کردستان نامه


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Kitoblar


کردستان نامه کانالی است با مدیریت اسماعیل شمس، دکترای تاریخ ، هدف کانال، تولید دانش آکادمیک و تخصصی در حوزه مطالعات کردی و به ویژه تاریخ کردستان و کرد است.
ارتباط با ادمین:
@Esmail_shams
esmailshams54@gmail.com

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


🔴ما نباید بمیریم رٶیاها بی‌مادر می‌شوند.

✍اسماعیل شمس

🔺دیشب که این یادداشت را می‌نوشتم، با خود گفتم که بهتر آن است، کانال کردستان‌نامه را دریغانامه بنامم، زیرا مدتهاست کار من هم، نظامی‌وار، دریغاگویی برای اهل فکر و اندیشه این دیار شده است: همی گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد/دریغا من شـدم آخر دریغاگوی خـاقانی

🔺از ۲۳دیماه ۱۳۹٨ که دکترجلال(رامان) حاجی‌زاده از میان ما رفت تا ۲۳دی ۱۴۰۳ که دکتر زکریا قادری دار فانی را وداع گفت، دریغاگوی شمار زیادی از جوانان این دیار بوده‌ام، که در اینجا تنها به چهار نفر از آنان اشاره می‌کنم: جلال(رامان) حاجی‌زاده، دکترای اندیشه سیاسی در دانشگاه تربیت مدرس تهران؛ ثریا خدامرادی، دکترای ادیان و عرفان از دانشگاه ارفورت آلمان، حسن(هێرش)امینی، دکترای اپیدمیولوژی در دانشگاه بازل سوئیس و زکریا(هێرش) قادری، دکترای علوم سیاسی در دانشگاه علوم و تحقیقات تهران و متوفای آلمان. این چهار نفر که سه نفر آنان در طول سال گذشته جاودانه شدند، با وجود تفاوت در رشته و اندیشه چند ویژگی مشترک داشتند: نخست همه آنان جوانمرگ شدند و در دهه چهلم عمر خود از دنیا رفتند: رامان حاجی‌زاده در ۴۴ سالگی، ثریا خدامرادی در ۴۶، هێرش امینی در ۴۱ و هێرش قادری در ۴۲ سالگی. دو نفر از آنان اهل سردشت و دو نفر متولد پاوه بودند و هر ۴ نفر از خانواده‌ای محروم برخاسته و با تلاش فردی به مدارج عالی علمی رسیده بودند. سه نفر از آنان نام اولیه خود را کنار گذاشتند و به‌جای نامهای عربی جلال، حسن و زکریا بە ترتیب اسامی کردی ڕامان(اندیشه)، هێرش(یورش) و هێرش را برگزیدند. 

🔺غیر از این چند ویژگی مشابه صوری، دیگر ویژگی مشترک آنان تولد دوباره بود. همه ما یک بار با صفات زبانی، دینی و فرهنگی انتسابی به دنیا می‌آییم و بیشتر با همان صفات از دنیا می‌رویم، اما هستند کسانی که در برابر آنچه از پدران و مادران زیستی و فکری خود گرفته‌اند، علامت سٶال قرار می‌دهند و این، آغاز فرایندی است که گاه به تولدی دیگر می‌انجامد. تولد دوباره و قرارگرفتن در برابر وضع موجود کار هرکسی نیست، زیرا انواع رنجها و محنتها را نه تنها از  مخالفان، که از نزدیکان و دوستان و معلمان و شاگردان متوجه فرد می‌کند؛ به‌نوعی که حتی در کوچه و محله و روستا و شهر خود نیز احساس غریبگی می‌نماید. 

🔺این ۴ نفر کمابیش نمونه‌ای از تولد دوباره در فضای فرهنگی کردستان بودند.با دریغ و افسوس باید گفت که آنان افزون بر عوامل بیرونی درگیر رنجی شدند که نتیجه انتخاب سخت خودشان بود. این انتخاب سخت تنها فعالیت سیاسی و نقد ایدئولوژی رسمی نبود(مانند دکتر زکریا)، بلکه فراتر از آن درافتادن با سنت‌های سفت و سخت حاکم برجامعه کردی بود. کسی که فعال سیاسی و حزبی است، معمولاً سخت‌جان هم می‌شود و قدرت تاب‌آوری‌اش بالا می‌رود، اما یک اندیشمند، چنین نیست؛ زیرا او بیشتر از آنکه دل‌بسته یک ایدئولوژی، یک حزب، یک جریان و حتی اندیشه قبلی خود باشد،شیدای تولیدات فکری جدیدش است. تفاوت اندیشمند با فعالان حزبی یا شیفتگان ایدئولوژی این است که اندیشمند تعهد به یک اندیشه ثابت را مرگ تدریجی می‌داند و با نقد گذشته و کشف اندیشه نو سرزنده می‌شود، اما فعال حزبی و ایدئولوژیک، سفت و سخت به باورهای پیشین خود می‌چسپد و نقد آنها را مساوی مرگ می‌داند.

🔺از سوی دیگر، فعالان حزبی، سیاسی و ایدئولوژیک که اصل را ثبات در اندیشه و عمل قرار داده‌اند، هیچگاه تنها نیستند و همیشه حلقه‌ای از مرید و مراد و همفکر را در کنار خود دارند، اما اندیشمندان دغدغه‌مند همیشه تنهایند، زیرا به هیچ چیز و هیچ کس ارادت ندارند و هر آن ممکن است منتقد چیزی شوند که تا دیروز دلبسته آن بوده‌اند. این کار به معنای ابن‌الوقت بودن یا نان به نرخ روز خوردن نیست، بلکه تعهد به اندیشه و ترجیح حقیقت بر مصلحت و منفعت است. اندیشمند، مجیزگوی هیچ حزب و ایدئولوژی و شخصیتی نیست؛ نه خود را می‌فروشد و نه کسی طالب خرید اوست، بنابراین اندیشمند راستین و دغدغه‌مند در کنار تنهایی فکری باید با فقر و نداری هم دست و پنجه نرم کند. اندیشمند حتی با دانشمند یا هنرمند هم متفاوت است، زیرا آنان به شرط پرهیز از اندیشه‌ورزی انتقادی هرجا روند، قدر می‌بینند و بر صدر می‌نشینند،اما اندیشمند دغدغه‌مند جز برای جمعی اندک همیشه در حاشیه و دور از دیده است. درد و دریغ بزرگ‌تر آن است که اندیشمند بعد از مرگ دیده می‌شود و برخی از ما که هیچگاه دغدغه زندگی، رنج تنهایی و غربت روح او را نداشته‌ایم، به محض مرگ غریبانه او دریغاگویش می‌شویم.

🔺این یادداشت به منزله همدلی با اندیشه این چهار جوان سفرکرده نیست، که حتماً بر بخشی از آن نقد وارد است، بلکه دفاع از اصل "اندیشیدن" و [نه یک اندیشه خاص] در جامعه کردی است که این روزها بسیار سخت و پرهزینه‌ شده است.

🔺عنوان یادداشت، نام مجموعه شعری از سید علی صالحی، شاعر معاصر است.

@kurdistanname


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
با عرض پوزش از خوانندگان گرامی به سبب برخی مشاکل و گرفتاری‌های شخصی فرصت نگارش بخش دوم یادداشت کرد و آینده سوریه حدود یک ماه است که فراهم نشده است. راستش الان هم خیلی حال و هوای نوشتن ندارم. گاهی اوقات تاریخ را نباید نوشت، بلکه باید به تصویر کشید. فعلاً به همین ویدیوی کوتاه اکتفا می‌کنم.


کرد و آینده سوریه؛ آیا در سایه سیاه سایکس‌پیکو آینده‌ای هم هست؟(بخش اول)

✍اسماعیل شمس

🔺این روزها بازار تحلیل درباره آینده سوریه داغ است و در آن همه نوع نظری را می‌توان دید و شنید. در این ترافیک تحلیل سیاسی و مذهبی شاید جای یک نگاه تاریخی خالی باشد. برخلاف تصور عمومی تاریخ تنها علم گذشته نیست، بلکه کار اصلی و اساسی تاریخ، بررسی روندها و فرایندی است که جامعه را در یک مکان و زمان خاص به لحظه کنونی رسانده است. در چارچوب این تعریف شاید مورخان بیشتر از بقیه صلاحیت این را داشته باشند که درباره تحولات روز سخن بگویند و آنها را از منظر تاریخی بررسی نمایند.

🔺نمی‌خواهم به دوردستهای تاریخ شام برگردم و سوریه امروزی را از منظر تٲسیس خلافت اموی توسط خاندان ابوسفیان در این سرزمین و آنچه که میان آنان و علویان رخ داد و تا امروز میان میراثداران هر دو سو ادامه دارد، بررسی کنم، بلکه مبنای بحثم را تنها قرارداد سایکس پیکو در ۱۰٨ سال پیش قرار می‌دهم. اگر نیم نگاهی به نقشه جهان در یکصد سال پیش بیندازید و بر خاورمیانه زوم کنید، جز نام سه کشور عثمانی، ایران(پرشیا) و مصر نام هیچ کشور دیگری در آن نمی‌بینید؛چون اساساً کشور دیگری در این منطقه که به شکل رسمی عضوی از نظام بین الملل آن روز باشد، وجود خارجی ندارد. شاید تعجب کنید، اما در هیچ سند رسمی بین‌المللی و هیچ نقشه جهانی نام کشورهای بزرگ امروز منطقه مانند ترکیه، عربستان، عراق، سوریه تا اسرائیل، قطر، اردن و امارات هم پیدا نمی‌شود، چه رسد به دولتهای کوچک ساحل خلیج فارس در جنوب و دریای خزر در شمال.
اجازه بفرمایید ماجرای قبل و بعد تٱسیس این دولتها را که بیشتر شبیه داستانی تخیلی است، با هم مرور کنیم.

🔺آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ و پیوستن کشور عثمانی به آلمان در رویارویی با انگلیس، فرانسه و روسیه یک نقطه عطف تاریخی است که نه تنها نقشه جهان را تغییر داد، بلکه مسبب وقایعی شد که تاکنون در خاورمیانه جریان دارند. فرانسه و انگلیس با رضایت روسیه در بهار ۱۹۱۶/١٢٩٥  موافقت‌نامه‌ سایکس‌پیکو را امضا کردند که بر اساس آن قلمرو خلافت عثمانی میان آنان تقسیم شد. با شکست آلمان و عثمانی در جنگ، نقشه سایکس‌ و پیکو مبنای ساختن خاورمیانه جدید شد. عثمانی به عنوان همسایه غرب باید تجزیه و به دولتهای کوچکی تقسیم می‌شدکه دیگر هرگز نتوانند منافع چشم آبی‌ها را تهدید کنند، بنابراین بخش اعظم عثمانی مستعمره انگلیس؛ و سرزمین شام و لبنان هم تحت الحمایه فرانسه شدند. پس از آن فرایند دولت‌سازی و ملت‌سازی جعلی و ساختگی بر اساس منافع استعمارگران غربی و بدون رضایت و حتی آگاهی مردم منطقه آغاز شد. انگلیس دولتهایی به نام عراق و اردن تشکیل داد و چون می‌خواست حجاز را به آل سعود بسپارد، دو فرزند شریف حسین، امیر حجاز را به نامهای عبدالله و فیصل پادشاه آن دو کشور کرد. در فلسطین هم که قرار بود دولت اسرائیل را شکل دهند با کمبود ملت روبرو شدند، بنابراین یهودیان را از دهها کشور دور و نزدیک با زبانها و فرهنگهای متفاوت به فلسطین بردند تا آنجا هم دولت ملت اختراعی اسرائیل را تٲسیس کنند. در سالهای بعد فرایند تبدیل قبیله به ملت در مستعمرات انگلیس ادامه یافت و آل ثانی و آل نهیان و آل سعود و دیگر قبایل منطقه هریک در چند صد کیلومتر سرزمین قبیله خود صاحب دولت‌ملت شدند. نکته مهم دولت‌سازیها این بود که برخلاف غرب اجازه ندادند در هیچ یک از این کشورها نظام دموکراتیک تٲسیس شود و بدون استثنا حکومت همه، پادشاهی یا نظام استبدادی شد و در نهادهای بین‌المللی ساخت خودشان هم به رسمیت شناخته شدند. در این میان تنها دو کشور ایران و عثمانی بودند که در آغاز سده بیستم به حکومت مشروطه یا قانونی تبدیل شده بودند که آن دو هم به کارگردانی استعمارگران غربی ساقط شدند.خلافت عثمانی در سال ۱۹۲۴ لغو و جمهوری ترکیه- بخوانید دیکتاتوری آتاتورک- در هسته اصلی جغرافیای آن جایش را گرفت. در ایران هم نظام سلطنت مشروطه قاجار که پادشاهش احمدشاه به امضای قرارداد ۱۹۱۹ که نوعی استعمار قانونی ایران توسط انگلیس بود، تن‌نداده بود با یک کودتای انگلیسی منقرض و رضاخان در ۱۹۲۵ جای او را گرفت. بنابراین در خاورمیانه نوین دیگر هیچ نظام مشروطه و دموکراتیکی باقی نماند و تمام حاکمانش پادشاهان قلدر و مستبدی شدند که با حمایت استعمارگران غربی سرنوشت مردم را به دست گرفتند.

🔺در طول صد سال اخیر حرکتهای مردمی در قالب سه اندیشه ملی و دموکراتیک، سوسیالیستی و چپ؛ و اسلام سیاسی در برابر این دولتهای ضد مردمی و ساخته استعمارگران شکل گرفته‌اند که در جاهایی سرکوب و جاهایی دیگر پیروز شده‌اند،اما یک چیز ثابت مانده است: استعمارگران غرب، نظم سایکس‌پیکویی را به مثابه کتاب مقدس پنداشته و با همه وجود پاسدار آن بوده‌اند و در هرجایی و هر زمانی که یک حرکت ملی یا دولتی علیه آن برخاسته‌ است، به شدت در مقابل آن ایستاده‌اند.

@kurdistanname


📚 کردستان فرهنگی/ نگاهی به کتاب «حي الاکراد فی دمشق»

✍اسماعیل شمس

🔺کتاب «کرد محلهٔ دمشق» نوشتهٔ عزالدین ملا، چاپ ۱۹۹۸ بیش از هر چیز نماد ۸۰۰ سال تاریخ فرهنگی و تمدنی کرد است. این محله که در دامنهٔ کوه قاصیون در شمال دمشق و میان دشتهای برزه و قابون قرار دارد، در سدهٔ ۶ق همزمان با ورود ایوبیان به دمشق بنیان گذاشته شد. عزالدین ملا در این کتاب، تاریخ آن را تا سال ۱۹۷۹م/۱۳۵۷ش بررسی کرده و ابعاد مختلف اهمیت این محله را نشان داده است. او از جغرافیای محله، نوع معماری و خانه سازی، قبایل و طوایف و خاندان های مشهور کرد، زبان و لهجۀ ساکنان، آداب و رسوم و فولکلور، مقابر باقی ماندۀ بزرگان کرد، مساجد و جوامع و تکایا و دیگر وجوه زندگی کردهای ساکن در این محله سخن گفته است.

🔺در تاریخ ۸۰۰ سالهٔ کرد محلۀ دمشق چندین نسل از کردان از جای جای کردستان به آنجا مهاجرت کردند و در آن اقامت گزیدند. موج اول مهاجرتها در دوران ایوبی بود. موج دوم در دورۀ عثمانی و موج سوم نیز پس از تشکیل جمهوری ترکیه و سرکوب کردها رخ داد.

🔺مهم ترین ویژگی مهاجران به کرد محله تعلق آنان به طبقه فرهنگی و نخبۀ کرد بود. در این کتاب، نام صدها شخصیت بزرگ و نامدار کرد آمده است که در خلال این ۸ قرن در کرد محله به دنیا آمدند یا به آن مهاجرت کردند؛ در آن زندگی کردند و در آن دفن شدند. عزالدین ملا یادگارهای فرهنگی عهد ایوبیان و کردهای پس از آنان را از جمله مدارس و مساجد و زاویه ها و خانقاهها و مقبره هایی که ساخته اند، نام برده است. کرد محله در طول تاریخ خود مورخان کردتباری چون ابن خلکان و ابن اثیر و ابن ابی الهیجا، جغرافیدانانی چون ابوالفدا، محدثان نامداری چون ابن صلاح شهرزوری، ریاضیدانان بزرگی چون ابن جزری، فیلسوفان برجسته ای چون آمدی، عارفان بزرگی چون مولانا خالد شهرزوری و روشنفکرانی چون جلادت بدرخان و کامران بدرخان و صدها بزرگمرد دیگر کرد را به خود دیده است. کرد محلۀ دمشق را می توان عصارۀ تاریخ فرهنگی و تمدنی پیوستۀ کرد در طول ۸ قرن گذشته دانست.

🔺بزرگان کرد در طول تاریخ به کرد محله بسیار اهمیت می دادند و آنجا برایشان مکانی مقدس بود. با مطالعۀ فهرست قبایل و طوایف ساکن در کرد محله که عزالدین ملا گردآوری کرده است، مشخص می شود که تقریباً افرادی از همه طوایف کرد در همه جای کردستان در آنجا بوده و هویت طایفه ای خود را تا دوران معاصر حفظ کرده اند؛ به نوعی که می توان کرد محله را «کردستان کوچک» نامید. در دوران قدیمی تر علمای کرد از هر مذهبی، چه سنی(شافعی، حنبلی، حنفی و مالکی) و علوی و ایزدی و با هر گویشی(کرمانجی، سورانی، گورانی، زازا و ...)در کرد محله اقامت می گزیدند.در دوران عثمانی در نزدیک همان خانقاهی که مولانا خالد، تصوف نقشبندی را تبلیغ می کرد، عارف کرد دیگری در حال ترویج طریقت قادری بود و فقیهی نامدار نیز در مسجد مجاور از شریعت می گفت.

🔺در دوران معاصر نیز زمانی که امیر جلادت بدرخان نشریه ناسیونالیستی هاوار را در کرد محله منتشر می کرد، کمی آن طرف تر خالد بکتاش در مقام دبیر حزب شیوعی(کمونیست) دنبال آرمانهای چپ بود؛ عثمان صبری حزب دموکراتیک کردستان را رهبری می کرد و شیخ احمد کفتارو در مقام مفتی کل در مسجد جامع اکراد فتوای دینی صادر می نمود. جگرخوین شاعر، شعر می گفت و محمد خیر وانلی برای جوانان محله تولید شغل و سرمایه می کرد.

🔺کرد محلۀ دمشق نماد وحدت در عین کثرت جامعۀ کردی و جایی بود که همۀ آن بزرگان را با خاستگاه و افکار متفاوت در قالب هویت کردی محله کنار هم قرار می داد.

🔺کرد محله در دوران معاصر کارکرد دیگری هم یافت و آن پناه گرفتن آوارگان کرد فراری از ظلم و زور ترکیه و فرانسوی ها در کردستان سوریه و نیز فلسطینی ها پس از سال ۱۹۴۸ در آن بود. برای نمونه یاسر عرفات، مستأجر خانۀ استاد سلیم ماردینی در کرد محله بود یا محمود عباس رهبر فعلی حکومت خودگردان در کوچه مسجد کردان و نزدیک مقبرۀ مولانا خالد نقشبندی زندگی می کرد.

🔺کتاب حي الاکراد با وجود همه ویژگی‌های ممتاز و مفید آن دارای نواقصی هم هست که ناشی از وضعیت سیاسی و امنیتی حاکم بر سوریۀ آن زمان بوده است. هر چند نویسنده با تقدیر از حافظ اسد و فرزندش بشار زمینۀ لازم برای انتشار کتاب را فراهم کرده است؛ اما به سبب ترس از دولت، نام برخی رجال کرد را که در صف مخالفان نظام حاکم بوده اند، نیاورده و از طرح مباحثی که خلاف ایدئولوژی حزب بعث بوده، پرهیز کرده است.

🔺 با وجود این نقایص، کتاب از جهت تمرکز بر یک محله کردی در دمشق و نشان دادن اهمیت فرهنگی آن بسیار ارزشمند است؛ به ویژه آنکه امروز دیگر حتی نام این منطقه عوض شده و بسیاری از یادگارهای کهن آن از بین رفته اند.
علاقه مندان می توانند متن کامل کتاب را در فایل پیوست مطالعه کنند.

@kurdistanname


ئالانی کوردستان!! هەستەوە

دەلالۆ، دەلالۆ، دەلالۆ، هەستەوە
هەموو هاتووین بەسەر سەری ئەم هەوارە نوێیەتەوە
وەک شۆڕابەی برژانگ هەڵوەریوی پاییز
گڵمتکی ئاڵ هەڵگەڕاوی سەر مەزارەکەت ماچ دەکەین

دەلالۆ، دەلالۆ، هەستەوە
بەفر بیستی، هات لە دوو ڕا له شاھۆوە
بەرەو سیروان کلوو کلوو وا کەوتنە ڕێ
ورێژەی دەلاڵو
گوڵان بیستیان ها لە دووڕا
لە هەولێر و سابڵاخەوە
لە قامیشلی و بۆتانەوە بەرەو گوڵدانی دڵەکەت
چەپک، چەپک وا کەوتنە ڕێ

10k 0 123 183

🔥کۆچی کوردان وا بە کاروان دێ لە رێی شارانەوە
رۆژ بە باری قورس و برسی، شەو لە بەر بارانەوە
ـــــــــــــــــــــــــــــ
نیشتمانی خۆمە دەیپێوم، مەڵێن ئاوارە‌یه
گەرچی بێ رەشماڵ و بێ خواسم، له کۆسارانەوە
ــــــــــــــــــــــــــــ
رێگە دوورە و خێڵی ماندوو  لێوبەبار و پێ پەتی
چاو بە ئەسرین دێنە پیری کۆچەکەی یارانەوە
ـــــــــــــــــــــــــــــ
نایە سۆزی دەنگی گۆرانی، ھەوارە و کۆچی سوور
کاروان گوێی داوە‌تە ناڵەی بریندارانەوە
ـــــــــــــــــــــــــــــ
بۆ مناڵێ تەرمی دایکی خۆی بە جێ دێڵێ و ئەچێ
ئاسمان دەگری، مەلان دەگرین بە سەر دارانەوە
ـــــــــــــــــــــــــــــ
دەنگی تۆپ و تیری دوژمن دێ لە شوێنی کۆچەوە
جێ ھەواران وا بە دەستی سووری زۆردارانەوە

پۆستی کاتی

https://t.me/kurdistanname


حکایت طبیب و کرد

شبی کردی از درد پهلو نخفت
طبیبی در آن ناحیت بود و گفت
از این دست کو برگ رز می‌خورد
عجب دارم ار شب به پایان برد
که در سینه پیکان تیر تتار
به از نقل ماکول ناسازگار
گر افتد به یک لقمه در روده پیچ
همه عمر نادان برآید به هیچ
قضا را طبیب اندر آن شب بمرد
چهل سال از این رفت و زنده‌ست کرد.

این روزها که داعشیان و همپیمانان پیدا و پنهانشان با نام و طرح و رنگ و لعاب دیگری قصد جان و مال و خاک مردم کرد روژئاوا را کرده اند، ناخودآگاه یاد این حکایت شیخ سعدی افتادم. در ویدیوها و فیلمهای موجود می‌بینیم که گروهی از آنان اسیران کرد را به رسم اجدادشان الله اکبر گویان سر می‌برند و گروهی دیگر وادارشان می‌کنند که همچون گرگان بیابانهای مغولستان زوزه بکشند. بار دیگر کاروان آوارگان کرد به راه افتاده است و فاتحان بر بلندای بام خانه اشغالی و مفتوحه آنان سوره انفال و فتح می‌خوانند. سوداگران غربی و عبری سایکس پیکو هم از اینکه کرد و ترک و عرب و شیعه و سنی را حتی صد سال پس از آن سیاهه سمی به جنگ همه علیه همه کشانده‌اند، سر از پا نمی‌شناسند و دندان طمع خود را برای غارتی دیگر تیز کرده‌اند. باز هم ترامپ نیامده از آن سوی دنیا شاخه و شانه می‌کشد و نتانیاهو از این سو برایش قرمز پهن می‌کند. پوتین از قطب شمال به اردوغان که مترصد شکار شام است، نهیب می‌زند که ٲین تذهبون؟ در این میان بازار تحلیلگران نظام سلطه هم گرم است که از پایان کرد دم می‌زنند و مثل نقل مٲکول به هم بشارت می‌دهند. در این تاریخ هزار و چهارصد ساله تقریباً هیچ گروه و دسته و قوم و مذهبی باقی نمانده است که از شرق و غرب و شمال و جنوب به خانه و کاشانه کرد هجوم نکرده باشد، اما آنان همه رفته‌اند و کرد هنوز مانده است. کرد محدود به فلان حزب و فلان ایدئولوژی و فلان رهبر و سرکرده نیست که اگر تمام شود یا تسلیم و سرسپرده سلطه‌گران گردد و حتی به نام آنان و به کام آنان در روی برادر کرد خود بایستد، به پایان سلام کند، بلکه یک زن و مرد عادی بی‌ادعا و یک مردم معمولی و یک تاریخ و فرهنگ و هویتی است که ریشه در خاک خود دارد و پس از هر زمستان سخت و سیاهی باز هم بهاران سبز خواهد شد. طبیبان این عصر هم بدانند که اگر به امید تیر تاتار روزی هزاران نسخه ناسازگار برای مرگ فردای کرد بپیچند، مانند آن طبیب عصر سعدی خود خواهند رفت، اما مردم کرد خواهند ماند.

https://t.me/kurdistanname


📚مهر قرآن، تٲمین و تیر غیبی

  ✍️اسماعیل شمس

🔺نقل است که عبدالملک بن مروان پیش از خلافت حافظ قرآن بود و بیشتر اوقات در مسجد آیات آن را تلاوت می‌کرد، تا جایی که او را «حمامة المسجد»[کبوتر مسجد] می‌نامیدند. روزی که خبر رسیدنش به خلافت را به او دادند در حال تلاوت قرآن بود. وی بلافاصله قرآن را کنارگذاشت و گفت: "هذا فراق بینی و بینک و هذا آخرالعهد بک"؛ این آغاز جدایی میان من و توست و این آخرین دیدار من با توست.

🔺کاری که عبدالملک کرد، بعدها ادامه نیافت، بلکه بسیاری از خلفا و سلاطین و شاهان و حاکمان نه تنها از قرآن برای توجیه حاکمیت خود سوءاستفاده کردند، بلکه آن را ابزار فریب و اغفال مخالفان خود و قتل آنان قرار دادند. یکی از مهم‌ترین روشهای جلب اعتماد مخالفان و کشاندن آنان به سوی قتلگاه ارسال یک نسخه قرآن با مهر شخصی همراه با دستخطی محبت آمیز مبنی بر تٲمین جانی و مالی و حتی وعده پست و مقام بود. تاریخ هزارساله اسلام و ایران مملو از چنین مواردی است که ذکر یکایک آنها نیازمند کتابی مطول است. تا جایی که مربوط به رجال کرد باشد، آمار قرآن‌های مهر شده در دوره قاجار و به ویژه عصر رضاشاه پهلوی بسیار افزایش می‌یابد. از حمزه آقای منگور و جعفرآقای شکاک، برادر اسماعیل آقا(سمکو) و تا همین اواخر خود سمکو(به یک روایت) اسناد دهها نمونه از ارسال قرآن با مهر شاه و حاکمان و وساطت اقوام و معتمدان شخص وجود دارد که در بیشتر موارد موفقیت آمیز بود و رجال کرد فریب می‌خوردند و پس از رسیدن به محل قرار و در ضیافت ناهار یا شام حاکم به قتل می‌رسیدند. در مواردی هم مهر قرآن و قسم شاه و حاکمان نتیجه‌ای نداشت و شخصیت مدعو فریب نمی‌خورد که از نمونه‌های اخیر آن می‌توان به جعفر سلطان آخرین فرمانروای قدرتمند هورامان در دوره رضاشاه و نیز غلامرضا خان سردار پشتکوه اشاره کرد که داستان او را مخبرالسلطنه هدایت رئیس الوزرای رضاشاه در کتاب خاطرات و خطرات خود آورده است.

🔺او در این باره می‌نویسد: یدالله خان پسر«غلامرضا خان » سردار پشتکوه امان خواست. به عرض [رضاشاه] رساندم و به نظرم غریب می‌آمد؛ چه سپهبد[احمد آقاخان مشهور به قصاب لرستان] قرآن مهر کرده بود، تٲمین داده بود، سران الوار [رٶسای طوایف لر] نزد او آمده بودند و همه را به‌دار زدند. به هرحال دستخطی [دستخط رضاشاه] صادر شد. ۱۷ شهریور ۱۳۰٨ دستخط را با قرآنی به مهر خودم به توسط سید حسین کلیددار که رافع بود به بغداد فرستادم که غلامرضا خان و فرزندش به تهران بیایند. خوب شد نیامدند والا من پیش وجدان خودم شرمنده می‌شدم.

🔺منظور مخبرالسلطنه از شرمنده شدن این است که نیک می‌دانست دستخط رضاشاه و قرآن به مهر او ساختگی و برای به دام انداختن والی و قتل او بود. هر چند والی فریب نخورد، اما کمتر از یک سال بعد سمکو به وعده دروغین رضاشاه اعتماد کرد و برای گفتگو با او به اشنویه برگشت، اما نه تنها شاه خود سر قرار نرفت، بلکه فرمانده نظامی منصوب او در محل مهمانی و پذیرایی از سمکو او را به قتل رساند. مخبرالسلطنه در کتاب خود در این باره هم می‌نویسد:

اسماعیل آقا هم که فتنه آذربایجان بود و به ترکیه فرار کرده بود، تٲمین خواسته، برگشته به تیر غیب مقتول شد.

🔺طبیعی است که نویسنده مسئولیت قتل غافلگیرانه سمکو را که در زمان رئیس الوزرایی او در تیر ۱۳۰۹ رخ داده است، نپذیرد و آن را به تیر غیب حواله کند، اما کسانی که با ادبیات او آشنا هستند، می‌دانند که منظور او از تیر غیب قتل به دستور شخص رضاشاه است و او در چندجای دیگر از اصطلاح تیر غیب استفاده می‌کند؛ یک نمونه، قتل سرلشکر عبدالله خان امیرطهماسبی از فرماندهان مٷثر در سرکوب عشایر در لرستان است که آن را هم به تیر غیب حوالت می‌کند و به تعریض می‌نویسد که رضاشاه در مراسم ختم او شرکت کرد.

🔺البته مهر قرآن و تٲمین و تیر غیب تنها برای آنانی بود که دور از دسترس بودند. درباره بقیه و حتی نزدیکان و وزیرانش نیاز به چنین مقدماتی نبود. مخبرالسلطنه نقل می‌کند پس از جلسه هیٱت دولت در حالی که رضاشاه شانه به شانه نصرت الدوله، وزیر مالیه راه می‌رفت و مشغول بگو و بخند با او و بقیه کابینه بود از پله‌های کاخ گلستان مٲموران نظمیه او را دستگیر کردند و یا سردار اسعد وزیر جنگ را هم درست پس از اسب سواری در مهمانی خصوصی رضاشاه روانه زندان نمودند و او به طعنه در این باره می‌نویسد: "راست گفته‌اند که خنده سلاطین نمودن دندان شیر است"

https://t.me/kurdistanname


.
📚جشن خاونکار و انار، از هورامان تا بوتان

  ✍️اسماعیل شمس

از امروز ایام سه روزه خاونکار در میان کردان یارسان آغاز می‌شود. داستان این سه روز و مطالب دیگری درباره سلطان اسحاق را که جشن خاونکار هم به نام اوست به قلم نگارنده در لینک زیر مطالعه بفرمایید.

