حرفایی ک کاش میزدم.


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha


HATED In the Nation
Talk to me? : @pravtme
.☁️

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


اگر...


شوخی نگیرید بچه ها ب زودی عین بمب میترکه این :))))


من تقریبا جزو اولین نفرایی بودم ک تو تلگرام ناتکوین رو معرفی کردم.زمانی ک کسی باور نداشت اصلا پول شه:/ پروژه الکی و چرت معرفی نمیکنم 😉


سلام. براتون بمب اوردممم✈️
ربات تایم فارم که دقیقا شبیه بلومِ و خودش براتون ماین میکنه و نیاز به تپ نیست فقط کافیه هر چندساعت یبار به ربات سر بزنید و دریافت بزنید :)
https://t.me/TimeFarmCryptoBot?start=VQw7u3UvZeAtoitp
از دستش نده بعدا حسرت میخوری رفیق🤩


اگر به افراد معمولی اجازه دهید که طرز فکرتان را شکل دهند، متوسط خواهید ماند،متفاوت باش، اکثر مردم را نادیده بگیر.


هر یک از ما آهنگِ رنج کشیدنِ خودش را دارد.


مدتی طولانی انتظار کشیده بود و احساس می‌کرد که اینهمه انتظار کشیدن، او را بی‌اندازه تضعیف کرده است.


دندونام مثل پنیر کپک زده زرد بود و دهنم بوی سگ مرده میداد 🥲 تا اینکه این کانالو دوستم بهم داد 😝 دندونام مثل مروارید سفید شده دهنمم بوی عطر گل یاس میده رلم همش زبونمو میخوره😝☺️
@ZibaTory


بزرگ‌ترین و شدیدترین آسیب روحی، زخم خوردن از کسانی‌ست که انتظار داشتیم از ما محافظت و پشتیبانی کنند.

سو جانسون


‏وحشت‌زدگی حالم را خوب می‌کرد، دست آخر دلتنگیم از بین می‌رفت؛ تنی نابسامان، فاصله‌هایی نه دیگر جان‌فرسا، گذر به دور از درد زمان. حالا همدردی‌ می‌توانست بدترین چیزی باشد که در کلامی یا نگاهی ابراز می‌شد. همدردها را یا پس می‌زدم یا دور می‌زدم.
‏آخر نیاز داشتم حس کنم آنچه از سر می‌گذرانم فهم‌ناپذیر و ارتباط‌‌ناپذیر است. ازاین‌رو فقط وحشت معنی‌دار و واقعی به‌ نظر می‌رسید. کسی اگر درباره‌اش با من حرف می‌زد دلتنگیم عود می‌کرد و همه‌چیز دوباره غیرواقعی می‌شد.

پتر هانتکه - از غم‌ بال‌ درآوردن


واقعا دنیای کثیفی شده لطفا به هیچکس اعتماد نکنین


ناصر آقا راننده اسنپ بود و چند دفعه ای باهاش برا خریدو کارهای دیگم بیرون رفته بودم و بهش اعتماد کردم.
تا اینکه یه روز دخترم نفس که 16سالشه خواست از خونمون خیابون طبرسی(مشهد)بره موجهای آبی زنگ زدم به ناصر آقا اگه زحمتی نیست نفس رو برسونید موج های آبی،بعد نیم ساعت نفس با ناصر آقا رفت سمت موج های آبی،ساعت نه شب بود زنگ زدم به نفس گوشیش در دسترس نبود خیلی نگرانش شده بودم،ساعت دوازده شب نفس پیام داد که مامان یه چیزی بهت میگم نگران نشی و به باباهم چیزی نگی،گفتم دختر خبر مرگت معلوم هست کجایی؟گفت مامان من...... ادامه داستان


توصیه می‌کنم یاد بگیرید تمایز قائل بشید بینِ کسی که سزاوارِ یک توضیح کامله، کسی که سزاوار فقط یک جوابه و کسی که سزاوار سکوته.


کلافگی همه‌چیز رو از بین برد.


من فکر می‌کردم سال‌ها باید یکی‌یکی سپری شوند تا هر بار آدم یک سال بزرگ‌تر شود، اما این‌طور نیست، این اتفاق یک شبه رخ می‌دهد.


من می‌تونم توسطِ دریایی از مردم احاطه بشم اما همچنان احساس تنهایی کنم.






خیلی کصخلی اگه والپیپرت هنوزم شمع و گل و پروانه و این کصشراس:/ دیگه با بکگراندای اینجا خوشگلش کن :

@Wall_Rangi


‏خلأ زندگی‌ام مرگ در آغوش تو بود.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.