Gooshe


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Bloglar


گوشه سایتی‌ست که از سال ۱۳۹۱ چند نفر در آن از موسیقی، فیلم، کتاب، نقاشی و شکم می‌نویسند و «پادکست هنر با گوشه» را (در یوتیوب) می‌سازند.
©بازنشر مطالب فقط با ذکر و تگ منبع:
@gooshe
http://www.youtube.com/@Gooshe
www.gooshe.net
✉ gooshe.net[at]gmail[dot]com

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
Bloglar
Statistika
Postlar filtri


«مراقبت از کودکان به سیاست ربطی ندارد. شاید - و البته امیدوارم- بالاخره روزی برسد که به‌جای سیاست‌زدگیِ کمک‌های بشردوستانه، «بشردوستی» در سیاست جایگزین شود.»


از صحبت‌های آدری هپبورن، پس از سه دهه فعالیت خیرخواهانه و بشردوستانه برای کودکان محروم و گرسنه دنیا، پس از سفر به اتیوپی، سومالی، بنگلادش، ویتنام، کنیا؛ از آفریقا تا آسیا... چهارماه پیش از مرگ، وقتی می‌گفت: «اگر حاصل شهرت در شغل من، یعنی بازیگری فقط همین بوده تا صدای کودکانی باشم که هیچ سیاستمداری در جهان نمی‌شنود، مرا در زندگی همین بس. چه هدیه‌ای از این زیباتر که هنر و سینما در تمام این سال‌ها به من بخشیده؟»
✍️#گوشه
Audrey Hepburn (1929_1993)
@gooshe

🔗 گو
شه در یوتیوب

🔗 گو
شه در اینستاگرام

🔗 گوشه در ا
سپاتیفای

🔗 گوشه در کست‌ب
اکس


خداحافظ لنین!
✍️#گوشه

دولت کمونیستی آلمان شرقی، چهل‌سالگی‌ خودش را جشن می‌گیرد با تانک و رژه و خرسندی رهبران حزب و حالتی از «هر چه کمونیست‌تر، آدمی بهتر» در خیابان‌ها و رسانه‌ها برای لاپوشانی اقتصادی فروپاشیده، اما مثل همیشه در چنین مراسم پرریخت‌وپاشی، انگار مردم معمولی آدم نیستند. مردم فقط باید به دستورالعمل‌های رهبران حزب برای رستگارشدن در شعارهای نامعلوم و مجهول عمل کنند حتی اگر گرسنه‌تر و فقیرتر و آرزومندتر شده‌‌ باشند. مردم همچنان باید در حسرت چندساعت زندگی آن سوی دیوار برلین و تصور زندگی آزاد آن‌طرفی‌ها، روز را در بلوک شرق شب کنند.

مادر از نزدیکان به بالایی‌های حزب آماده می‌شود که به جشن و مراسم شام شاهانه در مملکتی کمونیستی برود و طبق معمول در حال تنظیم شکایتنامه‌ای‌ست به فروشگاهی در آلمان غربی؛ اینبار در نامه‌ای به مدل لباس زیر زنانه‌ای ایراد می‌گیرد چون معتقد است زنان کارگر نباید چنین چیزهای زننده‌ای بپوشند، چون از دید او قرار نیست زنان این سمت دیوار شبیه شاهزاده‌ها باشند و رفقای کارگر و کشاورز این سَمت در آلمان شرقی در شأن خود نمی‌دانند از این چیزها حتی به عنوان لباس زیر بپوشند.