https://B2n.ir/y94638

این یادداشت کوتاه تنها سعی دارد به جایگاه انار در جشن خاونکار و فرهنگ کردی بپردازد. در نظریه های نماد شناسی واسطوره شناسی، انار به سبب دانه های متعددش پیش از هر چیز، نماد باروری و تکثیرنسل و حاصلخیزی و وفور نعمت است.انار دردین زردشتی مقدس بود و زردشتیان‌ از آن درمناسک دینی خود بهره می بردند.هم اکنون کردهای یارسان هم در مراسم مذهبی خود از این محصول استفاده می کنند.بر پایه یک روایت،در بیستون‌ کرمانشاه هم درخت‌ اناری‌ روییده‌ بود که‌ آن‌ را «انار فرهاد»می‌نامیدند.در افسانه‌ای‌ آمده‌ است‌ که‌ فرهاد از شنیدن‌ خبر مرگ‌ شیرین‌ تیشه‌ بر سرش‌ زد. دستۀ تیشه‌ که‌ از چوب‌ انار بود،بر زمین‌ افتاد و در خون‌ فروریختۀ فرهاد بر خاک‌ رویید.میوۀ این‌ درخت‌ را که‌ می‌شکافتند، اندرونش‌ سوخته‌ و خاکستر بود.
یکی از مهم ترین اسطوره های مربوط به انار در فرهنگ هورامان و کردستان،اسطوره بابایادگار از پیران اهل حق است که در متون کردهای یارسان دیده می شود. بر پایه این اسطوره که ترکیبی از شیوۀ تولد حضرت عیسی(ع) و سلامت حضرت ابراهیم (ع) پس از عبور از آتش است ،بابا یادگاراز مادری به نام دادا سارا و در نتیجه خوردن دانه ای انار که در مراسم جم توسط سلطان اسحاق متبرک شده بود،به دنیا آمد و پاکدامنی مادر او پس از انداختن فرزندش به دستور سلطان در تنور داغ و سالم بیرون آمدنش اثبات گردید. در شاهنامه، رویین تن شدن اسفندیار  به سبب خوردن انار مقدسی بود که زردشت به او داده بود.همچنین نقش انار در یک روایت عامیانه از مهم ترین افسانه فرهنگ کردی؛یعنی مم و زین هم دیده می شود که در آنجا هم انار به عنوان سمبل جاودانگی و حیات نشان داده شده است. پس از آنکه مم،قهرمان مرد داستان،در زندان بیمارشد،شخصیت شیطانی قصه(بکو) اناری را که با سوزن به داخل آن سم مهلکی ریخته بود به زین (قهرمان زن داستان و دلدادۀ مم )داده و به او گفت که اگر آن را به مم بدهد بیماری‌اش شفا می‌یابد و آزاد می‌شود.
زین هم این انار را برای مم برد. مم در خواب احساس کرد که در یمن در کنار پدر و مادرش است آنها به او می‌گویندکه انار مسمومی را برایت می‌آورند تو باید آن را بخوری تا به مرگ ظاهری بمیری،هفت روز پس از آن هم زین می‌میرد و پیش تو می‌آید.وقتی زین انار را به او داد، مم خوابی را که دیده بود برای زین تعریف کرد. ولی زین از او خواست که هرگز انار را نخورد.مم به سخن او توجهی نکرد و پس از خوردن اناردر دیدۀ مردم فوت کرد ولی در حقیقت از دست آنان رها شد و نزد پدر و مادرش برگشت.
در ادبیات شفاهی هورامان هم افسانه ای با عنوان“دانه انار”وجود دارد که زندگی دختری را به همین نام نشان می دهد.در این داستان هم نمادهای زایش و جاودانگی دیده می شود.

ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم!
قیصر امین‌پور

ایام خاونکار پیروز باد

https://t.me/kurdistanname


📚کرد در قفقاز و چند نکته

  ✍️اسماعیل شمس

🔺عنصر کرد در گنجه و حتی در تمام اران و قسمتی از ارمنستان و گرجستان نوعی برتری اشراف‌گونه داشت. در بردع و تفلیس هم اکراد حیثیت قابل ملاحظه‌ای داشتند. در تفلیس که پس از سقوط شدادیان به دست گرجیها افتاده بود، تعداد آنها قابل ملاحظه بود. کردان تفلیس ،نژاد خود را به قوم عاد می‌رساندند. در بردع، تختگاه متروک اران هم یک دروازه شهر-باب الاکراد- هم به نام کردان خوانده می‌شد و طی سالها یک بازار هفتگی هم در آنجا برپا بود.
@kurdistanname

🔺نویسنده این جملات، یک پژوهشگر کرد یا کردشناس اروپایی نیست، بلکه مرحوم دکتر عبدالحسین زرین‌کوب، تاریخدان و ادیب صاحب‌نام معاصر است که آنها را در فصل نخست کتاب "پیر گنجه در جستجوی ناکجاآباد" و در هنگام بحث از زادگاه و تبار نظامی گنجوی آورده است. دکتر زرین کوب در این کتاب به تفصیل درباره مفهوم رئیسه کرد یعنی مادر نظامی گنجوی سخن گفته و بر تبار کردی او تٲکید کرده است. 

🔺سبب آوردن این چند جمله که تفصیل آنها در صفحه کتاب- فایل پیوست- آمده است، تحریفات برخی جریانهای تفرقه‌انداز درباره نام کرد و تاریخ کرد در قفقاز است. وجه مشترک نوشته‌های آنان این است که عنصر کرد در قفقاز و البته آذربایجان فاقد صبغه فرهنگی و زبانی است و در گذشته به شبانان و بیابانگردان گفته شده است. آنان هرجا هم که نمی‌توانند واژه کرد در منابع را به شبان معنا کنند، آن را به صورت "گُرد" یعنی سلحشور و قهرمان قرائت می‌نمایند و به طرز ناشیانه‌ای از منابع تاریخی و ادبی کردزایی می‌کنند. نمونه روشن این کار درباره اصطلاح "رئیسه کرد" است که نظامی گنجوی در وصف مادرش آورده است، اما این افراد اصرار عجیبی دارند که این واژه نه کرد بلکه گرد است و از قضا تاریخسازان باکو هم با استناد به سخن آنان می‌گویند که نظامی ترک و فرزند یک بانوی جنگاور و سلحشور ترک بوده است.

🔺این دیدگاه صرف‌نظر از ضدیت با روایات غیرقابل انکار تاریخی مبنی بر بومی بودن کردان اران و آذربایجان راه را برای برخی ناسیونالیستهای ارمنی و آذربایجانی باز کرده است که با خیال راحت به تثبیت و توسعه روایتهای ساختگی خود از گذشته تاریخی این منطقه بپردازند. اگر در طول یک سده گذشته دولت نوظهور آذربایجان چه در شکل مارکسیستی و چه قومی آن به نسل‌کشی مردم کرد و اخراج و تبعید آنان از سرزمین اجدادی خود اقدام نمود، اکنون هم برخی تاریخ‌سازان با انکار روایات مسلم تاریخی یا خیالپردازی درباره آنها سعی در زدودن عنصر کرد از تاریخ اران و آذربایجان برآمده‌اند و تاریخ‌کشی را مکمل نسل‌کشی کرده‌اند. از تاریخ‌سازان دولت باکو و وابستگان آنها در دور و نزدیک و رقیبان ناسیونالیست ارمنی آنان که گاه مرزهای ارمنستان خیالی خود را تا مهاباد در جنوب و دیاربکر در غرب ترسیم می‌کنند، هیچ انتظاری نیست، اما تعجب از برخی نویسندگان ملی‌گرای ایرانی و ایرانشهریهاست که با نفی وجود عنصر کرد در اران و آذربایجان و تعریف کرد به مثابه چوپان یا گرد به جاده صاف‌کن پان ترکیسم و جهان خیالی ترک از استانبول تا اویغورستان تبدیل شده‌اند. 

🔺امیدوارم این نویسندگان در رویه خود تجدیدنظر کنند و به جای مرجع قرار دادن برخی نویسندگان آن‌سوی مرز که کردستیزی آنان نه به خاطر ایران دوستی که صد البته برای ایران‌زدایی از قفقاز و فراهم کردن مبانی تاریخی برای ناسیونالیسم موهوم ارمنی و باکویی است، آثار و دیدگاه تاریخنگارانی مانند دکتر زرین‌کوب، دکتر زریاب خویی و بسیاری دیگر از تاریخنگاران برجسته معاصر را مطالعه کنند و تاریخ و مفهوم کرد در اران و آذربایجان را با استناد به آنان بشناسند.

@kurdistanname


📚کرد، بومی و ساکن چندهزار ساله آذربایجان است.

  ✍️اسماعیل شمس

🔺در این یادداشت به نوشته‌های ارمنی و گرجی و رومی درباره سکونت کردان از دوران باستان در آذربایجان و اران نمی‌پردازم و بحث را از منابع دوران فتوحات اسلامی آغاز می‌کنم که برای همگان قابل دسترس هستند. به نوشته بلاذری در سال ۲۲ قمری والی ساسانی آذربایجان با حذيفه، فرمانده عرب مسلمان صلح كرد و  ٨۰۰ هزار درهم به او داد. در برابر آن، حذیفه متعهد شد که مسلمانان، كسی از مردم آذربايجان را نكشند و اسير نكنند و آتشكده‌ای را ويران نسازند و به اكراد بَلاسجان [بلاشگان- دشتی واقع در دو سوی رود ارس و جنوب رود کر] و سبلان و ميان‌رودان[ ناحیه واقع بین رود کر و ارس، نگاه کنید به معجم البلدان یاقوت] تعرض نكنند و مردم شيز را از رقص و انجام آيين هايشان در جشنها باز ندارند(بلاذری، ص۳۴۴).در همین زمان یکی از دروازه‌های بردعه «باب‌الاکراد» ‌نام داشت(اصطخری، 183، 187) که خود ناظر بر حضور کردان در این منطقه بود. بردعه در نزدیک شوشی کنونی و همان جایی است که پس از حمله مغول نامش به قره‌باغ تغییر یافت. نام رودخانه ساحل دوین نیز که به ارس می ریخت، «نهرالاکراد» یا رود کرد بود(بلاذری، 199).به نوشته مقدسی، جغرافیدان سدۀ 4 ق شهر قندریه در نزدیک مراغه توسط کردها ساخته شده بود.اطراف دریاچۀ اورمیه نیز«وادی کرد» نامیده می‌شد. ابن حوقل، جغرافیدانان سدۀ 4 ق نیز به سکونت هذبانیان کرد در اورمیه و مراغه اشاره کرده است.

