Postlar filtri


تنت را عِطری‌ست،
بسی خردمند و شِگفت
گاه به نوایِ کمانچه می‌ماند و
گاه،
به تنبور
و می‌آید دوشادوشم در سرایش شعر و
می‌خزد در میانه‌ی من و سرودن... 🌱

👤 #نزار_قبانی
🏷 #جملات_عاشقانه

@eshghoaramsh


توی بیمارستان فیروزآبادی، دستیار دکتر مظفری بودم. روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد، اتاق عمل و پیرمردی را نشان ‌دادن که باید پایش را بعلت عفونت می‌بریدیم.

دکتر گفت که این‌بار من نظارت می‌کنم و شما عمل می‌کنید.

به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر!
بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!
بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!
تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر. عفونت از این جا بالاتر نرفته.

لحن و عبارت «برو بالاتر» خاطره بسیار تلخی را در من زنده می‌كرد... خیلی تلخ.

دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی می‌کردیم. قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی‌ها تعطیل. مردم ایران و تهران به‌شدت عذاب و گرسنگی می‌کشیدند. که داستانش را همه می‌دانند...

عده‌ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق‌شان را تهیه می‌کردند و عده‌ای از خدا بی‌خبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی می‌کردند.

شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه‌مان که دلال بود و گندم و جو می‌فروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم.

پدرم هر قیمتی که می‌گفت همسایه دلال ما با لحن خاصی می‌گفت: برو بالاتر... برو بالاتر...

بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم.
چقدر آشنا بود. وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت: بچه پامنار بودم. گندم و جو می‌فروختم. خیلی سال پیش. قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم..

دیگر تحمل بقیه صحبت‌هایش را نداشتم. خود را به حیاط بیمارستان رساندم. من باور داشتم که از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید جو ز جو. اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم.

دکتر مرتضی عبدالوهابی، استاد آناتومی دانشگاه تهران

🏷 #داستان_کوتاه

@eshghoaramsh


چیزی هست به نام وجدان؛ که می‌توانی به آسانی با یک گلوله خلاصش کنی و برای همیشه از شرّ حضورِ تُرش‌رویانه‌اش راحت شوی.

اما در این حال، دیگر هیچ‌گاه عطرِ شادیِ خالص را استشمام نخواهی کرد؛ و صافی کمرنگ اما عمیقِ آرامش، بر زندگیت جای نخواهد گرفت.

📚 یک عاشقانه‌ی آرام
👤 #نادر_ابراهیمی
🏷 #برشی_از_کتاب

@eshghoaramsh


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
گفت: بیزارم از آن خدای
که به طاعت من از من خشنود شود
و به معصیت من از من خشم گیرد،
پس او خود در بند من است.

📚 تذكرة الاولیاء
👤 #عطار
🏷 #حکایت

@eshghoaramsh


🎵 حس پنهون
👤 #امیر_خوشنگار
🏷 #موسیقی

@eshghoaramsh


آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم

سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم

سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لاله‌ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم

همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مه‌رویان و بی‌جا سوختم

سوختم از آتش دل در میان موج اشک
شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم

شمع و گل هم هرکدام از شعله‌ای در آتشند
در میان پاکبازان من نه تنها سوختم

👤 #رهی_معیری
🏷 #گلستان_شعر

@eshghoaramsh


بسیار مهم است که یاد بگیرید از نظراتی که با نظرات خودتان متفاوت هستند خشمگین نشوید و یاد بگیرید که تجزیه و تحلیل کنید و سعی کنید بفهمید که چگونه ممکن است شکل گرفته باشند. اگر با درک آنها، هنوز آنها را نادرست می‌دانید، می‌توانید بسیار مؤثرتر از این که به رنجش خود ادامه دهید، با آنها مبارزه کنید.

👤 #برتراند_راسل
🏷 #سخن_بزرگان

@eshghoaramsh


در سینه، کسی که راز پنهانش نیست
چون زنده نماید او، ولی جانش نیست

رُو، درد طلب که علتت بی‌دردیست
دردیست، که هیچ‌گونه درمانش نیست

👤 #ابوسعید_ابوالخیر
🏷 #ابیات_ناب

@eshghoaramsh


ایمان بیاورید به اینکه چیزهای خوب قرار است برایتان اتفاق بیفتد.
در مورد چیزهایی که می‌خواهید صحبت کنید. از شور وشوق نیفتید.
به چیزهای منفی توجهی نشان ندهید، به بدی و اتفاقات شوم ایمان نداشته باشید و فقط در انتظار خیر و برکت و خوشی باشید.
در جهت رویاهایتان باشید، شکست را شکست دهید، باید که زندگی عالی داشته باشید و به جز این به هیچ چیز قانع نشوید.

شما بسیار قدرتمند هستید...

🏷 #جملات_مثبت

@eshghoaramsh


دیر شد، بازآ که ترسم ناگهان پرپر شود
دسته گل‌هایی که از شوق تو در دل بسته‌ام

👤 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
🏷 #شاه_بیت

@eshghoaramsh


🎵 عاشقم
👤 #فریدون_آسرایی
🏷 #موسیقی

@eshghoaramsh


ز عشقت بند بندِ این دل دیوانه می‌لرزد
خرابم می‌کنی اما خرابی با تو می‌ارزد

👤 #شهرام_سببی
🏷 #شاه_بیت

@eshghoaramsh


🎵 خوشحالم برات
👤 #شادمهر_عقیلی
🏷 #موسیقی

@eshghoaramsh


برای قلبم چه طرحی بریزم
تا عاشقت نباشد؟
لبانم را چه بیاموزم
که تو را نبوسد
و طاقتم را
که دندان بر جگر بگذارد؟
به شعرم چه بگویم
که منتظرم باشد تا بعد؟
و حال آنکه روزی که تو را نبینم
بی‌نهایت است...

