احساس عجز میکنم و یأسی فلجکننده؛ از تکرار نوشتن غمنامه، نوشتن از خشم و درد. ما داریم تمام میشویم، ما داریم میمیریم. ما هر بار با یک نام، خودمان را، رؤیاهایمان را به خاک میسپاریم. دیوار این ظلم دارد با زخمهای ما ضخیم میشود. دیروز سپیده، امروز مهسا، فردا را هم برای زنی دیگر کنار گذاشتهاند.