🔺 روادیان و شدادیان کرد از سدۀ 4ق دو حکومت کوچک در آذربایجان و اران به مرکزیت تبریز و گنجه ایجاد کردند که تا تهاجم ترکمانان سلجوقی دوام آوردند. نخستین فرمانروای آنان دیسم بن ابراهیم کردی بود که در سال ۳۲۵ق با بیرون راندن اعراب، بر آذربایجان و اران حاکم شد. پس از قتل او توسط سلاریان دیلمی در سال ۳۴۶ق جانشینانش دیلمیان را از حکومت آذربایجان کنار نهادند و قدرت روادیان را احیا کردند. گروهی دیگر از روادیان به نام شدادیان بر اران حاکم شدند. سکه‌های زیادی از سال 393ق تا 405ق در اورمیه و مراغه به نام ابوالهیجا محمد بن حسین روادی(مملان) ضرب شده‌ اند. پس از او فرزندش وهسودان حاکم روادیان شد و بیش از ۴۰ سال بر آذربایجان حکومت کرد. در زمان او، خواهرزاده‌اش ابوالهیجا فرزند ربیب‌الدوله، رئیس طایفه کرد هذبانی حاکم اورمیه بود. در زمان او ترکان اوغوز[غز] به فرماندهی بوقا، کوکتاش، منصور و دانا به آذربایجان حمله کردند. به نوشتۀ ابن اثیر، غزها در سال 429ق/1038م در حمله به مراغه مسجد جامع را سوزاندند و شمار زیادی از عامه مردم و کردهای هذبانی را کشتند. وهسودان روادی و ابوالهیجا هذبانی به اتفاق یکدیگر به غزها حمله کردند و آنان را بیرون راندند. شرح جنگ با غزها در دیوان قطران تبریزی، شاعر دربار روادیان هم به صورت شعر آمده است. چندی بعد غزها به اورمیه و مناطق اطراف آن برگشتند. کردهای هذبانی به فرماندهی ابوالهیجا که از اعمال ناپسندشان به ستوه آمده بودند، بار دیگر به مقابله آنان شتافتند؛ ابوالهیجا پس از چند جنگ پیاپی سرانجام در سال 432ق غزها را تعقیب و از اورمیه و مراغه بیرون کرد. او در پاسخ به پیام تبریک قرواش عقیلی، فرمانروای موصل به مناسبت شکست غزها به او نوشت: «این، شگفت انگیز است؛ هنگامی که غزها از سرزمین من (اورمیه) گذشتند، به روی پلی ایستادم که آنان ناگزیر بودند از روی آن بگذرند و کسی را گماشتم که آنها را بشمارد؛ تعدادشان بالغ بر سی هزار نفر بود. وقتی که آنان پس از شکست در موصل به اورمیه بازگشتند، تعدادشان به پنج هزار نفر هم نمی‌رسید. با تضعیف سلجوقیان، احمدیل کردی نوه وهسودان روادی توانست حکومت روادیان کرد را در شهر مراغه احیا کند که به نام او به (احمدیلیان) شهرت یافت(نک: مقاله احمدیلیان، نوشته دکتر عباس زریاب خویی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی)

🔺در منابع تاریخی از عارف مشهوری به نام ابوبكر حسین بن علی بن یزدانیار کردی ارموی(وفات: 333ق/945م) نام برده شده است. درهمین زمان از صوفی بزرگی به نام شیخ بن صوفی کردی ارموی و نیز شیخ موسى بن عبد اللّه كردی‏ ارموی هم یاد شده است که شاگرد ابن یزدانیار بود. پاره ای منابع هم حسن بن محمد بن حسن اُرموی مشهور به حُسامُ‌‎الدّینِ چَلَبی از یاران مولوی را کرد و نواده ابن یزدانیار دانسته‌اند.

🔺و سخن آخر خطاب به دوستان تاریخنگار آذربایجانی‌ام است. من از کاسبکاران سیاسی و قوم‌گرایان فاشیستی که تحت تٲثیر پان ترکیسم وارداتی یا به خاطر منافع شخصی و خوشآمد اربابان خارجی بر آتش تنوراختلافات تباری و مذهبی میان ترک و کرد در آذربایجان می‌دمند، انتظار ندارم که حقایق تاریخی را بپذیرند و دست از مهاجر خواندن کردان بردارند، اما از شما که آگاه بر منابع تاریخی هستید، می‌خواهم که با نشراین حقایق مانع گسترش تفرقه و کشمکش میان مردم و تحقق آرزوی دیرین دشمنان این آب و خاک شوید.

@kurdistanname


🔴از این کریم تا آن کریم

به بهانه انتخاب عبدالکریم حسین‌زاده به معاونت ریاست‌جمهوری

✍ اسماعیل شمس

"خلاصه امروز ریاست نظمیه که به غلط آن را وزارت نظمیه گفته‌اند با کریم آقا مختارالسلطنه است، اما مختارالسلطنه طوری کفایت و درستی به خرج داده که این ریاست را بالاتر از رتبه وزارت ساخته و خود او مستقل شده اعتنا به امر و نهی حکومت[آصف‌الدوله، حاکم تهران] ندارد. خود او در امر نرخ بازار و گرفتن اشرار و رسیدگی به تنازع اهل شهر در هر ملک رسیدگی می‌کند و خوب هم از عهده برمی‌آید"(افضل‌الملک، ۲۹۴).

🔺انتخاب عبدالکریم حسین زاده به معاونتی که گویا قبای آن برای نخستین بار به خاطر او دوخته شده بود، واکنشهای مختلفی را در جامعه برانگیخت. گروهی آن را نشان‌دهنده وفای به عهد رئیس‌جمهور در گزینش اهل سنت به مشاغل کلان کشوری دانستند و ستودند. برخی نیز با ذکر خلق‌الساعه بودن این معاونت و تبدیل آن از دفتر مناطق محروم در نهاد ریاست‌جمهوری به معاونت، بدون حق رٲی در کابینه، آن را اقدامی سمبلیک و ناکافی پنداشتند. نگارنده در این یادداشت کاری به سویه‌های سیاسی این انتصاب ندارد، بلکه می‌خواهد با رویکردی تاریخی به آن بپردازد، اما پیش از آن سه نکته مهم را متذکر می‌شود: نخست؛ توزیع مناصب بر اساس قومیت و مذهب هیچ جایگاهی در دولتمداری مدرن ندارد و ای کاش روزی برسد که در این کشور هم افراد به مثابه شهروندان صاحب‌حق و بر اساس شایستگی‌های ذاتی و نه تعلقات مذهبی و ... صاحب مناصب شوند. دوم؛ نگارنده پیش از انتخابات در این کانال نوشته بود که اگر قرار است رفع تبعیض یا تبعیض مثبت در مورد مناطق محروم اهل سنت صورت گیرد، ای کاش در گام نخست، نه در قالب انتخاب افرادی از آنان در پستهای کلان، بلکه به صورت انجام حداقل سه کار اورژانسی در این مناطق تحقق پذیرد. سوم؛ ترکیب "کرد سنی "یا "کرد و اهل سنت" نادرست است و ای کاش دیگر به این شکل در ادبیات رسمی به کار نرود.

🔺بحث را با این کریم(عبدالکریم حسین‌زاده) شروع کردم تا به آن کریم(کریم خان مختارالسلطنه) برسم.
مختارالسلطنه از کردهای بانه و به قولی پاوه در سال ۱۲٨۲ق/١٨٦٥ و در زمان ناصرالدین‌شاه با لقب میرپنج وارد نظام شد و به سبب انتظام بخشیدن به قشون نظمیه(پلیس) و به ویژه در دوره خدمتش در اصفهان به منظم‌السلطنه معروف گردید. ورود مختارالسلطنه به دستگاه سیاسی و اداری قاجاریه در زمانی صورت گرفت که عزیزخان مکری سالهای آخر خدمت خود را در مقام حاکم آذربایجان و در سمت پیشکار و مربی مظفرالدین ولیعهد در تبریز سپری می‌کرد. عزیزخان در زمان قدرت خود شخص دوم مملکت پس از ناصرالدین شاه و فرمانده کل قشون شاهی و رئیس دارالفنون(نخستین دانشگاه جدید ایران) و بسیاری مناصب دیگر بود. حضور رجال کرد در مناصب بالای حکومت قاجار تنها محدود به این دو نفر نبود، بلکه شمار زیادی از آنان بدون توجه به مذهبشان وارد سیستم شده بودند. پولاک در سفرنامه‌­اش درباره علل اصرار ناصرالدین شاه به حضور کردها در حکومتش می‌نویسد:
«آنها [مردم کرد]، در کارهایشان به­ صراحت و شرافت شهره‌­اند، به ­همین دلیل شاه فعلی [ناصرالدین­‌شاه]، حفاظت شخص خود و خانواده‌­اش را به یک سپاهی کُرد به نام آجودان‌باشی عزیزخان سپرده است، زیرا دیگر می‌­تواند اطمینان کامل داشته باشد که وی در هر احوالی در کنارش خواهد بود.» (سفرنامه پولاک،  ص24).

🔺نقشی را که عزیزخان مکری برای ناصرالدین شاه ایفا کرد، مختارالسلطنه هم برای مظفرالدین شاه تکرار نمود. او که در اواخر حکومت ناصری به همراه هیٲتی برای تسلیت فوت امپراتور روسیه و تهنیت جلوس نیکلای دوم عازم روسیه شده بود، پس از برگشت حاکم گرگان و سپس سمنان و دامغان شد. در دوران حکومت مظفرالدین شاه در سال ١٣١٥ق/١٨٩٧م برای تبریک شصتمین سال سلطنت ملکه ویکتوریا به لندن رفت و پس از بازگشت، همزمان به وزارت نظمیه(شهربانی) و بلدیه(شهرداری) تهران منصوب گردید. کار استقبال از مقامات خارجی در سفر به تهران هم به عهده او بود. اقدامات او در تهران با استقبال مردم و تعریف و تمجید تاریخنگاران همراه شد و نامش به فولکلور مردم تهران راه یافت. ضرب‌المثل "ماست را کیسه کردن"  یادگار برخورد مختارالسلطنه با کم‌فروشان و متقلبان بود. سرانجام او در مقام وزیر نظمیه و شهردار تهران در وبای بزرگ ۱۳۲۱ق/ ۱۲٨۲ش در حالی که همه مسئولان از تهران فرار کرده بودند، در شهر ماند و در حال خدمت به بیماران وبایی درگذشت. در یکی از اسناد موجود آمده که او "لازمه اهتمام و مراقبت را نموده است و تا سالها اسمش باقی خواهد ماند". نام یک پارک و خیابان مختاری در محله امیریه تهران به یاد مختارالسلطنه است. قبر او هم در گورستان ابن بابویه شهر ری قرار دارد.

@kurdistanname


تنهایی

دکتر عبدالرضا رادفر، شاعر و نویسنده برجسته دیار عزیزمان، کرماشان پس از مطالعه یادداشت "وقتی تازیانه تبعیض جسم و جان را می‌آزارد"  یکی از غزلهای خود را به پیوست کامنتی محبت‌آمیز برای نگارنده ارسال کردند. ضمن سپاس فراوان و به پاس مهر و دغدغه ایشان، این غزل تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود.

  درود و مهر .عرض ادب و احترام وتعظیم به محضر تلاش وراهگشایی و دغدغه های ارجمندتان به ویژه نشر آگاهی‌گسترتان در کانال کردستان نامه و سپاس از شما؛ کوشش آن حقگزاران یاد باد .استاد عزیز این غزل سالها پیشم را مناسب آخرین پستتان در ارتباط با جد اعلای خود روانشاد ماموستا قسیم دیدم .خواستم شما را شریک کرده باشم.



تنهایی

دردِ من از تنهاییِ انسانِ تنها با خودش؛ تنهاست
پیداست از جمعِ پریشانش که حتّا با خودش؛ تنهاست

انبوهی از ایمان و شک؛ رنج و تحمّل های جنگ و صلح
در باور و تردید و احساسش به فردا ؛ با خودش ؛ تنهاست

میراث دارِ عشق و شکّی مبتلای جمع و تفریق است
چون می کند هرچیز را از عشق منها ؛ با خودش؛ تنهاست

شاید که ؛ اقرارِ لطیفِ باد و باران ؛ بی تامّل نیست
می گوید:< انسانِ غریقِ موج ِاشیا باخودش ؛ تنهاست

دستش به سیب و سبزه و آیینه ی سفره چه دوراست آه
  او ماهیِ سرخی اسیرِ تُنگ غمها؛ با خودش ؛ تنهاست.>

انسانِ بی فردا ؛ فقط در شیئِ پیرامونِ خود جاریست
و بی سبب؛ پیوسته در گردابِ دنیا با خودش؛ تنهاست
.
عبدالرضا رادفر کرمانشاهی ( آرام )

https://telegram.me/radfr

@kurdistanname


🟧 وقتی تازیانه تبعیض جسم و جان را می‌آزارد.

