انتخابات و امر سیاسی محمدرضا کلاهی
رأی بدهیم یا رأی نه؟ قبل از این لازم است به این پرسش پاسخ داده شود که هدف از رأی دادن چیست؟ و با چه مبنا و منطقی باید دربارهی رأی دادن تصمیم گرفت؟ اگر این منطق روشن شود هرکس به فراخور خود پاسخ خود را خواهد یافت.
▪️
منطق رأی دو منطق دربارهی رأی رایج است: یک. منطق مشروعیت بخشیدن یا مشروعیت گرفتن. دو. منطق بهبود وضعیت. اما به نظر من منطق مهمتری وجود دارد: اینکه یک کنش سیاسی (از جمله رأی) تاچه حد به تقویت امر سیاسی کمک میکند؟ تا چه حد در خدمت سیاست رهاییبخش است؟ یعنی کمک میکند که افراد بیشترین میزان سوژگی را داشته باشند؛ بیشترین امکان را برای آزادسازی پتانسیلهای درونی خود داشته باشند؛ جریانهای سیاسی معارض یکدیگر را حذف نکنند، راهی برای مبارزه باهم بسازند بیآنکه بخواهند طرف مقابل را بهکلی نابود کنند. با این معیار، دربارهی انتخاباتها، و به طور خاص انتخابات موجود چه میتوان گفت؟
▪️
ساختار سیاسی جوامعنیروهای سیاسی در سه لایه آرایش یافتهاند:
اول، لایهی بالا، حاکمیت سیاسی
دوم، لایهی پایین، جنبشهای اجتماعی
و سوم، لایهی میانی، جامعهی مدنی که بینابین حاکمیت و جنبشهای اجتماعی قرار دارد.
هیچیک از این سه لایه کاملاً سازمانیافته و منسجم نیستند. درون هر لایه سطحی از تنوع، تنش، تعارض و اختلاف وجود دارد. همان تنشها و تعارضها هم ثابت نیست و مدام در حال تغییر و بازآرایی است. و این سه لایه نسبت به یکدیگر بیتفاوت نیستند و همواره با هم در رفتوبرگشت و تأثیر و تأثر هستند.
▫️الف. رابطهی جامعهی مدنی و جنبشهای اجتماعی: هر اندازه جامعهی مدنی تشکلیافتهتر و قدرتمند باشد و با آگاهی تئوریک عمیقتری دربارهی وضعیت همراه باشد، جنبشهای اجتماعی پیشروتر، پویاتر، پایدارتر، عمیقتر و سازندهتر خواهند بود. و هر اندازه جامعهی مدنی، چه به لحاظ سازمانیافتگی و چه به لحاظ درک تئوریک وضعیت، ضعیفتر باشد، جنبشهای اجتماعی پراکندهتر، ناپایدارتر و سطحیتر و حتا مخربتر خواهند بود و بیشتر شکل شورشهای کور و مقطعی به خود خواهند گرفت و به همان میزان امکان سرکوبشان بیشتر خواهد بود.
▫️ب. رابطهی حاکمیت سیاسی و جامعهی مدنی: هراندازه جامعهی مدنی قدرتمندتر باشد و تشکلهای قویتر و گستردهتری را شامل باشد، امکان اثرگذاریاش بر حاکمیت سیاسی بیشتر میشود، احتمال سرکوبگری حاکمیت کمتر میشود و سیاستگذاریهای حاکمیتی میتواند به منافع جمعی نزدیکتر شود. در مقابل هر اندازه حاکمیت سیاسی یکدستیِ کمتری داشته باشد و از مجموعههای متکثرتری با منافع متفاوتتر تشکیل شده باشد انعطافپذیرتر است و امکان کمتری برای سرکوب جامعهی مدنی خواهد داشت و در پناه تنوع و تکثر موجود در حاکمیت سیاسی، جامعهی مدنی میتواند خود را متشکلتر و قدرتمندتر کند. خلاصه آنکه جامعهی مدنی قویتر به حاکمیت متکثرتر، و حاکمیت متکثرتر به جامعهی مدنی قویتر کمک میکند.
▫️پ. رابطهی حاکمیت سیاسی و جنبشهای اجتماعی: هراندازه حاکمیت سیاسی متکثرتر و درنتیجه منعطفتر باشد، و خصوصاً هراندازه که از نیروهای غیرایدئولوژیک و دموکراسیخواه درون حاکمیت حضور داشته باشد، امکان قوتگرفتن جنبشهای اجتماعی بیشتر است و هراندازه حاکمیت یکدستتر، و ایدئولوژیکتر باشد، بیانعطافتر میشود و جنبشهای اجتماعی بیشتر سرکوب میشوند. سرکوب جنبشهای اجتماعی برای این جبنشها و بنابراین برای کلیت جامعه پیامدهای بدی دارد. از جمله باعث میشود اعضای جنبش به بیرون از کشور مهاجرت کنند و تحولخواهی از درون تضعیف و تهی شود. افراطگرایی و هویتگرایی در میان مخالفان تقویت میشود. و مخالفتها به جای حرکتهای عمیق و بازاندیشی شده، به سمت انتقامجوییهای کور و عصبی میل میکند.
▪️
نتیجه در شرایطی که نظام سیاسی کاملاً یکدست، ایدئولوژیک و سرکوبگر است و جامعهی مدنی ضعیف و تشکلنایافته است، حرکتهای اعتراضی به شورشهای کور، انتقامجوییهای عصبی و بدتر از همه به هویتگرایی میل میکند. در چنین شرایطی جنبشهای اجتماعی حتا اگر پیروز شوند، به سرعت به هویتگراییهای تمامیتگرا سوق مییابند و دیکتاتوریای بدتر از قبل حاکم میشود.
در نتیجه، هر کنشی که بتواند سرکوبگری حاکمیت را کاهش دهد، نظام سیاسی را یک گام تکثر و تنوع بیشتری ببخشد، تاجایی که امکان دارد گفتمان دموکراسیخواهی و برابریخواهی را به درون حاکمیت وارد کند و انعطافی درون نظام ایجاد کند، فضایی باز میکند تا جامعهی مدنی گامی قویتر شود. درون جامعهی مدنی قوی است که امکان بازاندیشی وضعیت و تحلیل تئوریک وضعیت وجود دارد، میتوان هویتگراییهای انتقامجویانه را از کنشهای پیشرو و تحولخواه متمایز کرد و به چیستی کنش سیاسی مؤثر تقویتکنندهی دموکراسی اندیشید و به آن عمل کرد.
متن کامل