داستانهای آقا مضرور-قسمت پنجمتو پستهای ریپلای شده میتونید قسمتهای قبل رو دنبال کنید.
صبح روزی که وام خودروی اقا مضرور واریز شد حال عجیبی بهش دست داد. یک حس نامانوسِ عدم امنیت و در عین حال شیرین و رویایی! مضرور شب قبلش درست نخوابیده بود و کل شب رو به فاصلهی هر دو ساعت بیدار میشد و ساعتو چک میکرد و دوباره میخوابید. انگار قرار نبود صبح بشه!
مضرور صبحانشو درست و حسابی نخورده، به سمت اداره راه افتاد و منتظر واریز وام خودرو بود. صبح اونروز کلی با بحرالعلوم مغمومی راجع به بورس صحبت کرد و بحرالعلوم هم پیشنهاد کرد که وامشو برای یه مدت کوتاهی تو بورس بچرخونه تا با سودش بتونه یه ماشین بهتر بخره.
در نهایت حوالی ساعت ۱۰ وام آقا مضرور واریز شد و بعد از خوشحالی اولیه از دیدن پیامک واریز وجه، دچار تپش قلب شد و ته گلوش خشک شد. اصلا تا حالا حسابش اینقدر پول نقد به خودش ندیده بود ولی سودی که قبلا تو بورس کرده بود حسابی مشتاقش کرده بود که بازم باید سرمایهگذاری کنه و همون فرمولو ادامه بده.
بورس اون روز به شدت مثبت بود و اقا مضرور هم درنگ نکرد و با کل پولش همون روز سهام خرید.
از اونروز به بعد آقا مضرور دیگه موبایل از دستش نمیافتاد، هر لحظه تو شبکه های مجازی دنبال خبر و تحلیل و سیگنال سهم بود. مدام در حال حساب و کتاب بود، یک دورهی تحلیل تکنیکال مقدماتی ثبت نام کرده بود و دائم اطلاعاتشو بالا میبرد تا نتیجهی بهتری بگیره.
آرام خانم خیلی درگیر بورس نبود و سر از کار آقا مضرور درنمیآورد و از اینکه اینقدر سرش تو گوشیه شاکی و ناراحت بود. خودشو تنها میدید و در طول روز هم مضرور کمتر با ارام خانم حرف میزد و اگر هم صحبتی میشد مضرور فقط مثل جغد نگاه میکرد و پسِ ذهنش دائم داشت به بورس و سهام و حساب کتاباش فکر میکرد. آرام خانم کم کم نگران زندگیشون شده بود و میدید که چطوری نظم و آرامش زندگیشون داره دستخوش تغییر میشه. مضرور هم همیشه با قیافه حق به جانب جواب میداد که" مگه کار بدی کردم؟ زندگیمون بهتر شده خب. بزار به زودی میبینی چه زندگی برات درست میکنم!"
مضرور بعد از حدود یک ماه پولش دوبرابر شد و حالا نه به ماشین که به یک آپارتمان بزرگتر و ماشین لوکستر تو یک محلهی بهتر فکر میکرد ولی هنوز پولش برای اینکار کافی نبود.
ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد و تصمیم گرفت از فرصت استفاده کنه و هم خودش و هم پدر ومادرشو از این وضعیت نجات بده. اون شب به خونهی باباش رفت و فکری رو که داشت با پدرش مطرح کرد...
ادامه دارد
@emacoabbasi