اسماعیل شمس

🔸عکس پیوست صفحه آخر سواد(بازنویسی) کتاب"الفتاوی‌الفقهیةالکبری" نوشته ابن حجر هیتمی(وفات: ۹۷۴ق/١٥٦٧م) به قلم [شیخ]قسیم فرزند حسین، از عالمان سده ۱۲ شمسی و جد اعلای نگارنده است. او این کتاب مفصل ابن حجر را تنها در ظرف دو ماه کتابت کرده است. همچنین صواعق المحرقه او را هم یک سال پیش از فتاوی در ۱۲۳۱ق/ ١١٩۴ش استنساخ کرده بود که پیشتر در همین کانال درباره آن صحبت شده است(اینجا).

🔸جد ما در صفحه پایانی کتاب الفتاوی حاشیه‌های متعددی نوشته است که هرکدام از آنها از زوایای تاریخی و فرهنگی قابل اهمیت هستند.یک‌جا با صراحت، کتاب را وقف دانشمندترینِ فرزندانش می‌کند که نسل به نسل باید متولی آن باشند. او فرزندان جاهل، عامی و بیسواد خود را از تولیت کتاب محروم  کرده و هشدار داده است که هیچ‌کس حق فروش، بخشش و به ارث گذاشتن آن را ندارد و اگر چنین کند، مشمول لعنت ابدی خداوند گردد. معنای وصیت او این است که کتاب، نه به شیوه وراثتی از پدر به پسر، بلکه با معیار دانایی و از داناترین فرد خانواده به داناترین فرد بعدی(چه فرزند، چه برادرزاده و ...) منتقل گردد. در گوشه‌ای دیگر از این صفحه از تولد دو پسر خانه‌بیگ خبر داده است که نسبت او با آنها روشن نیست. شیخ قسیم در یک بیت شعر فارسی از خداوند خواسته است که هرکسی را که از کاتب(او) یاد کند، غریق رحمت خود نماید و در شعری دیگر به زبان کردی/هورامی خطاب به کاتب‌الحروف(خدا) گفته است که گناهان زیادش را ببخشد و توبه‌اش را بپذیرد. با وجود این نوشته‌ها دو بخش آنها از همه برای من مهم‌ترند؛ یکی جایی که به زبان فارسی می‌نویسد:"آه از دست روزگار غدار، آه، آه، آه" و دیگری شعری عربی منسوب به حضرت علی که می‌گوید: "لیت ٱمی لم تلدنی ٱو تلد میت صبیا/لیتنی کنت حشیشا ٱکلتنی بهمنیا". هرچند د. هادی مرادی ضبط درست شعر را اینگونه پیشنهاد داده است: "ليت أُمي لم تَلِدنی، ليتنی متُّ صَبِـــيّا/ليتني كنتُ حشیشا،أَكَلَتنی البُهمُ نِيّـــــا"؛ اما در ترجمه فارسی معنا چندان تغییر نمی‌کند: ای‌کاش مادرم مرا به دنیا نیاورده بود یا کودکی مرده به دنیا آورده بود.ای‌کاش علف هرزی بودم که حیوانات مرا می‌خوردند.

 🔸امروز که ۲۰٨ سال شمسی(۲۱۴ سال قمری) از نگارش این جملات می‌گذرد، پرسش اصلی من این است که جد اعلایم چرا با نقد مفهوم قضا و قدر آرزو می‌کرد مادرش او را به دنیا نمی‌آورد و برخلاف رسم فقها از روزگار غدار می‌نالید؟ آیا او با آن جهان‌بینی عمیق و دانش گسترده‌ از سکونت در محیطی کوچک و آزار و اذیت احتمالی به سبب عدم درک افکارش از سوی اطرافیان دلخور بود؟ آیا از فضای سیاسی زمانه شکوه داشت؟ آیا از این ناراحت بود که چرا شرایط زمان و مکان به او اجازه کار علمی بیشتر نداده است؟ به راستی شیخ قسیم به چه چیزی می‌اندیشید و دغدغه‌اش چه بود؟ در اینجا البته قصد من پاسخ به این پرسشها نیست، بلکه تٱکید بر پرسش دیگری است که چرا پس از گذشت دو قرن، نگارنده یعنی ندیده‌ی او احساس می‌نماید که نه‌تنها باید آه و فغان جدش را به گوش همگان برساند، بلکه حتی با آهنگی بلندتر از او تکرارش کند؟ مشکل کار کجاست؟ به راستی آیا از روزگار شیخ تا روزگار ما پدیده "رنج مدام " بر کردستان و مردمان دیار شیخ حاکم بوده و ادامه یافته است؟ آیا اگر امروز شیخ ما زنده می‌شد و حال و روز کنونیمان را می‌دید باز هم از روزگار خودش می‌نالید؟ من نمی‌دانم واکنش او چه بود، اما به عنوان نواده ندیده او با همه وجود آرزو داشتم که ای کاش در روزگار جدم به دنیا می‌آمدم.ای کاش مدرنیته وارد این سرزمین نمی‌شد؛ انقلاب مشروطه رخ نمی‌داد و رضاشاهی نمی‌آمد که سنگ بنای دولت به اصطلاح متجدد را بگذارد و به نام آن گروهی را ارباب و بخشی دیگر را برده کند.می‌دانم برخی خوانندگان به من خرده می‌گیرند که اگر مشروطه و پهلوی نبودند، حالا تو در شهر و دانشگاه نبودی و از امکانات مدرنیته بهره‌ نمی‌بردی و دهها مزیت دیگر این دوره را برایم ردیف خواهند کرد. من هم البته مخالفتی ندارم، ولی حرفم این است که ای‌کاش هیچ کدام از این امکانات نبودند، اما همچنان مثل گذشته، انسان بودم و به نام مدرنیته و قانون و امثالهم بدیهی‌ترین حقوق انسانی‌ام سلب نمی‌شدند. به راستی وقتی انسان از مقام سوژگی خلع و به یک ابژه و ابزار و عدد بدل شود، آسایش عالم چه سودی برایش دارد؟ وقتی منفعت و مصلحت و دروغ جای حقیقت و انسانیت و اخلاق را در تعامل با او بگیرند، جهان مدرن کدام حس ناآرامش را آرام می‌کند؟ وقتی جسم و جان انسان در زیر تازیانه تبعیض خرد شود، دموکراسی و استبداد چه فرقی برایش دارد؟ وقتی کار هر قرنه آدمی آه و فغانی باشد که هیچ گوشی آن را نشنود آه و باز هم آه نیز چه سودی برایش دارد؟

@kurdistanname




🟧 ئەی کورد بەسیەتی

✍ فایق بێکەس (1905-1948)


🔸زۆر جار منی خوێندکاری مێژوو هەوڵئەدەم شرۆڤەیێکی مێژوویی بۆ بڕێک لە ڕووداوەکانی ڕۆژ بنووسم، بەڵام هیچم بۆ نانووسرێت. هەرچی زۆرتر هەوڵ ئەدەم زۆرتر بەم ئەنجامە دەگەم کە شتێکم پێنیە بۆ نووسین؛ مێشکم قۆفڵە و بە هیچ شێوازێک باز نابێت و دەستم شتێکی پێنانووسرێت. لەم کاتەیە کە تەنیا ڕێگام پەنابردنە بە شیعر کە بە بڕوای من مێژووی کورد و تەنانەت جیهانی بیری کوردی باشتر لە هەر مێژوونووسێک لە لایان بڕێک شاعیری دڵسۆزی ئێمە نووسراوەتۆ. فەرموون ئێوە و ئەم شیعرەی ٨۰ ساڵ پێشی فایق بێکەس، بە تایبەت بۆ کەسانێک کە لەم ڕۆژانە خەریکی کەساسی و پاڕانەوەن. ئەم شیعرەی بێکەس زۆر نزیکە لەو شێعرە فارسیەی یەغمای جەندەقییە کە دەڵێت:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالەمن
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است

🔸
ئەی کورد بەسیەتی تاکەی ئەم شیوەن و فوغانە
بێ سوودە ئۆف و ئامان لەم عەسرە بێ ئەمانە
پاڕانەوە و کەساسی بێ کەڵکە پارە ناکا
عەزم و سەبات و غیرەت پێویستە لەم زەمانە
***
حوڕییەت و عەدالەت درۆیە بێ ئەساسە
بۆ دەس بڕینە گشتی ئەم هەموو دەنگ و باسە
گەر تەفرە خۆی بەمانە خوێنت ئەکرێتە کاسە
ژیانی کامەرانی بە هەوڵ و ڕەنجی شانە
***
ئەم خاکە پاکە عەینی بەهەشتە حەیفە وا بێ
وێران و سووک و بێکەس، ئەسیر و بێ نەوا بێ
ئەم حاڵە تاڵە بەسیە تاکەی ئیتر ڕەوا بێ
شەوگاری شووم بەسەرچوو، گەرد و گوڵی بەیانە
***
ئەگەر بەشێنەیی بێ ڕەنجت هەموو بەبایە
چونکە ئەم ڕۆژە ڕۆژی سیرعەت و کەهرەبایە
ئیش کەن بەدەست و بردی، فرسەتە، وەرنە کایە
گەلی چالاک و خێرا سەربەرز و شادمانە
***
ئەم کوردە گوردە ئێستا کە بێ کەس و هەژارە
ملی بۆ شیری دوژمن خوار و کەچە و لەبارە
قەومێکی هێندە نەبەردە یەکی بەشی هەزارە
خوا گەورەکانی بگرێ بێ کەڵک و هیچ نەزانە


@kurdistanname


🟧 مرگ کسب و کار من است/به بهانه درگذشت دلشاد ابوبکرزاده

✍ اسماعیل شمس

دهکده‌ها را به آتش می‌کشیدیم، مزرعه‌ها را غارت می‌کردیم، درخت‌ها را می‌انداختیم، میان نظامی و غیرنظامی، میان زن و مرد، میان صغیر و کبیر فرق نمی‌گذاشتیم: هر که لتونیایی بود محکوم به مرگ بود. وقتی مزرعه‌یی را می‌گرفتیم و سکنه‌اش را قتل عام می‌کردیم جنازه‌ها را توی چاهی می‌ریختیم و چندتا نارنجک هم می‌انداختیم روشان. بعد، شب همه‌ی اسباب و اثاث خانه را می‌آوردیم وسط محوطه و «آتش شادی» روشن می‌کردیم و شعله بلند و روشن از روی برف سر به آسمان می‌کشید.

🔸این جملات بخشی از رمان "مرگ کسب و کار من است" نوشته روبر مرل، نویسنده فرانسوی با ترجمه احمد شاملو است. برخی این رمان را برداشتی آزاد از زندگی‌نامه رودلف فرانتس هوس، فرمانده اردوگاه آشویتس می‌دانند. او مجری پروژه هیتلر بود که حل نهایی مسئله یهود را "انهدام تمامی یهودیان اروپا» و پاکسازی جهان از شر آنان می‌دانست. فرانتس هوس که مسئول مرگ بیش از دو و نیم میلیون نفر شناخته می‌شد با جان و دل به این کار افتخار می‌کرد و از انجام آن پشیمان نبود. او دین، اخلاق، شرافت و همه چیزش را "آلمان" می‌دانست و راه سعادت و خیر و صلاح آلمان را وفاداری به پیشوایش هیتلر و پیروی از دستورات او می‌پنداشت؛ حتی اگر انجام کارهایی از جنس پاراگراف نخست این نوشتار باشد.

🔸شاید آنان که با تاریخ چندان آشنایی ندارند، اقدامات رودلف فرانتس هوس را استثنایی در تاریخ بدانند، اما واقعیت آن است که ماشین غارت و تخریب و کشتار قاعده تاریخ بشر بوده و کمتر پادشاه جهانگشایی بوده که برای پیشبرد اهداف شخصی یا ایدئولوژیک خود چنین نکرده باشد؛ تفاوتی اگر هست، تنها و تنها در حجم و گستره قتل و ویرانی و نابودی است و بس. به راستی جنایات امروز نتانیاهو در غزه، جز در ابعاد و زمان و مکان آن چه تفاوتی با جنایات فرانتس هوس در ٨۰ سال پیش دارد که در نخستین پاراگراف این یادداشت و دیگر صفحات کتاب آمده است؟ برای پادشاهان جبار تاریخ و مریدان وفادار آنان خون‌آشامی و قتل آدمیان یک قاعده و به قول روبر مرل یک کسب و کار بوده است و از انجام آن لذت برده‌اند.

🔸اینها را نوشتم تا به گروه دیگری از آدمیان در این دنیا بپردازم که همانند آدمیان گروه نخست، مرگ کسب و کار آنان است، اما به شیوه‌ای معکوس؛ آنان آگاهانه و آزادانه و عاشقانه مرگ خود را برمی‌گزینند تا به بقیه زندگی ببخشند. هرکس در اطراف خود در گوشه‌ای از این سرزمین شماری از این انسانهای عاشق و جان برکف را می‌بیند؛انسانهایی که در مکتب عشق رشد کرده‌اند؛اما نه عشق به خاک و خون و پیشوا و کشور و قدرت و ثروت و ایدئولوژی و عصبیت، بلکه عشق به انسانیت و شرافت و وفاداری؛ و وظیفه خود را زنده نگه‌داشتن انسانیت دیده‌اند.بی‌هیچ تردیدی باید گفت اگر با وجود این همه ظلم و بی‌عدالتی و تبعیض و  قساوت و غارت و آدمکشی، جهان ما هنوز هم باقی است، تنها مرهون نفس چنین آدمهای عاشقی است. آنان با جان و دل، رنج و تلاش و تلخی و گاه مرگ را برمی‌گزینند تا جهان بماند و بقیه زندگی کنند.

🔸در کردستان ما هم از این آدمیان کم نداشته‌ایم. از قضا یکی از نقاط روشن تاریخ کرد و کردستان این است که هرگز دیکتاتوران بیرحم و آدمکش مانند هیتلر و استالین و صدام و پادشاهان جهانگشای خون‌آشامی مانند چنگیز و اسکندر و طغرل و ... نداشته است و کمابیش جغرافیا و جامعه و جمعیتش قربانی چنین پادشاهان و دیکتاتورهایی بوده‌اند. با وجود این، همیشه و همه‌جا، جوان و پیر این جامعه صحنه‌هایی درخشان در انتخاب مرگ برای بخشیدن زندگی به دیگری آفریده‌اند که مایه افتخار انسانیت بوده‌ است. آخرین نمونه این کارها دل‌سپردن دلشاد ابوبکرزاده، معلم جوان سردشتی به امواج رودخانه زاب(زێ) و نجات دانش‌آموز خردسالش بود که به قیمت مرگ خودش تمام شد.
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه/بشکست عهدِ صحبتِ اهلِ طریق را/گفتم میانِ عالم و عابد چه فرق بود/تا اختیار کردی از آن این فریق را؟/گفت: آن گلیمِ خویش به در می‌برد ز موج/وین جهد می‌کند که بگیرد غَریق را
 
🔸در زمانه‌ای که اختاپوس مرگ بر همه‌جای این سرزمین چنبره زده است و همه ما هر روز به شیوه‌ای عزادار عزیزانمان هستیم، مرگ چنان خواجه نه کاریست خُرد، اما باید نام او و امثال او را با صدای بلند تا ابد فریاد زد تا همگان بدانند، جغرافیا و ملت و مردم و تاریخی سزاوار افتخار است که چنین آدمیانی از میان آن برخاسته‌اند و جان می‌دهند تا جانی دگر بماند نه آنان که به‌ناحق جانها می‌ستانند تا خود لختی بیشتر بیاسایند. باید نام دلشادها را با دلی شاد در جریده تاریخ جار زد تا آنانی که این روزها در پی پست و مقامی بی‌ارزش یا چند رقم حساب بانکی بیشتر سرگردان سرسراهای قدرتند، بدانند که خدمت به خلق چیست و انسانیت از چه جنسی است.

🔸روح دلشاد شاد و تسلیت به بازماندگان و یاران و همشهریانش

@kurdistanname


🔳خشت اول گر نهد معمار کج/ به بهانه سالگرد امضای فرمان مشروطیت

✍ اسماعیل شمس

🔸در فایل پیوست، مصاحبه اینجانب با آقای محسن آزموده که امروز در روزنامه اعتماد چاپ شده آمده است. آنجا در پاسخ به پرسشهای ایشان نکات ناگفته‌ای از مشروطیت را مطرح کرده‌ام و نمی‌خواهم اینجا تکرارشان کنم. آنچه در این یادداشت کوتاه به آن می‌پردازم غلط‌خوانی تاریخ مشروطه است. چرا ما تاریخ خود را غلط و اشتباه می‌خوانیم؟ این غلط‌خوانی تنها محدود به مشروطه نیست و در بسیاری از دوره‌های دیگر وجود دارد و مع‌الاسف آسیبهایی به ما زده است که تا سالها ادامه خواهد داشت. غلط‌خوانی تاریخ بسیار خطرناک‌تر از نخواندن تاریخ است و این، از قضا در جوامعی بیشتر است که بیش از همه مدعی تاریخدانی هستند. یقین دارم در هیچ جای جهان به اندازه دیار ما مدعیان تاریخدانی وجود ندارند. شاید در هیچ محفل دوستانه یا فضای عمومی کسی از فیزیک حرف نزند، اما تاریخ ورد زبان همه است و هرکس در هر مقام و موقعیتی تحلیل تاریخی می‌کند و بر متخصصان تاریخ می‌تازد؛ نتیجه آن شده است که تاریخ، غلط و غیرعلمی خوانده شود و پیداست که‌غلط خوانده شدن تاریخ هم جامعه را به بیراهه می‌برد.

🔸هرسال که سالروز مشروطه فرا می‌رسد، اکثریتی عظیم به مدح و ستایش آن می‌پردازند. یکی این روز را درخشان‌ترین روز تاریخ ایران و فرمان امضاشده در آن را سند رهایی ایران می‌نامد و یکی دیگر از قانون مترقی و بی‌نظیر مشروطه می‌گوید و آن سخنگو و نماد و نماینده پهلوی در خارج هم راه نجات ایران را در بازگشت به مشروطه می‌جوید. من نمی‌دانم که آیا آن افراد متن فرمان مشروطه یا نص قانون اساسی مشروطه را خوانده‌اند یا نه، اما به فرض آن که خوانده باشند چگونه چنین نتیجه‌گیریهای غیرواقعی و نادرستی را از آن ارائه می‌دهند؟

🔸در فرمان مظفرالدین شاه که نام فرمان مشروطه بر آن نهاده‌اند، نه تنها کلمه مشروطه نیامده که کلمات قانون و آزادی و دموکراسی و برابری هم به هیچ وجه به کار نرفته‌اند.هدف مجلسی هم که قرار بود تشکیل شود، نه قانونگذاری توسط نمایندگان منتخب مردم، بلکه «مشاوره و مداقه لازمه» در« مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه » توسط نمایندگان پنج صنف شاهزادگان و اشراف و اعیان و اصناف و  علما و تجار تهران(نه همه کشور) و ارائه نتایج مشورتی خود به «هیئت وزرای دولتخواه» پادشاه بود. مجلس مورد نظر شاه در واقع یک مجلس مشورتی بود که هدف آن چیزی جز اصلاح رویه جاری مملکت مطابق منویات شاه نبود.

🔸از فرمان مشروطه بگذریم و به قانون اساسی مشروطه که با اصرار برخی مشروطه‌خواهان و تخطی از فرمان شاه تصویب شد، بپردازیم. درست است که قانون اساسی یک نظام مبتنی بر قانون را ولو ناقص، جایگزین نظام مستبد و مبتنی بر نظر شخصی پادشاه کرد، اما آیا به قول برخی روشنفکران و ملی‌گرایان آنقدر مترقی است که راه سعادت ایرانیان در بازگشت به آن نهفته باشد؟ کاری به کاسبان بازار مکاره سیاست ندارم، اما تردید دارم مدعیان صادق بازگشت به پادشاهی مشروطه حتی یک بار قانون اساسی را خوانده باشند، زیرا در این صورت محال بود، چنین بگویند. در متن مصاحبه به برخی نقایص و تناقضهای این قانون پرداخته و نشان داده‌ام که نه در مقام مقایسه با امروز بلکه با معیارهای جهانی آن روز هم باز یک قانون مترقی نیست و بسیاری از مشکلات یک قرن گذشته ایران هم ریشه در آن دارند. برای نمونه، مخاطب و موضوع قانون اساسی مشروطه، مردان مسلمان شیعه ایرانی باسواد و فارسی‌دان هستند و بس؛ و دیگر مردمان ایران هیچ جایگاهی در این قانون ندارند و از هیچ حقوقی برخوردار نیستند و نهایت حقی که مشروطیت برای آنان قائل شده این است که در برابر "قانون دولتی" متساوی‌الحقوقند؛ در حالی که روشن نیست که قانون دولتی چیست.اگر از حق وتوی مصوبات مجلس توسط ۵ نفر از مجتهدین که البته عملی نشد، بگذریم، مسٲله اصلی، قدرت بسیار زیاد پادشاه در این قانون است که گاه حتی از دوره استبداد بیشتر است و مهم‌تر از همه اینها قدرت تبصره ها و استثناهایی است که اصل قانون را به غل و زنجیر کشیده و آن را مشروط و بی‌خاصیت کرده‌اند.