👤 #نزار_قبانی
🏷 #جملات_عاشقانه

@eshghoaramsh


وه! چه شب‌هایِ سحرْسوخته
من
خسته
در بسترِ بی‌خوابیِ خویش
درِ بی‌پاسخِ ویرانه‌ی هر خاطره را کز تو در آن
یادگاری به نشان داشته‌ام کوفته‌ام.
کس نپرسید ز کوبنده ولیک
با صدایِ تو که می‌پیچد در خاطرِ من:
«ــ کیست کوبنده‌ی در؟»
هیچ در باز نشد
تا خطوطِ گُم و رؤیاییِ رُخسارِ تو را
بازیابم من یک بارِ دگر...
آه! تنها همه‌جا، از تکِ تاریک، فراموشیِ کور
سویِ من داد آواز
پاسخی کوته و سرد:
«ــ مُرد دلبندِ تو، مَرد!»

راست است این سخنان:
من چنان آینه‌وار
در نظرگاهِ تو اِستادم پاک،
که چو رفتی ز برم
چیزی از ماحصلِ عشقِ تو بر جای نماند
در خیال و نظرم
غیرِ اندوهی در دل، غیرِ نامی به زبان،
جز خطوطِ گُم و ناپیدایی
در رسوبِ غمِ روزان و شبان...

لیک ازین فاجعه‌یِ ناباور
با غریوی که
ز دیدارِ نابهنگامت
ریخت در خلوت و خاموشیِ دهلیزِ فراموشیِ من،
در دل آینه
باز
سایه می‌گیرد رنگ
در اتاقِ تاریک
شبحی می‌کشد از پنجره سر،
در اجاقِ خاموش
شعله‌یی می‌جهد از خاکستر.

من درین بسترِ بی‌خوابیِ راز
نقشِ رؤیاییِ رُخسارِ تو می‌جویم باز.
با همه چشم تو را می‌جویم
با همه شوق تو را می‌خواهم
زیرِ لب باز تو را می‌خوانم
دائم آهسته به‌نام
ای مسیحا!
اینک!
مرده‌یی در دلِ تابوت تکان می‌خورد آرام‌آرام...

زندان قصر ۱۳۳۳

👤 #احمد_شاملو
🏷 #گلستان_شعر

@eshghoaramsh


‏دلتنگیِ بوی موهات
با همه‌ی دلتنگی‌ها
فرق دارد... 🌱

👤 #عباس_معروفی
🏷 #جملات_عاشقانه

@eshghoaramsh


گویند، مردی دو دختر داشت؛ یکی را به یک کشاورز و دیگری را به یک کوزه‌گر شوهر داد.

چندی بعد همسرش به او گفت: ای مرد سری به دخترانت بزن و احوال آنها را جویا شو!

مرد نیز اول به خانه کشاوز رفت و جویای احوال شد؛ دخترک گفت که زمین را شخم کرده و بذر پاشیده‌ایم، اگر باران ببارد خیلی خوبست، اما اگر نبارد بدبختیم...

مرد به خانه کوزه‌گر رفت، دخترک گفت کوزها را ساخته‌ایم و در آفتاب چیده‌ایم اگر باران ببارد بدبختیم و اگر نبارد خوبست...

مرد به خانه خود برگشت، همسرش از اوضاع پرسید مرد گفت:
چه باران بیاید وچه باران نیاید ما بدبختیم!

🏷 #داستان_کوتاه

@eshghoaramsh


وقتى انسان داستان عاشقانه‌اى را مى‌خواند، فكر مى‌كند كه اين‌ها قديمى شده و همه چيز قابل فهم است. ولى وقتى خودت عاشق مى‌شوى، آن وقت مى‌فهمى كه هيچ‌كس هيچ چيز نمى‌داند و هركس خودش بايد مشكلش را حل كند و براى خود تصميم بگيرد.

📚 سه خواهر
👤 #آنتون_چخوف
🏷 #برشی_از_کتاب

@eshghoaramsh


نعمت‌های این جهانی، چون روشنایی برق بی‌دوام و ثبات است، و با این همه، مانند آبِ شور که هرچند بیش خورده شود، تشنگی غالب‌تر گردد و چون خمره پرشهد مسموم است که چشیدن آن، کام را خوش آید، لیکن عاقبت به هلاک کشد؛

و چون خواب نیکوی دیده آید، بی‌شک در اثنای آن، دل بگشاید، اما پس از بیداری، حاصل جز تحسّر و تأسف نباشد و آدمی را در کسب آن، چون کرم پیله دان که هرچند بیش تنَد، بند سخت‌تر گردد و خلاص متعذرتر شود...

📚 کلیله و دمنه
👤 #ابوالمعالی_نصرالله_منشی
🏷 #حکایت

@eshghoaramsh


ميزان هوش،
با توانايى تغيير كردن،
اندازه‌گيرى می‌شود.

👤 #آلبرت_اینشتين
🏷 #سخن_بزرگان

@eshghoaramsh

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.