عدالت طلب محبوب شد و هنوز هم هست.
دولت دوم، دولت روحانی است.
روحانی هم یک حلقه ی بسته دارد مثل ترکان و آشنا و برادرش و واعظی و نوبخت و چندتا شبیه آنها. شبیه حلقه ی مهرورزهای محترم. منتها از نوع اعتدالی اش. اما برعکس آنها تابحال روحانی نتوانسته است در ذیل هرم قدرت شبیه احمدی نژاد عمل کند و به طریق اولی نه مثل خاتمی در راس هرم!
اعتدال در سیاست داخله شده است مدیران خاکشیرمزاج که یک عمر آسته آمده اند و آسته رفته اند. اهل اصلاح نبوده اند وگرنه اصلاح طلب می شدند. اهل عدالت هم نیستند وگرنه با دولت قبل نسبتی می داشتند. اینها غالبا(نه همه) اهل مصلحت هستند. و تابحال یکی از مصالحشان(به ویژه آن حرفه ای ها) حفظ میز بوده است که برایشان اوجب واجبات محسوب می شود. البته 95 درصد مدیران خاتمی هم همینطور بودند. راه دوری نیست. اما خاتمی پنج درصد آدم تغییردهنده و چالشگر و مولف هم داشت.
علیهذا این دولت معتدل تعریفش از خواسته های مردم همان چیزهایی است که نمایندگان مجلس استصوابی می گویند. آنها هم که اظهرمن الشمس است که چه می گویند. چون قدرمسلم حضرت آیه الله جنتی تا چهارسال دیگر هم زنده است! دولت روحانی نه شجاعت خاتمی را دارد که راس هرم قدرت را نه به اندازه ی پنج درصد خاتمی که دو درصد باز کند و نه دیوانگی احمدی نژاد را دارد که بتواند طرح هایی را اجرا کند که قاعده ی هرم قدرت یعنی همه ی مردم علی السویه از آن برخوردار می شوند.
آقای روحانی همچون استادش مرحوم هاشمی رفسنجانی اهل مصلحت است. مصلحت یعنی دورزدن خیرخواهانه ی قانون. مصلحت یعنی دور شدن از عدالت و آزادی به دلیل اولویت ضروری دیگر. آن اولویت می تواند امنیت باشد یا به هر دلیلی هوای الیگارشی و حاکمان ملوک الطوایفی را داشتن. بدبختانه الیگارشی حاکم هم شکمشان چنان فراخ است که به این نان و ماست ها قانع نمی شوند. رای بالای 200 به وزرایش در مجلس نشان داد که دولت با نمایندگان استصوابی کنار آمده است به این خیال که کارهایش خوب پیش برود. کدام کارها؟ آیا مثل خاتمی می خواهد در آموزش و پرورش و دانشگاهها دست به اصلاحات راهبردی(در حد همان پنج درصد) بزند؟ یا مثل احمدی نژاد به سالها تبعیض در توزیع امکانات ملی ولو با چند کار اشتباه خاتمه دهد؟ با کدام دولت؟ با کدام مدیران؟ آیا این لشگر معتدل می توانند شبیه مدیران خاتمی اصلاح طلب باشند یا شبیه مدیران احمدی نژاد انقلابی؟
اجازه دهید گریزی به فوتبال بزنیم. تیم پرسپولیس چندی قبل چهار گل ویران کننده از یک تیم عربی خورد. کاشف به عمل آمد که شب بازی چهار بازیکن تیم به اتفاق دو تن از مسئولان تیم تا ساعت سه بامداد بیرون از هتل بوده اند و لابد نماز شب می خوانده اند. خاطرتان هست که تیم های ملی کشورهای عربی هم گاهی در سالهای قبل ما را در آستانه ی صعود به جام جهانی به طور غافلگیرانه ای شکست می دادند و دقمرگ می کردند و تا فیهاخالدون غرورملی مان را می سوزاندند. چرا الان آن اتفاقات نمی افتد؟ چون یک سرمربی اروپایی بالای سر تیم ملی هست که اگر رگ گردنش برود از اصول حرفه ای و نظم و انضباط و قانون خود تخطی نمی کند! بابت این کارش جواب هم گرفته است و اکنون کاندیدای بهترین سرمربی جهان شده است.
اعتدالگرایی که در سیاست داخلی تابحال دیده ایم، معنایش در عمل بی خاصیت محوری بوده است.
این راهی که روحانی می رود به یاس و فروپاشی کامل نظام منتهی می شود. چرا که بخش اصولگرایی نظام که قدرت غالب را در دست دارد هیچ وقت رای اکثریت قاطع مردمان را نداشته اند و صرفا اکثریت نسبی را در غیاب رقیب کسب کرده است. و قدرت او عمدتا محصول قوایی است که در اختیار دارد. اگر قرار باشد این بخش اصلاح طلبانه ی نظام هم به آن بپیوندد، چشم انداز جامعه به سوی ناامیدی سوق می یابد و نظام به طور کامل فرومی پاشد.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi