#اعتراف
چند وقت پیش که علائم مشکوک کرونا داشتم، که البته فقط خودم خبر داشتم، مامانم بهم پیشنهاد داد بریم عید دیدنی، حالا کجا بریم؟ خونه بابابزرگ، من هی گفتم مامان من نیام بهتره بذار این دفعه خونه بمونم، گفت یک کلام نه نمیشه، حالا رفتیم اونجا توی رودربایستی مجبور شدم با بنده خدای هفتاد ساله روبوسی هم بکنم، این ماجرا گذشت من خودم کرونای سختی داشتم بیست روز، ولی در نهایت خوب شدم، منتها روزهای آخر بیماریم بود که خبر رسید بابابزرگم به علت تنگی نفس رفته بیمارستان، آزمایش گرفتن ازش بنده خدا کرونا گرفته بود، الآنم ده روزه توی بیمارستانه، نمیدونیم خوب میشه یا نه
دارم فکر میکنم اگه بابابزرگم بمیره مسبب مرگش من خواهم بود
چند وقت پیش که علائم مشکوک کرونا داشتم، که البته فقط خودم خبر داشتم، مامانم بهم پیشنهاد داد بریم عید دیدنی، حالا کجا بریم؟ خونه بابابزرگ، من هی گفتم مامان من نیام بهتره بذار این دفعه خونه بمونم، گفت یک کلام نه نمیشه، حالا رفتیم اونجا توی رودربایستی مجبور شدم با بنده خدای هفتاد ساله روبوسی هم بکنم، این ماجرا گذشت من خودم کرونای سختی داشتم بیست روز، ولی در نهایت خوب شدم، منتها روزهای آخر بیماریم بود که خبر رسید بابابزرگم به علت تنگی نفس رفته بیمارستان، آزمایش گرفتن ازش بنده خدا کرونا گرفته بود، الآنم ده روزه توی بیمارستانه، نمیدونیم خوب میشه یا نه
دارم فکر میکنم اگه بابابزرگم بمیره مسبب مرگش من خواهم بود