جامعه مدرن


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


شنيده نشدن دليلى براى
ساكت ماندن نيست.....
ويكتور هوگو
ادمین
@sammer_y
======
ما درگير جامعه مريضى هستيم كه تك تكمون
عضوش هستيم

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


اگر چشمانت سراب است
مرا دعوت کن
به دیدارِتشنگی
که خوش‌تر از این
سرابی نیست ....

#شاهیندخت_آرا
🦋

➖➖➖➖❤️
#موسیقی_احساس

#ارسالی یک دوست نازنین

@jamemodern


می‌گفت مادرم یه کاسه داره که بهش میگیم «کاسه قهر و آشتی»؛ هروقت که زن‌و‌شوهر همسایه دعواشون میشه، خیلی سریع یه غذایی چیزی میریزه داخل کاسه و می‌بره برای همسایه تا بین دعوا وقفه ایجاد کنه و زن‌وشوهر آروم بشن...خیلی هم تاثیر داشت

گفتم کاش همه‌مون تو‌ مهربونی کردن اینقدر خلاق بودیم🥰
@jamemodern


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
#نه_گفتن
➖➖➖➖🍀
@jamemodern


💠 آدم‌ها وظیفه ندارند که به تو حس خوب یا کافی بودن بدهند. اما تو وظیفه داری از آدم‌هایی که علی‌رغم همه‌ی تلاش‌هایت به تو حس ناکافی بودن می‌دهند، فاصله بگیری!
@jamemodern


چو گل هر دم به بويت جامه در تن
کنم چاک از گريبان تا به دامن







#حافظ
سلام_صبح_بخیر

@jamemodern


دو خط بنویسم و بروم پی کارم. امروز اولین روز کاری سال جدید است. هیچ فرقی هم با آخرین روز کاری سال قبل ندارد. انگار نه انگار سال نو آمده و باید یک چیزهایی عوض بشود. هیچ. کار همان کار است. ترافیک همان ترافیک است. ناتاشا همان ناتاشا است. سایز میلگردها و تیرآهن‌ها هم تغییر نکرده است. تنها فرق ماجرا این است که برای تاریخ، به جای بیست و چهار باید بنویسم بیست و پنج. که چون عادت ندارم بهش، هنوز به اشتباه می‌نویسم بیست و چهار و کسی هم متوجه نمی‌شود. خلاصه زندگی این‌ورِ سال تحویل با آن‌ورِ سال تحویل با هم مو نمی‌زند.

در عوض چند ماه قبل‌تر، منشی‌مان یک قهوه‌ساز جدید خرید برای شرکت. بس که قهوه‌ساز قبلی‌ تحلیل رفته بود و ظاهرش شده بود مجسمه و اسطوره‌ی ملال و نکبت. ناله می‌کرد. قهوه‌ را تف می‌کرد بیرون. گاهی وقت‌ها بالا می‌آورد. گاهی وقت‌ها هم سرِ گرم کردن قهوه مقاومت می‌کرد و آیس‌کافی ارائه می‌داد. همین شد که رگ غیرت منشی زد بالا و یک روز چهارشنبه، بهترین قهوه‌ساز جهان را خرید و آمد گذاشت توی آشپزخانه. یک صفحه‌ی دیجیتال دارد که چهار اینچ از مانیتورم بزرگ‌تر است. صبح بخیر می‌گوید. موقع دم‌کردن قهوه فیلم مستند نشان می‌دهد از جنگل بوته‌های قهوه. از کلایدرمن یک قطعه‌ی پیانو می‌زند. نهایتا قهوه که آماده شد می‌گوید «عزیزم، قهوه‌ات آماده‌اس. بوس».

اسمش را گذاشته‌ام «نفس». از آن چهارشنبه‌ای که نفس آمده به شرکت، امید به زندگی‌مان رفته بالاتر و اخلاق‌ها بهتر شده و پوست‌ها شفاف‌تر و دندان‌ها‌ براق‌تر و لبخند‌ها ملوس‌تر و راندمان کار بالاتر. تعریف #نقطه‌ی_عطف همین است. یک چیزی که زندگی‌ آدم را #منقلب و به دو نیم تقسیم کند. دوران پیشا نفس و دوران پسا نفس. کاری کند که دیگر هیچ وقت زندگی مثل قبل نباشد و بنیان را #کن‌فیکون کند. نه مثل نو شدن سال.

چند سال پیش، چهار نفر همکار که دوازده سانتیمتر به دور کمر و ران و غبغب‌شان اضافه شده بود، تصمیم گرفتند سال نو که آمد فقط سالاد کاهو بخورند و کرفس و با هم بروند باشگاه و خودشان را جر بدهد و برگردند به روزهای آرمانی و هالیوودی‌. که از دوم ژانویه هم واقعا شروع کردند. دو هفته رفتند و الحق جر خوردند و مثل برگ‌های چنارِ در فصل پاییز، ریختند و بی‌خیال ورزش شدند. دوباره خوردن همبرگر و ران گاو و ولو شدن روی مبل را گذاشتند در صدر اولویت‌های زندگی. تا این‌که سه ماه بعد شرکت‌مان الیویا را استخدام کرد. یک زن جوان که ترکیبی بود از زیبایی‌های شرق و غرب و الهه‌های یونان. وقتی وارد شرکت می‌شد انگار نسیم خنکی همه جا وزیدن می‌گرفت و شکوفه‌ها باز می‌شدند و آوای چنگ نواخته می‌شد و عطر زندگی پاشیده می‌شد روی سر و صورت بقیه. فهمیدید چقدر قشنگ بود یا بیشتر توضیح بدهم؟ پنج ماه از آمدن اولیویا نگذشته بود که تمام مردها (و البته دو نفر از همکارهای زن‌)، کل چربی‌های اضافه را سوزاندند. خودشان را جر دادند. پوست‌شان سبز شده بود بس که کاهو و بروکلی خوردند. دمبل و پرس سینه‌ی باشگاه‌ها را پکاندند. زندگی‌شان دو شقه شد. پیشا اولیویا و پسا اولیویا. اصلا سال نو یعنی اولیویا. نقطه‌ی عطف یعنی اولیویا. یا مقلب القلوب و الابصار یعنی اولیویا. اتفاقی که بعد از رخ دادن آن دیگر نمی‌شد به عقب برگشت. چیزی به شکل دائمی تغییر کرده بود.

هدایت کاف همین را می‌گفت در مورد شیدا. یا درمورد مرگ پدرش. بعدها شیدا همین را می‌گفت درمورد خودِ هدایت. که آمدن هدایت به زندگی‌اش چیزی را به طور دائم عوض کرد. دوران پیشا هدایت و پسا هدایت. یک تغییر دائمی که برگشت به دوران قبل را ناممکن می‌کند. سال نو یعنی هدایت. یعنی رفتن سیاهی. یعنی آمدن سیاهی. یعنی لمس سرانگشتان کسی بر پوست ساعد دست. یعنی شب اول انفرادی. یعنی رفتن کسی. یعنی آمدن آن یک نفر. یعنی #بیدارشدن. یعنی
« #نفس ». این‌ها سال جدید آدمیزادند. خوب یا بد. وگرنه بیست و چهار بشود بیست و پنج. به من چه؟

➖➖➖➖🍀
#فهیم_عطار

@jamemodern


#کمال‌_گرایی

اگر بخوام یک گوشه‌ از کمالگرایی‌رو براتون توضیح بدم، تصور کنین کوچیک‌ترین و ساده‌ترین و بی‌‌اهمیت‌ترین کار دنیارو دارین انجام میدین، حتی فرض کنین توی سیاره‌ای هستین که هیچکس جز شما زندگی نمیکنه و کسی نیست که کارتون‌رو ببینه; اون کار رو انجام میدین و درست همون موقع یک‌صدایی توی گوشتون پچ پچ میکنه که «تموم چیزی که انجام دادی پر از ایراد بود و اصلا عالی نبود و درسته که بقیه هم عالی انجامش نمیدن اما تو باید عالی انجامش بدی، بی‌نقص ،بهترین، باید، میفهمی چی میگم؟»
و شما چون نمیفهمین چی میگه دیگه کلا کاری رو انجام نمیدین …

@jamemodern


تمدن چیست؟

سال‌ ها پیش وقتی یکی از دانشجویان انسان‌شناسی از “مارگارت مید” (انسان شناس معروف آمريكائى )پرسید که نخستین نشانه‌ی تمدن در یک فرهنگ چیست، دانشجو انتظار داشت تا مید درباره‌ی قلاب‌های ماهیگیری، کاسه‌های سفالین یا سنگ‌های آسیاب حرف بزند.

ولی نه!
مید گفت که نخستین نشانه‌ی تمدن در یک فرهنگ باستانی استخوان رانی بود‌ه که شکسته شده و سپس جوش خورده است. مید توضیح داد که چنانچه پای شما در یک قلمرو حیوانی بشکند، شما می‌میرید. شما نمی‌توانید از خطر بگریزید، برای نوشیدن به رودخانه بزنید یا برای غذا شکار کنید.

شما خوراکی هستید برای جانوران پرسه‌زن. هیچ حیوانی با پای شکسته آنقدر دوام نمی‌آورد تا استخوانش جوش بخورد.

استخوان شکسته‌ی رانی که جوش خورده است گواهی‌ست بر این‌که کسی زمان صرف کرده تا با شخص پا‌شکسته همراهی کند، محلِ جراحت را بسته است، شخص را نگهداری و تیمار کرده تا سلامت‌ و بهبودی‌ پیدا کند. مید گفت:

کمک به دیگری در عینِ دشواری، همان‌جایی‌ست که تمدن آغاز می‌شود.

@jamemodern


آدم‌حسابی‌اند بعضی آدم‌ها، خوش‌ذاتند، کار درست! دوست‌داشتنی! شریف! عزیز!
آدم‌های با اصالتی که خودشان را گم نمی‌کنند؛ پایین باشند، بالا باشند، اوج بگیرند یا زمین بخورند، در هر صورت همانند و اصالت وجودی‌شان را حفظ می‌کنند.
چه چیزی مهم‌تر از این که یک انسان، شخصیت سالمی داشته‌باشد و اجازه نداده باشد که ناملایمات جهان، به روان و هویت او آسیب زده‌باشد؟!
چه چیزی مهم‌تر از این‌که یک انسان نه به وقت خوشی خودش را برتر از دیگران بداند و نه به وقت ناخوشی، خودش را کمتر از دیگران حساب کند و تمایز قائل شده‌باشد میان انسانی که هست و تلاش‌هایی که می‌کند و دستاوردهایی که به دست می‌آورد.
چه چیزی مهم‌تر از این‌که یک انسان عزت نفس داشته‌باشد و بهتر از هرکسی بداند که فرق است میان اینکه خودشیفته و از خودمتشکر و مغرور باشی یا اینکه اصیل باشی و عزت نفس داشته‌باشی!

#نرگس_صرافیان_طوفان

@jamemodern


جرمم این دان که ز جان دوست‌ترت می‌دارم






#عراقی
سلام_صبح_بخیر

@jamemodern


در راسته ی عطرفروشان
امشب
دربین هزارشیشه مشک و گلاب
می پرسم
دستمال عطرآگینی از نفس او چند؟..

00:00
@jamemodern


به عنوان جراح، اغلب شنیده‌ام که بیمارانم توضیح می‌دهند که چگونه درد را در شب با شدت بیشتری تجربه می‌کنند. این به این معنا نیست که درد آنها در شب بدتر است. فقط چون در شب هیچ دلیلی برای حواس پرتی وجود ندارد، ذهن ساکت می‌شود و دردی که تمام روز بوده، بیشتر به نظر می‌رسد. به همین دلیل است که چشمان ما در ساعت دو بامداد باز می‌شوند و همه‌ی نگرانی‌ها درباره‌ی آینده یا پشیمانی از گذشته در تاریکی شب به ذهنمان هجوم می‌آورند.

#جیمز_آر_دوتی

@jamemodern


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
همیشه یه چیزی هست
که آدم بخاطرش ادامه بده…


🎞️مسیح تاج الدین
📽️Last Night
@jamemodern


واقعیتی تلخ در مسابقات جهانی شطرنج
😔
@jamemodern


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
سلام بر کسانی که نعمت وجودشان
کاهندہ غمِ روزگار است..


@jamemodern


هر سوی موج فتنه گرفته‌ست و زین میان
آسایشی که هست مرا در کنار توست




#هوشنگ_ابتهاج
سلام_صبح_بخیر

@jamemodern


که گرچه رنج به جان می‌رسد امید دواست.

و شب بخیر
@jamemodern


اصعب المعارك التي ستخوضها في حياتك .. تلك هي التي تدور بين عقلك الذي يعرف الحقيقة وقلبك الذي يرفض ان يتقبلها.

سَخت ترین نبردهایی که تو زندگیت داری  نَبردهایی هستن که بین ذهنت که حَقیقت رومیدونه و قلبت که حاضر به پذیرشش نیست ، میچرخه...

#محمود_درویش

@jamemodern


چون آدم‌ها عمدتا دو جور هستند، یا من دست کم دو جور دیده‌ام، یک جورش آدم‌هایی هستند که بدون یقین و ایمان نمی‌توانند زندگانی بکنند؛ و یک جورش آدم‌هایی هستند که با یقین و ایمان نمی‌توانند زندگانی بکنند. راست اینکه بعضی از ایمان هراس دارند و بعضی از بی‌ایمانی دچار هراس می‌شوند. آنکه ایمان می‌آورد از پوک بودن وحشت دارد و آنکه ایمان پیدا نمی‌کند، از بار سنگین آن وحشت دارد. وحشتِ پایبند شدن دارد. بعضی خودشان را در قید ایمان، آزاد می‌یابند، و بعضی آزادی خودشان را در بی‌ایمانی می‌بینند. یکی را می‌بینی که زندگانی را باور دارد، یکی را می بینی که از باور زندگانی فرسنگ فرسنگ فرار می‌کند. نیمه راهی‌ها همان فراری‌ها هستند.

کلیدر/محمود دولت آبادی

@jamemodern


ز دلم خیال رویت نرود به هیچ وجهی
که دلم نگین مِهر است و تو مُهر آن نگینی...




#اوحدی
سلام_صبح_بخیر

@jamemodern

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.