پسرجوان‌ که در این نظام به دنیا آمده و خسته است از این همه هدایت به سمت رستگاری وعده‌داده‌شده و رؤیاهای بر بادرفته، به مادر وفادار به این نظام می‌گوید: «بوی پایان می‌آید. بوی تغییر. انگار این پیرمردهای کمونیست امسال برای آخرین بار دور هم جمع شده‌اند.»
مادر که گفته‌های لنین را سرمشق زندگی‌ دارد، به او می‌توپد که فکر مهاجرت را نکند، چون «همینی که هست» و جوان این روزگار و جوان آن روزگار معنایی ندارد، ولی حقیقتاً همان شب تغییر اتفاق می‌افتد. مردم تصمیم می‌گیرند در کنار هم پیاده‌روی ساده‌ای را در پاسخ به آن رژه‌های پر سروصدایِ سنگین نظام شروع کنند و تا دیوار برلین ادامه دهند؛ یک‌سوی شهر کله‌گنده‌ها در حال پایکوبی برای چند دهه استبداد، آن‌طرف مردم معترض، روان به سمت دیواری که تنها مانع این راه‌پیمایی و با هم بودن است؛ مردم این‌طرف و آن‌طرف دیوار، مردم یک شهر هستند. مردم یک برلین. مردم یک آلمان که دیگرانی به خاطر سود خود تصمیم گرفته‌اند آرامش و معمولی‌بودن زندگی را از آنها بگیرند، اما همین مردم پس از ۴۰سال فهمیده‌اند، همه دیکتاتورهای جهان دیواری دارند که روزی فرو می‌ریزد؛ با یک اشتباه، با یک پیش‌بینی نادرست، با کشیدن ماشه‌ای که اتفاقاً به جای تهدید و ترساندن و کنترل روزمره، ملتی را یکی می‌کند.
@gooshe

فیلم: خداحافظ لنین، ساخته ولفگانگ بکر، سال ۲۰۰۳، سینمای آلمان
Movie: Goodbye LeninWolfgang Becker, 2003
@gooshe


فیلم: خداحافظ لنین، ساخته ولفگانگ بکر، ۲۰۰۳، از سینمای آلمان

دیواری که بعد از ۴۰ سال ستم فرو می‌ریزد و مردمی که آزاد می‌شوند.

Movie: Goodbye LeninWolfgang Becker, 2003
@gooshe

🔗 لینک متن در فرسته پایین⬇️




پیکاسو غم و اندوه پس از بمباران گرنیکا در سرزمینش، اسپانیا (سال ۱۹۳۷) به دست آلمان نازی را رنج جهانی می‌دانست که زمان و مکان نمی‌شناسد؛ رنج همه آنها که جنگ را دیده‌اند.

گرنیکا، تابلوی سیاه و سفید او با روایتی غیرمتداول از خشونت، درماندگی، بی‌پناهی، زجر، فریاد و مرگ به معدود نقاشی‌های ضدجنگ جهان تبدیل شد. تابلوی او در حقیقت، خشم یک هنرمند است، ضد خشونت.

نقل‌شده، زمانی که آلمانی‌ها پاریس را اشغال کردند، یک افسر نازی در کارگاه پیکاسو، عکس این تابلوی نقاشی را بر دیوار می‌بیند و غرق تماشای این اثر از او می‌پرسد: «این کار شماست؟» پیکاسو جواب می‌دهد: «نه! این کار شماست.»
✍️#گوشه

Painting: Guernica,1937 by Pablo Picasso
@gooshe

🔗 گوشه در یوتیوب

🔗 گوشه در اینستاگرام

🔗 گوشه در اسپاتیفای

🔗 گوشه در کست‌باکس
.

3.8k 0 111 1 53

وقتی نازی‌ها در آلمان به قدرت رسیدند، «اتو دیکس» نقاش آلمانی را یکی از «هنرمندان فاسد» خواندند و از استادی در آکادمی درسدن برکنارش کردند.
نازی‌ها در سال ۱۹۳۷ در نمایشگاه معروف «هنر فاسد» (هنر منحط) که در مونیخ برپا شد، تابلوی «چلاق‌های جنگ*» را که اتو دیکس ۲۷ سال پیش‌تر کشیده بود به مردم نشان دادند و بعد آتش زدند.
زیر این تابلو نوشته شده بود: «تهمت علیه قهرمانان آلمانی جنگ جهانی اول»؛ یعنی زیر سؤال بردن جنگ و کم‌ارزش دانستن جنگ.

گفته شده: «اتو دیکس ارتش و نظام حکومتی را به خاطر سلاخی یک ملت و نسل، مردم را به خاطر شیفتگی‌شان نسبت به این مردان جنگ‌طلب، و آسیب‌دیدگان و مجروحان جنگ را به دلیل غرور ملی پوچ و جنگ‌خواهی و جنگ‌طلبی‌شان را با تمسخر نشان داده است.»
و به دلیل داشتن همین ایده‌های ضدجنگ و ضدخشونت از کار برکنار شد و اجازه نداشت کار هنری دیگری انجام دهد، جز آنچه نظام نازی می‌خواست.
✍️#گوشه

Painting: War Cripples, Otto Dix, 1920
@gooshe

🔗 گوشه در یوتیوب

🔗 گوشه در اینستاگرام

🔗 گوشه در اسپاتیفای

🔗 گوشه در کست‌باکس
.


آواز: محمدرضا شجریان
آلبوم رسوای دل، ۱۳۷۵
غزل: عطار

تار: داریوش پیرنیاکان
نی: جمشید عندلیبی
بربط: محمد فیروزی
کمانچه: سعید فرجپوری
سنتور: جواد بطحایی
تنبک: همایون شجریان

به جز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمی‌دانم
که شادی در همه عالم ازین خوشتر نمی‌دانم
گر از عشقت برون آیم به ما و من فرو نایم
ولیکن ما و من گفتن به عشقت در نمی‌دانم
ز بس کاندر ره عشق تو از پای آمدم تا سر
 چنان بی پا و سرگشتم که پای از سر نمی‌دانم
به هر راهی که دانستم فرو رفتم به بوی تو
کنون عاجز فرو ماندم رهی دیگر نمی‌دانم
به هشیاری می از ساغر جدا کردن توانستم
کنون از غایت مستی می از ساغر نمی‌دانم
به مسجد بتگر از بت باز می‌دانستم و اکنون
درین خُمخانه رندان بت از بتگر نمی‌دانم
چو شد محرم ز یک دریا همه نامی که دانستم
درین دریای بی نامی دو نام‌آور نمی‌دانم
یکی را چون نمی‌دانم سه چون دانم که از مستی
یکی راه و یکی رهرو یکی رهبر نمی‌دانم
کسی کاندر نمک‌سار اوفتد گم گردد اندر وی
من این دریای پر شور از نمک کمتر نمی‌دانم
دل عطار انگشتی سیه رو بود و این ساعت
ز برق عشق آن دلبر بجز اخگر نمی‌دانم

عطار نیشابوری


۲۵ فروردین‌ماه؛ روز بزرگ‌داشت عطار
@goos
he

2.9k 0 109 2 50

«باید ایستادگی کرد،
علی‌رغم هر چیز،
حتی به بهای زندگی...»

فریدون رهنما، شاعر و فیلمساز (۱۳۵۴-۱۳۰۹)


عکس: سیسیل جی. ویلیامز*، عکاس خبری، در سال ۱۹۵۶ در اوج درگیری‌ها و مبارزه علیه تبعیض نژادی در پمپ بنزینی در آمریکا از آبخوری «ویژه سفیدپوست‌ها» آب می‌نوشد. او که در آن دهه از جنبش حقوق مدنی سیاه‌پوستان (آفریقایی‌تبارها) در آمریکا عکاسی می‌کرد و بارها تهدید به مرگ شده بود، خودش با این تصویر به نمادی از مقاومت و نافرمانی مدنی و «نه گفتن» به جور و ستم و تبعیض تبدیل شد.
✍️#گوشه
*Cecil J. Williams
📷 Randall Harper
@gooshe
🔗 گوشه در یوتیوب

🔗 گوشه در اینستاگرام

🔗 گوشه در اسپاتیفای

🔗 گوشه در کست‌باکس
.


نقاشی یک (چپ): «نان»، آنتو کارته (آنتونی کارت)، نقاش بلژیکی (۱۹۵۴-۱۸۸۶) 

نقاشی دو (راست): «برکت»، آنتو کارته (آنتونی کارت)، نقاش بلژیکی (۱۹۵۴-۱۸۸۶) 

Painting 1: Le Pain (1921) by Anto Carte (1886-1954)

Painting 2: Bénédicité (1922) by Anto Carte (1886-1954)

@gooshe


«دفعه قبل که در یزد بودم، به مسئولان پیشنهاد دادم تا داخل بادگیرهای قدیمی، روی پشت‌بام‌های یزد پنل خورشیدی کار بگذاریم. اینطوری وقتی در یزد باد نمی‌وزد، این پنل‌ها می‌توانند باد را خودشان تولید کنند و فضای داخلی را به جای کولرهای گازی و آبی در آن هوای گرم و خشک، خنک و تازه و در حرکت نگه دارند. ولی طبق معمول پیشنهادم را نادیده گرفتند و گفتند به آن فکر می‌کنند و چند سالی هست که رفته‌اند تا فکر کنند.»


از صحبت‌های #نادر_خلیلی، معمار و مبدع معماری اَبَرخِشت در آمریکا درباره مشکلاتی که در ایران داشت.

اگر اینترنت خوبی دارید لطفا در پادکست شماره چهارم گوشه؛ #هنر_با_گوشه اینجا در یوتیوب درباره نادر خلیلی ببینید:
@gooshe

🔗 گوشه در یوتیوب

🔗 گوشه در اینستاگرام

🔗 گوشه در اسپاتیفای

🔗 گوشه در کست‌باکس


🎼 جرج فردریک هندل (گئورک فریدریش هندل)، ۱۷۵۹_۱۶۸۵؛ نوازنده و آهنگساز آلمانی دوره باروک.

🎼 George Frideric Handel Ariodante, HWV.33, Act II: Scherza Infida In Grembo Al Drudo by Rachmaninov
@gooshe

🔗 گو
شه در یوتیوب

🔗 گو
شه در اینستاگرام

🔗 گوشه در ا
سپاتیفای

🔗 گوشه در کست‌ب
اکس


«نه در سیاسی‌بودن امتیازی‌ست نه در نبودن. هر دو هم بهترین و هم بدترین نتیجه‌ها را داده‌اند. معنای ما در برچسب‌هایی نیست که به ما می‌بندند یا به خود می‌بندیم؛ معنای ما در آن چیزی‌ست که خلق می‌کنیم. من خیال نمی‌کنم در دو جامعه متفاوت دینی و غیردینی زندگی کرده‌ام. در جاهایی زندگی کرده‌ام که نه دینداری‌اش عمیق است نه بی‌دینی‌اش. فعلا که چه اینجا و چه آنجا سکولارها در صف چلوکباب نذری سینه می‌زنند و دینی‌ها نمی‌دانند برج‌هایشان را تا کجا بالا ببرند و پول‌هایشان را چطور پارو کنند.»


از صحبت‌های بهرام بیضایی درباره فیلمسازی در ایران

تصویر: لحظه‌ای گذرا در راهروهای بیمارستان در صحنه‌ای از فیلم سگ‌کشی، ساخته #بهرام_بیضایی، سال ۱۳۷۹
@gooshe

🔗 گوشه در یوتیوب


Gooshe dan repost
صادق هدایت_مردی که نفسش را کشت.pdf
112.9Kb
داستان کوتاه «مردی که نفْسَش را کُشت»، ۹ صفحه
نویسنده: صادق هدایت

درباره مردی که خود و تمام هستی‌‌اش را بر سر چیزی نابود می‌کند که پی می‌برد از سر ریا و فریب و تظاهر بوده، نه خلوص و پاکی.
@gooshe

🔗 گوشه در یوتیوب

🔗 گوشه در اینستاگرام

🔗 گوشه در اسپاتیفای

🔗 گوشه در کست‌باکس


«احساس می‌کردم این اتاق کوچک نمی‌تواند چنین عشق پرشوری را در خود نگه دارد. ما بر فراز کشتزارهای گل، خانه‌های دربسته، پشت‌بام‌ها و کلیساها پرواز می‌کردیم.»
این را بِلا روزنفلد، همسر شاگالِ نقاش در روزهای نخست آشنایی با او نوشته است. بلا نویسنده بود و از خانواده یهودی می‌آمد. از روزی که با مارک شاگال آشنا شده بود، نوشته‌هایش شیفتگی عریانی پیدا کرده بود. حس و حال جمله‌هایش، شاگال جوان را هم به پرواز درمی‌آورد؛ «بر فراز شهر» این دو دلداده را در حال پرواز بر بالای شهری کوچکی در بلاروس نشان می‌دهد که شاگال در آن بزرگ شده. دست مرد دور زن حلقه شده و مراقب اوست. مرد به پشت سر نگاه می‌کند و زن به روبه‌رو؛ انگار در آسودگی در حال فرارند از شهری عجیب با حصارهایی دورتادور خانه‌های چوبی.
شاگال در روسیه به دنیا آمده بود و خیال‌هایش در فرهنگ فولکلور یهودیش ریشه داشت. او مجبور شد کشورش را ترک کند چون دولت، هنر موزاییکی او با چنین طرح‌ها و رنگ‌های تخیلی و تصویرسازی‌ها را تاب نمی‌آورد. اما در فرانسه و آمریکا همان آثاری که در جامعه مذهبی و فرهنگی کشور خودش بهایی نداشت، الهام‌بخش فیلمسازان و نقاشان زیادی در دنیا شد.
✍️گوشه
@gooshe

14 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.