🖇بیاعتباری ترجمه حسین بشیریه
📋کتاب شرح و نقدی بر فلسفۀ اجتماعی و سیاسی هگل ترجمۀ بخشی از اثر مفصلتر جان پلامناتز انگلیسی است که در 1367 به فارسی ترجمه و از آن پس نیز بارها تجدد چاپ شده است. مترجم مقدمهای نیز بر متن پلامناتز افزوده تا خواننده را با مفاهیم اصلی نظام هگلی آشنا کند. او مینویسد : «در "فلسفۀ ذهن"، هگل تکامل ذهن انسان را در مراحل مختلف آن بررسی میکند. ذهن جهان طبیعی را تغییر میدهد و تمدن را میسازد و در خودآگاهی اندیشۀ فلسفی کاملاً خودآگاه میشود. در این مرحله، انسان میتواند دربارۀ ذات خویش، یعنی مقولات منطق، بیندیشد. به این ترتیب، انسان به نقطۀ آغاز حرکت جهان بازمیگردد، متنهیٰ در این فرآیند آنچه مضمر بوده آشکار شده است. انسان درمییابد که هیچ چیزی جز روح وجود ندارد و روح فعالیت محض است.» او آنگاه میافزاید : «سه بخش اصلی "فلسفۀ ذهن" عبارتاند از ذهنِ ذهنی و فردی، ذهن عینی و ذهن مطلق.» نیازی به گفتن نیست که در این توضیح چیزی برای فهمیدن وجود ندارد و خود «فلسفۀ ذهن» به درستی معلوم نیست که چیست تا اینکه به سه بخش اصلی «ذهنِ ذهنی»، «ذهن عینی» و «ذهن مطلق» تقسیم شود. آیا خوانندهای که از عقل سلیم بهرهای داشته باشد میتواند چیزی از این اصطلاحات، بویژه از «ذهن ذهنی»، دریابد؟ معلوم نیست که اصطلاح «روح»، که در ادامۀ عبارت ناگهان ظاهر میشود، چه ربطی به ذهن دارد که «انسان دریابد که جز روح وجود ندارد» و «روح جز فعالیت نیست». آنگاه که به متن پلامناتز مراجعه میکنیم متوجه میشویم که نویسندۀ کتاب دو اصطلاح انگلیسی mind و spirit را به کار برده، اما نمیتوانیم بدانیم که معادل آلمانی mind انگلیسی در متنهای هگل چه کلمهای است؟ و آیا چنین تمایزی میان «ذهن» و «روح» در نوشتههای هگل وجود دارد؟ پلامناتز مینویسد : «بر اساس این فلسفه، واقعیت ماهیتاً روحانی و یا فعالیت ذهن (mind) است که جهانی منسجم ایجاد مینماید.» اگر «واقعیت ماهیتاً فعالیت ذهن» باشد، و اگر «در "فلسفۀ ذهن"، هگل تکامل ذهن انسان را در مراحل مختلف آن بررسی میکند»، فلسفۀ هگل در حدِّ فلسفۀ پدر جُرج بارکلی سقوط میکند. با این همه، خود پلامناتز هم توجه داشت که بیان او خالی از ابهام نیست و امکان دارد خواننده نتواند دریابد که چگونه فعالیت ذهن واقعیت را ایجاد میکند. او در توضیح دیگری «محصول روح بودن جهان» را جانشین فعالیت ذهن میکند و مینویسد: «وقتی هگل میگوید روح خود را از طریق ایجاد جهان آشکار میسازد و در عین حال که درمییابد جهان محصول خود اوست به شناخت کامل خویش میرسد نباید گمان کرد که منظور او فرآیندی است که به صورتی جداگانه حادث میشود»، اما همین «روح در آغاز نمیداند که جهان را ایجاد کرده است». خوانندهای که با اندک دقتی این عبارتها و عبارتهای مشابه آن را از نظر بگذراند چیزی از نسبت میان ذهنِ آفریندۀ عالم و روحی که عالم را ایجاد