📃پایان تعلیق؛ آیندهی تنشهای نظامی منطقه
✍️ #محمد_مختارپور
بسیاری سر درگماند که حاصل و انتهای این تنشها و درگیریهای نظامی ایران و اسرائیل چه خواهد بود. افکار عمومی پس از حملهی بامداد شنبهی اسرائیل آرزومندانه و امیدوارانه میگفت که این پایان درگیریهاست و اسرائیل با هماهنگیهای قبلی اهدافی را هدف قرار داده و ایران نیز پاسخ نخواهد داد. اما خبرهای چند روز اخیر چیزهای دیگری میگویند. جدای از میزان خساراتی که این حمله وارد کرده است، بهنظر میرسد به دلایل مختلف عزم تصمیمگیرندگان جزم است که هرگونه حمله را به شدیدترین شکل پاسخ دهند. فضای افکار عمومی جامعه در گیرودار تحریمها، تورم و انواع بحرانها، حالا دیگر دلواپس امنیتی است که روز به روز با جنگ تهدید میشود. به نظر میرسد در این شرایط هرگونه حملهی دیگر میتواند موجی از هراس عمومی را ایجاد کند که از پس از جنگ هشت ساله تاکنون بیسابقه بوده است.
اما عدهای از ناظران و تحلیلگران ادامه و آیندهی این روند را صرفاً به نتایج انتخابات امریکا تقلیل میدهند. یعنی معتقدند که نتیجهی انتخابات امریکا در 5 نوامبر مشخص میکند که این تنشها به سوی مذاکرات میروند یا به آتشهایی غیرقابل مهار تبدیل میشوند. اما از طرفی اینگونه تحلیلها از جنس تحلیلهایی است که پیشفرض تحولات و رخدادها را از اساس به اشخاص و دولتها فرومیکاهند و نقش سیاستهای کلی کشورها و متحدان یکدیگر و شبکهی روابط بینالمللی را در نظر نمیگیرند. بخصوص وقتی از زبان آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا در دولت بایدنِ دموکرات میشنویم: «زمان آن فرا رسیده که اسرائیل موفقیت نظامی خود را به موفقیت استراتژیک تبدیل کند.»؛ بهزعم نگارنده این جملهی بلینکن سیاست کلی پنتاگن و اسناد بالادستی سیاست خارجی امریکا در قابل ایران و شرایط منطقه را میرساند، فارغ از اینکه چه کسی در کاخ سفید باشد.
آنچه از تمامی سلسله رخدادهایی که آغازشان 7 اکتبر تا به امروز بوده است میتوان نتیجه گرفت، این است که «وضعیت تعلیق» و سیاست «نه جنگ نه صلح» که جمهوری اسلامی طی تقریباً سه دهه خواهان آن بود پایان یافته است، نه از جانب او، بلکه از جانب تمامی طرفین: اسرائیل، ایالات متحده، اروپا و کشورهای همپیمان آنها. از هماکنون در بیلبوردها و تبلیغات عباراتی چون «جنگطلب» به امریکا و اسرائیل نسبت داده میشود و مقامات مختلف مطرح کردهاند که کشورهای غربی و متحد منطقهای آنها یعنی اسرائیل خواهان جنگ هستند. در نتیجه احتمالا در صورت شعلهورتر شدن آتش مستقیم بین ایران و اسرائیل این جنگ را نیز «تحمیلی» خواهند نامید، فارغ از اینکه تصمیمگیرندگان با پافشاری بر سیاست «نه صلح، نه جنگ» منفعلانهترین سیاستی را دنبال کردهاند که چنین وضعیتی را رقم زد و اکنون نیز در دومینوی تحولات و وقایع ناچار به واکنشهای متعدد شده است.
به نظر میرسد ایالات متحده و کشورهای اروپایی از رسیدن به هرگونه توافق اثرگذار و بلند مدت با جمهوری اسلامی ناامید شدهاند و تمامی راهحلهای دیپلماتیک پس از نزدیک به دو دهه تلاش به بنبست خورده است. تنها گزینهای که برای این کشورها با آن توان نظامی، اقتصادی و سیاسی باقی مانده، استفاده از اقدام نظامی برای نابودی یا دستکم تضعیف اثرگذار تمام مطالبات و اموری هستند که در تمام این سالها دربارهشان بحث بود: در دیپلماسی و مذاکرات یکی از مهمترین خواستههای طرفین این بود که نیروهای نیابتی عقبنشینی کنند و دست از ماجراجوییها و اقدامات نظامی علیه اسرائیل برداند، اکنون بعد از گذشت یک سال از این جنگ اسرائیل (به حق یا ناحق) توانسته است بخش بزرگ و قابل توجهی از نیروهای نیابتی را عقب بنشاند و از بین ببرد (فارغ از اینکه این سیاست ترور و حذف در بلند مدت چه نتیجه و پیامدی به همراه خواهد داشت). بهنظر نمیرسد که مسألهی هستهای نیز مانند قبل قابل مذاکره باشد، و پیگیری آن حتی به لحاظ دیپلماتیک توان چانه زنی بسیار کمتری نسبت به پیش از هفت اکتبر برای حاکمیت باقیخواهد گذاشت؛ بخصوص در شرایطی که تصمیمگیرندگان در ایران طی سه دهه دربارهی هیچیک از این مسائل برنامهی مشخص و مدونی نداشتهاند و وضعیت منفعلانهی تعلیق را ترجیح داده است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #محمد_مختارپور
بسیاری سر درگماند که حاصل و انتهای این تنشها و درگیریهای نظامی ایران و اسرائیل چه خواهد بود. افکار عمومی پس از حملهی بامداد شنبهی اسرائیل آرزومندانه و امیدوارانه میگفت که این پایان درگیریهاست و اسرائیل با هماهنگیهای قبلی اهدافی را هدف قرار داده و ایران نیز پاسخ نخواهد داد. اما خبرهای چند روز اخیر چیزهای دیگری میگویند. جدای از میزان خساراتی که این حمله وارد کرده است، بهنظر میرسد به دلایل مختلف عزم تصمیمگیرندگان جزم است که هرگونه حمله را به شدیدترین شکل پاسخ دهند. فضای افکار عمومی جامعه در گیرودار تحریمها، تورم و انواع بحرانها، حالا دیگر دلواپس امنیتی است که روز به روز با جنگ تهدید میشود. به نظر میرسد در این شرایط هرگونه حملهی دیگر میتواند موجی از هراس عمومی را ایجاد کند که از پس از جنگ هشت ساله تاکنون بیسابقه بوده است.
اما عدهای از ناظران و تحلیلگران ادامه و آیندهی این روند را صرفاً به نتایج انتخابات امریکا تقلیل میدهند. یعنی معتقدند که نتیجهی انتخابات امریکا در 5 نوامبر مشخص میکند که این تنشها به سوی مذاکرات میروند یا به آتشهایی غیرقابل مهار تبدیل میشوند. اما از طرفی اینگونه تحلیلها از جنس تحلیلهایی است که پیشفرض تحولات و رخدادها را از اساس به اشخاص و دولتها فرومیکاهند و نقش سیاستهای کلی کشورها و متحدان یکدیگر و شبکهی روابط بینالمللی را در نظر نمیگیرند. بخصوص وقتی از زبان آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا در دولت بایدنِ دموکرات میشنویم: «زمان آن فرا رسیده که اسرائیل موفقیت نظامی خود را به موفقیت استراتژیک تبدیل کند.»؛ بهزعم نگارنده این جملهی بلینکن سیاست کلی پنتاگن و اسناد بالادستی سیاست خارجی امریکا در قابل ایران و شرایط منطقه را میرساند، فارغ از اینکه چه کسی در کاخ سفید باشد.
آنچه از تمامی سلسله رخدادهایی که آغازشان 7 اکتبر تا به امروز بوده است میتوان نتیجه گرفت، این است که «وضعیت تعلیق» و سیاست «نه جنگ نه صلح» که جمهوری اسلامی طی تقریباً سه دهه خواهان آن بود پایان یافته است، نه از جانب او، بلکه از جانب تمامی طرفین: اسرائیل، ایالات متحده، اروپا و کشورهای همپیمان آنها. از هماکنون در بیلبوردها و تبلیغات عباراتی چون «جنگطلب» به امریکا و اسرائیل نسبت داده میشود و مقامات مختلف مطرح کردهاند که کشورهای غربی و متحد منطقهای آنها یعنی اسرائیل خواهان جنگ هستند. در نتیجه احتمالا در صورت شعلهورتر شدن آتش مستقیم بین ایران و اسرائیل این جنگ را نیز «تحمیلی» خواهند نامید، فارغ از اینکه تصمیمگیرندگان با پافشاری بر سیاست «نه صلح، نه جنگ» منفعلانهترین سیاستی را دنبال کردهاند که چنین وضعیتی را رقم زد و اکنون نیز در دومینوی تحولات و وقایع ناچار به واکنشهای متعدد شده است.
به نظر میرسد ایالات متحده و کشورهای اروپایی از رسیدن به هرگونه توافق اثرگذار و بلند مدت با جمهوری اسلامی ناامید شدهاند و تمامی راهحلهای دیپلماتیک پس از نزدیک به دو دهه تلاش به بنبست خورده است. تنها گزینهای که برای این کشورها با آن توان نظامی، اقتصادی و سیاسی باقی مانده، استفاده از اقدام نظامی برای نابودی یا دستکم تضعیف اثرگذار تمام مطالبات و اموری هستند که در تمام این سالها دربارهشان بحث بود: در دیپلماسی و مذاکرات یکی از مهمترین خواستههای طرفین این بود که نیروهای نیابتی عقبنشینی کنند و دست از ماجراجوییها و اقدامات نظامی علیه اسرائیل برداند، اکنون بعد از گذشت یک سال از این جنگ اسرائیل (به حق یا ناحق) توانسته است بخش بزرگ و قابل توجهی از نیروهای نیابتی را عقب بنشاند و از بین ببرد (فارغ از اینکه این سیاست ترور و حذف در بلند مدت چه نتیجه و پیامدی به همراه خواهد داشت). بهنظر نمیرسد که مسألهی هستهای نیز مانند قبل قابل مذاکره باشد، و پیگیری آن حتی به لحاظ دیپلماتیک توان چانه زنی بسیار کمتری نسبت به پیش از هفت اکتبر برای حاکمیت باقیخواهد گذاشت؛ بخصوص در شرایطی که تصمیمگیرندگان در ایران طی سه دهه دربارهی هیچیک از این مسائل برنامهی مشخص و مدونی نداشتهاند و وضعیت منفعلانهی تعلیق را ترجیح داده است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY