سلام من هانام 19سالمه و فوت فتیشم🙂
خیلی دوست دارم که یه بار تجربشو داشته باشم🥲
از وقتی که 6، 7 سالم بود همچین حسی رو داشتم ولی به خاطر اینکه فکر می کردم فقط منم که اینجورم خیلی احساس بدی داشتم و اصلا درک نمی کردم خودمو و نمی فهمیدم چرا باید همچین چیزی رو دوست داشته باشم😕
تا اینکه چندسال بعدش فهمیدم که تنها نیستمم
من یه پسرخاله دارم که حدودا یه سالی از من کوچیک تره.
حدود 2سال پیش که رفته بودیم مسافرت و خاله اینامم بودن نصف شب بیدار شدم دیدم پایین پاهام خوابیده من فکر کردم تو خواب قل خورده و سریع پاهامو جمع می کردم که یه وقت نخوره به صورتش
تقریبا یه هفته ای که مسافرت بودیم هر وقت بیدار می شدم می دیدم پایین پاهام خوابش برده و تعجب می کردم که چرا اینجوره
من خیلی خوابم سنگینه و وقتی بخوابم متوجه چیزی نمیشم
تا اینکه از مسافرت برگشتیم و اون اومد خونمون، خودش تنها. این اولین بار بود که می اومد و شب رو خونمون می موند به خاطر همین واسه هممون عجیب بود، خودش می گفت چون یه مدت مسافرت باهم بودیم به ما عادت کردم ما هم باور کردیم:))
من عادت دارم شبا زود بخوابم ولی یه شب بدخواب شده بودم و فکر می کنم حدود ساعتای 2شب من فقط پتو رو خودم کشیده بودم اما بیدار بودم که احساس کردم یکی اروم پاهامو تو دستش گرفت، یه لحظه خشکم زد.
بعد اون اروم پاهامو می بوسید و لیس می زد بر خلاف انتظارم خوشم اومده بود🥰
جا به جا شدم به یه سمت دیگه که راحت تر باشه🤗
حدود یه ساعتی اینکارو با پاهام انجام داد و بعد هم که خسته شد دوباره پایین پاهام خوابید
بعد از اون شب متوجه شدم علاوه بر اینکه خودم فوت فتیشم، اینکه یه نفر پاهامو ببوسه و... هم دوست دارم🙁
خیلی دوست دارم که یه بار تجربشو داشته باشم🥲
از وقتی که 6، 7 سالم بود همچین حسی رو داشتم ولی به خاطر اینکه فکر می کردم فقط منم که اینجورم خیلی احساس بدی داشتم و اصلا درک نمی کردم خودمو و نمی فهمیدم چرا باید همچین چیزی رو دوست داشته باشم😕
تا اینکه چندسال بعدش فهمیدم که تنها نیستمم
من یه پسرخاله دارم که حدودا یه سالی از من کوچیک تره.
حدود 2سال پیش که رفته بودیم مسافرت و خاله اینامم بودن نصف شب بیدار شدم دیدم پایین پاهام خوابیده من فکر کردم تو خواب قل خورده و سریع پاهامو جمع می کردم که یه وقت نخوره به صورتش
تقریبا یه هفته ای که مسافرت بودیم هر وقت بیدار می شدم می دیدم پایین پاهام خوابش برده و تعجب می کردم که چرا اینجوره
من خیلی خوابم سنگینه و وقتی بخوابم متوجه چیزی نمیشم
تا اینکه از مسافرت برگشتیم و اون اومد خونمون، خودش تنها. این اولین بار بود که می اومد و شب رو خونمون می موند به خاطر همین واسه هممون عجیب بود، خودش می گفت چون یه مدت مسافرت باهم بودیم به ما عادت کردم ما هم باور کردیم:))
من عادت دارم شبا زود بخوابم ولی یه شب بدخواب شده بودم و فکر می کنم حدود ساعتای 2شب من فقط پتو رو خودم کشیده بودم اما بیدار بودم که احساس کردم یکی اروم پاهامو تو دستش گرفت، یه لحظه خشکم زد.
بعد اون اروم پاهامو می بوسید و لیس می زد بر خلاف انتظارم خوشم اومده بود🥰
جا به جا شدم به یه سمت دیگه که راحت تر باشه🤗
حدود یه ساعتی اینکارو با پاهام انجام داد و بعد هم که خسته شد دوباره پایین پاهام خوابید
بعد از اون شب متوجه شدم علاوه بر اینکه خودم فوت فتیشم، اینکه یه نفر پاهامو ببوسه و... هم دوست دارم🙁