میکند، اما در عین حال از طریق آن به خودآگاهی میرسد نخواهد فهمید و البته حقّ با اوست. اگر هم در متن انگلیسی پلامناتز چیزی برای فهمیدن برای یک انگلیسیزبان وجود داشت، در ترجمۀ فارسی و وارد کردن بیرویّۀ انواع ذهن، «ذهن ذهنی»، «ذهن عینی» و «ذهن مطلق»، در «مقدمۀ» مترجم، راه فهمیدن بر خواننده بسته شده است. بخشِ هگلِ کتابِ پلامناتز به هیچ وجه نوشتۀ معتبری نیست، در زمان ترجمه هم نبود، و ترجمۀ بد آن موجب شده است که اثری بیمعنا و فاقد ارزش در دسترس دانشجوی علوم انسانی قرار گیرد. از وجود چاپهای متعدد ترجمۀ فارسی نیز میتوان دریافت که قحطالکتاب تا چه درجهای بوده است، در حالیکه مطابق اطلاعات کتابخانۀ بریتانیا کتاب یک بار یا دو بیشتر به زبان انگلیسی چاپ نشده و به هیچ زبان دیگری نیز برگردانده نشده است. این کتاب نیز مانند بسیاری از کالاهای فرهنگی فاقد ارزش، در کشوری که اغلب استادان آن مرعوب نویسندگان و مترجمانی هستند که توان جاانداختن یاوههایی را دارند که کسی نمیتواند از آنها سر دربیاورد، مانند کاغذ زر دست به دست میشود، دانشجو میخواند، استاد از آن امتحان میگیرد، دانشگاه برای آن دانشجویان دانشنامۀ تحصیلات عالی میدهد، استاد نیز از مزایای قانونی آن بهرهها میبرد و همه با هم خوشحالیم که علم «تولید» میکنیم🖊
🔸 یک کلمه. فصلنامه سیاستنامه. شماره یازدهم. زمستان 1397. صفحه 6
💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai
📋کتاب شرح و نقدی بر فلسفۀ اجتماعی و سیاسی هگل ترجمۀ بخشی از اثر مفصلتر جان پلامناتز انگلیسی است که در 1367 به فارسی ترجمه و از آن پس نیز بارها تجدد چاپ شده است. مترجم مقدمهای نیز بر متن پلامناتز افزوده تا خواننده را با مفاهیم اصلی نظام هگلی آشنا کند. او مینویسد : «در "فلسفۀ ذهن"، هگل تکامل ذهن انسان را در مراحل مختلف آن بررسی میکند. ذهن جهان طبیعی را تغییر میدهد و تمدن را میسازد و در خودآگاهی اندیشۀ فلسفی کاملاً خودآگاه میشود. در این مرحله، انسان میتواند دربارۀ ذات خویش، یعنی مقولات منطق، بیندیشد. به این ترتیب، انسان به نقطۀ آغاز حرکت جهان بازمیگردد، متنهیٰ در این فرآیند آنچه مضمر بوده آشکار شده است. انسان درمییابد که هیچ چیزی جز روح وجود ندارد و روح فعالیت محض است.» او آنگاه میافزاید : «سه بخش اصلی "فلسفۀ ذهن" عبارتاند از ذهنِ ذهنی و فردی، ذهن عینی و ذهن مطلق.» نیازی به گفتن نیست که در این توضیح چیزی برای فهمیدن وجود ندارد و خود «فلسفۀ ذهن» به درستی معلوم نیست که چیست تا اینکه به سه بخش اصلی «ذهنِ ذهنی»، «ذهن عینی» و «ذهن مطلق» تقسیم شود. آیا خوانندهای که از عقل سلیم بهرهای داشته باشد میتواند چیزی از این اصطلاحات، بویژه از «ذهن ذهنی»، دریابد؟ معلوم نیست که اصطلاح «روح»، که در ادامۀ عبارت ناگهان ظاهر میشود، چه ربطی به ذهن دارد که «انسان دریابد که جز روح وجود ندارد» و «روح جز فعالیت نیست». آنگاه که به متن پلامناتز مراجعه میکنیم متوجه میشویم که نویسندۀ کتاب دو اصطلاح انگلیسی mind و spirit را به کار برده، اما نمیتوانیم بدانیم که معادل آلمانی mind انگلیسی در متنهای هگل چه کلمهای است؟ و آیا چنین تمایزی میان «ذهن» و «روح» در نوشتههای هگل وجود دارد؟ پلامناتز مینویسد : «بر اساس این فلسفه، واقعیت ماهیتاً روحانی و یا فعالیت ذهن (mind) است که جهانی منسجم ایجاد مینماید.» اگر «واقعیت ماهیتاً فعالیت ذهن» باشد، و اگر «در "فلسفۀ ذهن"، هگل تکامل ذهن انسان را در مراحل مختلف آن بررسی میکند»، فلسفۀ هگل در حدِّ فلسفۀ پدر جُرج بارکلی سقوط میکند. با این همه، خود پلامناتز هم توجه داشت که بیان او خالی از ابهام نیست و امکان دارد خواننده نتواند دریابد که چگونه فعالیت ذهن واقعیت را ایجاد میکند. او در توضیح دیگری «محصول روح بودن جهان» را جانشین فعالیت ذهن میکند و مینویسد: «وقتی هگل میگوید روح خود را از طریق ایجاد جهان آشکار میسازد و در عین حال که درمییابد جهان محصول خود اوست به شناخت کامل خویش میرسد نباید گمان کرد که منظور او فرآیندی است که به صورتی جداگانه حادث میشود»، اما همین «روح در آغاز نمیداند که جهان را ایجاد کرده است». خوانندهای که با اندک دقتی این عبارتها و عبارتهای مشابه آن را از نظر بگذراند چیزی از نسبت میان ذهنِ آفریندۀ عالم و روحی که عالم را ایجاد میکند، اما در عین حال از طریق آن به خودآگاهی میرسد نخواهد فهمید و البته حقّ با اوست. اگر هم در متن انگلیسی پلامناتز چیزی برای فهمیدن برای یک انگلیسیزبان وجود داشت، در ترجمۀ فارسی و وارد کردن بیرویّۀ انواع ذهن، «ذهن ذهنی»، «ذهن عینی» و «ذهن مطلق»، در «مقدمۀ» مترجم، راه فهمیدن بر خواننده بسته شده است. بخشِ هگلِ کتابِ پلامناتز به هیچ وجه نوشتۀ معتبری نیست، در زمان ترجمه هم نبود، و ترجمۀ بد آن موجب شده است که اثری بیمعنا و فاقد ارزش در دسترس دانشجوی علوم انسانی قرار گیرد. از وجود چاپهای متعدد ترجمۀ فارسی نیز میتوان دریافت که قحطالکتاب تا چه درجهای بوده است، در حالیکه مطابق اطلاعات کتابخانۀ بریتانیا کتاب یک بار یا دو بیشتر به زبان انگلیسی چاپ نشده و به هیچ زبان دیگری نیز برگردانده نشده است. این کتاب نیز مانند بسیاری از کالاهای فرهنگی فاقد ارزش، در کشوری که اغلب استادان آن مرعوب نویسندگان و مترجمانی هستند که توان جاانداختن یاوههایی را دارند که کسی نمیتواند از آنها سر دربیاورد، مانند کاغذ زر دست به دست میشود، دانشجو میخواند، استاد از آن امتحان میگیرد، دانشگاه برای آن دانشجویان دانشنامۀ تحصیلات عالی میدهد، استاد نیز از مزایای قانونی آن بهرهها میبرد و همه با هم خوشحالیم که علم «تولید» میکنیم🖊
🔸 یک کلمه. فصلنامه سیاستنامه. شماره یازدهم. زمستان 1397. صفحه 6
💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai