Cafe sz dan repost
چهارم
داستایوفسکی در جایی از کتاب برادران کارامازوف میگوید اکثر مردم روسیه میتوانند در یک لحظه برای وطن شهید شوند، اما کمتر کسی را میتوان در روسیه یافت تا با کار سخت و هدفمند وطن را جای بهتری برای زندگی بکند! به گمان من حلقه مفقود جهان امروز در همین جمله نهفته است؛ نظم، دیسپلین و تعهد بلندمدت.
به گمان من ما دوست داریم در دورانهای کوتاه، حتی با پذیرفتن خطر بسیار، تغییرات اساسی ایجاد کنیم. این است که روحیهی انقلابی را تحسین میکنیم و روحیههای منظم را تحقیر. بسیار دیدهام که ما در زندگی روزمرهمان افرادی را که باید سر ساعت به قرارشان برسند، افرادی که با وسواس زبالههایشان را جدا میکنند و افرادی را متعهدانه هدفی را دنبال میکنند به ملانقطی بودن و سخت گرفتن زندگی متهم میکنیم. اساتید دانشگاهی زیادی را میبینیم که صفحات مجازیشان پر شدهاند از نقد و اعتراض اما دانشجوهایشان هر روز نیم ساعت باید در کلاس بنشینند تا استاد پیدایش بشود و وقتی هم پیدایش میشود کلاس را با روش دیمکاری و بیهیچ درسنامهی ازپیشفکرشدهای مدیریت میکند.
پزشکان معترضی که دانش و سوادشان را صرف عمل زیبایی و تزریق ژل میکنند؛ دانشی که میتواند کودکی را از فلج شدن یا مادری را از مرگ نجات دهد.
مهندسهای جان به لب رسیدهای که وقتی خوب میشناسیشان درمیابی که در پروژههای عظیم دولتی و پولشویی ناظر بودهاند.
تاجران رمزارز و معاملات بورسی که پولشان را روی شرکتهایی سرمایهگذاری میکنند که از ماهیت کارشان اطلاعات دقیقی ندارند.
معلمهایی که معتقدند اوضاع خوب نیست اما اولین مبانی کار با کودک را مطالعه نکردهاند.
همه و همه و همه من را به این باور رسانده که تغییرات اساسی نیاز به روحیهای وسواسی دارد تا روحیهای انقلابی؛ وسواس روی لباسی که میخریم، شغلی که قبول میکنیم، کتابی که میخوانیم، موسیقی و محتوای فرهنگیای که برای یکدیگر به اشتراک میگذاریم، شیوهای که فراغتمان را با آن پر میکنیم و بسیار چیزهای دیگر.
باید در هر لحظهی زندگی مواظب بود که من مشغول تولید چه پسماندی هستم و پسماند من در کدام چاه میریزد؛ چرا که چاه که بالا بزند برای هر تغییری دیر است!
@szcafe
داستایوفسکی در جایی از کتاب برادران کارامازوف میگوید اکثر مردم روسیه میتوانند در یک لحظه برای وطن شهید شوند، اما کمتر کسی را میتوان در روسیه یافت تا با کار سخت و هدفمند وطن را جای بهتری برای زندگی بکند! به گمان من حلقه مفقود جهان امروز در همین جمله نهفته است؛ نظم، دیسپلین و تعهد بلندمدت.
به گمان من ما دوست داریم در دورانهای کوتاه، حتی با پذیرفتن خطر بسیار، تغییرات اساسی ایجاد کنیم. این است که روحیهی انقلابی را تحسین میکنیم و روحیههای منظم را تحقیر. بسیار دیدهام که ما در زندگی روزمرهمان افرادی را که باید سر ساعت به قرارشان برسند، افرادی که با وسواس زبالههایشان را جدا میکنند و افرادی را متعهدانه هدفی را دنبال میکنند به ملانقطی بودن و سخت گرفتن زندگی متهم میکنیم. اساتید دانشگاهی زیادی را میبینیم که صفحات مجازیشان پر شدهاند از نقد و اعتراض اما دانشجوهایشان هر روز نیم ساعت باید در کلاس بنشینند تا استاد پیدایش بشود و وقتی هم پیدایش میشود کلاس را با روش دیمکاری و بیهیچ درسنامهی ازپیشفکرشدهای مدیریت میکند.
پزشکان معترضی که دانش و سوادشان را صرف عمل زیبایی و تزریق ژل میکنند؛ دانشی که میتواند کودکی را از فلج شدن یا مادری را از مرگ نجات دهد.
مهندسهای جان به لب رسیدهای که وقتی خوب میشناسیشان درمیابی که در پروژههای عظیم دولتی و پولشویی ناظر بودهاند.
تاجران رمزارز و معاملات بورسی که پولشان را روی شرکتهایی سرمایهگذاری میکنند که از ماهیت کارشان اطلاعات دقیقی ندارند.
معلمهایی که معتقدند اوضاع خوب نیست اما اولین مبانی کار با کودک را مطالعه نکردهاند.
همه و همه و همه من را به این باور رسانده که تغییرات اساسی نیاز به روحیهای وسواسی دارد تا روحیهای انقلابی؛ وسواس روی لباسی که میخریم، شغلی که قبول میکنیم، کتابی که میخوانیم، موسیقی و محتوای فرهنگیای که برای یکدیگر به اشتراک میگذاریم، شیوهای که فراغتمان را با آن پر میکنیم و بسیار چیزهای دیگر.
باید در هر لحظهی زندگی مواظب بود که من مشغول تولید چه پسماندی هستم و پسماند من در کدام چاه میریزد؛ چرا که چاه که بالا بزند برای هر تغییری دیر است!
@szcafe