🔸به راستی آیا می‌توان قانونی را که بیشتر از نصف جامعه را کالمعدوم می‌داند و به هیچ وجه آنان را نمی‌بیند، مترقی خواند؟ جالب آن است که مشروطه‌خواهانی چون سلطان العلما و صوراسرافیل که جانشان را فدای مشروطیت به معنای دولت قانون و نه پادشاهی مشروطه کردند، نخستین منتقدان قانون اساسی مشروطه بودند و آن نظام را خیانت به آرمان جنبش مشروطه و فریبی بزرگ برای ممانعت از تحقق خواسته‌های اصلی مردم می‌دانستند، اما امروز پس از ۱۱٨ سال جماعتی همچنان سودای بازگشت به آن را دارند.

🔸گفتگوی نگارنده با روزنامه اعتماد را در لینک زیر مطالعه بفرمایید:

https://B2n.ir/s81353

@kurdistanname


🔳 ئێمەی کورد و میراتی فەلسەفیی سوورەبەردی

✍د.#ئیسماعیل_شەمس

🔃وەرگێڕان #پەرانتێز
[2/2]

بێوەفایی لەگەڵ بیرەمەندە عەربنووس و فارسنووسە کوردەکان تەنیا بۆ لایەنە چەپ و سکۆلارەکان بەرتەسک ناکرێتەوە، بەڵکوو لایەنی سەلەفی و سیاسییە ئیسلامخوازانی کوردیش دەگرێتەوە. لە مێژووی پێش مودێرنی کورد کە هێشتا ئیدیۆلۆژی ئیسلامی سەلەفی و سیاسیی سوننی لە حوجرەکان و مەکتەبە دیینیەکانی کوردستان سەقامگیر نەبووبوو، بەرهەمێکی زۆری زانایانی کورد دەوترایەوە و لەسەریان پەراوێز دەنووسرا، بەڵام بەداخەوە لەم سەد ساڵەی دوایی هەموو نیگاکان و سرنجی نووسەرانی ئیسلامخواز لەسەر وەرگێڕان و بڵاوکردنەوەی بەرهەمی نووسەرانی هاوچەرخی عەرەب و تورکە و کەمتر کەسێک لە زانایانی کورد لە مێژووی ناوەڕاست ئاگادارە. پرسیار ئەمەیە لە کام حوجرەی کوردی حێکمەتولئەشراقی سوورەبەردی و "ئوسولی عیلم"ی شارەزووری و کەلامی ئامیدی و فقهی دینەوەری و عێرفانی گۆرانی فێر دەکرد؟ چەند بەرگ لە بەرهەمە فارسی و عەرەبیەکانی سەدان زانای کوردی سەدەکانی ناوین لەلایان ئیسلامخوازەکان ڕاستکراونەتەوە و لە چاپ دراون.

ئێستە لە تورکیە پەیکەرەی بووعەلی سینا لە کۆلیژی پزیشکی ئێستامبۆڵ وەک پزیشکی تورک هەڵدەواسن و ژیانی وەک فیلسووفێکی تورک دەکەنە فیلم و بڵاوی دەکەنەوە؛ لە کاتێکدا نە تورکە و نە ڕستەیەکیشی بە تورکی نووسیوە. وڵاتە عەرەبیەکان بەرهەمی زانایانی کورد چاپ دەکەن و ئەوان بەناوی زانای عەرەب بەخەڵکی خۆیان دەناسێنن. کەچی له کوردستان کەسێک ئەوان ناناسێت. لە کۆتاییدا هیوادارم بە زوودترین کات بێنازی مێژووی فەرهەنگی لە ژیانی فکری کۆمەڵگەی کوردی کۆتایی پێ بهێنرێت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ئاماژە: لەسەر ئێزنی نووسەری خۆشەویست ئێمە بێژی "سۆهرەوەردی"مان بە سوورەبەردی نووسی، لەبەری ئەوەی بڕێک پێیان وایە ئەو ناچەیە ئەم فیلسووفە هێژایەی لێی ژیاوە ناوە کوردیەکەی سوورەبەردە و ناکەی ئەمیش هەر لەوێوە سەرچاوەی وەرگرتووە.

🆔 @kurdistanname

🆔
@parantez_net
➖➖➖➖➖➖➖


🔳 ئێمەی کورد و میراتی فەلسەفیی سوورەبەردی

✍د.#ئیسماعیل_شەمس

🔃وەرگێڕان #پەرانتێز
[1/2]

ئەمڕۆ 8ی گەلاوێژ بەرانبەر بە 29ی ژوولای هاوکاتە لەگەڵ 833ی ساڵەی مەرگی تراژیکی "شەهابەدین سوورەبەردی" ناسراو بە شێخی ئەشراق، یا شێخی شەهیدە. بەمبۆنەوە کۆڕی یادکردنەوە بۆ ئەو لە تاران بەڕێوەچوو. چون "سوورەبەرد" کەوتوەتە پارێزگای زەنجانەوە لە ڕۆژمێری فەرمی ئێران ئەم ڕۆژەیان بە ڕۆژی زەنجانیش ناوناوە، لەوێش یادی سوورەبەردیان بەرز ڕاگرت. تا ئەو شوێنەی نووسەر شوێنی هەواڵەکانی گرتووە لە هیچ شوێنێکی کوردستان یادێک لە سوورەبەردی نەکرایەوە، ئەو وەک هەمیشە لەناو هاونەژادەکانی نەناسراو مایەوە. ئێستە ئیتر لەوەی سوورەبەردی کورد بووە و لە شاری سوورەبەرد کە لەو سەردەمە کوردنشین بووە و لە دایک بووە گومانێک نییه. بە پێی نووسینی ئێستەخری جوغرافی زانی سەدەی چواری مانگی، سوورەبەرد شارێکی چکۆلەیە کە لەژێر کۆنتڕۆڵی کوردانە. ئێبنی حەقولیش سوورەبەرد بە شارێکی ئاوەدان و دانیشتوانەکەی بە کورد دەزانێت. شەمسەدین زەهەبی لە شێخ ئەبونەجیب، مامۆی شێخ ئەشراق کە ئەوی لە سەردەمی مناڵییەوە پەروەردە کرد بە ناوی عەبدولقادر ئەلسوورەبەردی ئەلکوردی یادی دەکاتەوە. ( ذهبی،39/167).

پرسیاری سەرەکیی ئەم نووسینە پەیوەندی ئێمەی کوردە لەگەڵ میراتی فەلسەفی سوورەبەردی. گرنگی سوورەبەردی بۆ نووسەرانی کورد تەنیا بە هۆی لە دایکبوونی ئەو لە بنەماڵەیەکی کورد و لە ناوچەیەکی کوردنشین نییە، بەڵکوو لەبەر سیستمی فکری فەلسەفی ئەوە کە ئاکامی ئاویتەکردنی فەلسەفەی یونانی و ئیسلامی لەگەڵ فەلسەفەی "خوسرەوانی" و لەگەڵ بڕێک لە باوەڕە کۆنە ناوچەیەکان، میترایی و زەردەشتییە.
بە وردبوونەوە لە چەمکە سەرەکییەکانی فەلسەفەی سوورەبەردی دەکرێ جێ پێی ئەوانە زیاتر لە هەر شوێنێکی تر لە فەرهەنگ و کۆمەڵگای کوردی بەتایبەت لە ئایینی ئیزدی و یارسان (ئەهلی هەق) بدۆزینەوە؛ بابەتێک بەداخەوە هەتا ئێستە کەمتر جێگای سرنجی توێژینەوانانی سووربەردی بووە. بەڕاستی بۆچی کۆمەڵگای کوردیی تا ئەم ڕادە لە سوورەبەردی نامۆیە؟ لە کتێبێکدا کە بە هەوڵی نووسەر به هاوڕێیەتی دە لێکۆڵەری دیار لەبارەی ڕەچەڵەکی سوورەبەردی و شیکەرەوەی بەرهەمەکانی ــ شەمسەدین شارەزووری ــ لەگەڵ مێژوو و فەرهەنگی کورد نووسراوە و لە داهاتوویەکی نزیکدا چاپ دەکرێت، [لەوێ[ بەم پرسیارەش وڵام دەدرێتەوە. بەڵام جارێکانێ دەبێ کێشەکە لە ئیدیۆلۆژیی‌بردەییدا ببینین. بەداخەوە توێژ و لایەنە فکریە جۆراوجۆرەکانی کۆمەڵگای کوردی وەها لە ئیدیۆلۆژییە ڕەنگاوڕەنگەکاندا نغرۆن دەرفەتێکیان بۆ ناسینی مێژوو و فەرهەنگی خۆیان نییە. ئەگەر لە من بپرسن گرنگترین قەیرانی ڕۆشنبیریی کوردیی بە شێوازی تایبەت و کۆمەڵگای کوردستان بە شێوازی گشتی چییە؟ وڵامی من تەنیا یەک وشەیە: لاواز بیرکردنەوەی مێژوویانەیە. مەبەست لە مێژوویی بیرکردنەوە یان مێژوویی بینین تەنیا خوێندنەوە و نووسینی چەند کتێبی مێژوویی یان وەرگرتنی پسپۆڕیی و بڕوانامەی دکتۆرا لە بەشی مێژوو نییە، بەڵکوو پێناسه نەکردنی پەیوەندی ئەمڕۆ و دواڕۆژی خۆمانە لەگەڵ مێژوو.

هیوادارم دۆستان و هاوڕێیانی لایەنە جۆراوجۆر فکریەکانی کۆمەڵگای کوردیی بە هۆی ئەم ڕەخنە ڕاشکاوە لە من دڵگیر نەبن و ئێزن بدەن پرسیاریان لێ بکەم بە ڕاستی میراتی سوورەبەردی و ئەویتر گەورەکانی کورد لە بوارەکانی فەلسەفە، فقە، عێرفان، زانست و.. کام شوێنیان لە بیرکردنەوەی ئەواندا هەیە؟ لە پڕۆگرامی فکری فەرهەنگی کام لایەن و حزبی سکۆلار و چەپدا سرنج دراوە بە میراتی فەرهەنگی کورد لە سەدەکانی ناوەڕاست؟ ئایا جگە لەمەیە سەدان کەسایەتی ناوازەی کورد وەک سوورەبەردیەکان و شارەزووریەکان و دینەوەریەکان و ئامێدیەکان و ئەشنەویەکان و گۆرانییەکان و وەک ئەوان تەنیا لەبەر ئەوەی بەپێی کات بەرهەمەکانیان بە زوانەکانی فارسی و عەرەبی نووسیوە لەبیر کراون و بەرهەمەکانیان لە چاپ نەدراون و ساق نەکراونەتەوە؟ ئەگەر ساقکەرەوە فارسزوان و عەربزوانەکان نەبوایەن ئایا ئەمڕۆ تەنانەت بەرهەمێکی سوورەبەردی لە بەردەستی ئێمەدا هەبوو؟
🆔 @kurdistanname

🆔
@parantez_net
➖➖➖➖➖➖➖

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.