🍁چکاوک🍁


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


chakavakBookReading

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri




#چکاوک #معرفی_کتاب
✍و اما ایتالو کالوینو و مورچه آرژانتینی، نویسنده ای که خود پایان جوانی اش را اعلام کرد و گفت من برای مدت طولانی جوان بودم، شاید خیلی طولانی، ناگهان احساس کردم که باید دوران پیری خود را آغاز کنم، بله، پیری، شاید به این امید که با شروع زودهنگام آن را طولانی کنم...
او که نویسنده و روزنامه‌نگاری ایتالیایی بود، معروف ترین آثارش عبارتند از: سه گانه اجداد ما (1952-1959)، مجموعه داستان های کوتاه کیهانی (1965)، و رمان های شهرهای نامرئی (1972) و اگر در یک شب زمستانی، یک مسافر (1979) می باشد. او که در زمان مرگش پرترجمه ترین نویسنده معاصر ایتالیایی بود، در گورستان باغ Castiglione della Pescaia در توسکانی به خاک سپرده شده است. و اما کمی از مورچه آرژانتینی بگویم که آخرین کتابی بود که این هفته به پایان رساندم. این مجموعه که شامل سه داستان مورچه‌ آرژانتینی، مِه‌دود و ناظر است، به نوعی بازتابنده‌ نگاه نیچه‌ای کالوینو به مناسبات انسانی و اندوه او از میان مایه گی است. این داستان‌ها ترکیبی از روایت و تأمل است که به‌ویژه در ناظر، فضاسازی و شخصیت‌پردازی‌ها به عناصر غالب داستان بدل می‌شود، و خرده روایت‌ها، روایت اصلی را تحت الشعاع قرار می دهد و آن‌چه در این میان مهم است، نوع برخورد انسان‌ها با حوادث بیرونی است. خود این حوادث، موضوعیت خود را از دست می‌دهد: هجوم مورچه‌ها، هوا، اعتصاب، انتخابات و... این سه داستان همه مضامین و دلبستگی‌های کالوینو را در خود خلاصه کرده است، علم، فولکلور، طنز، زندگی روزمره و داستان‌سرایی...در ابتدا به نظر می‌رسد که این داستان ها بدون توجه به اینکه آیا آنها به خوبی با هم سازگاری دارند یا نه در این مجموعه قرار گرفته اند. این داستان ها در سالهای مختلفی نوشته شده اند - "ناظر" سال 1963، "مِه دود" سال 1958 و "مورچه آرژانتینی" سال 1952، با این حال یک مضمون مشترک در این آثار دیده می شود که باعث شگفتی است. اینکه " وجود" با همه بیهوده گی و مسخره بودنش، باید گرامی اش داشت زیرا در نهایت، چیز دیگری وجود ندارد.
#سیما_جوکار #ایتالو_کالوینوو #ایتالو_کالوینو📚 #مورچه_آرژانتيني #مورچه_آرژانتينی #کتاب_باز📚 #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب_بخوانیم📚
https://www.instagram.com/p/CdJihcmq-rA/?igshid=MDJmNzVkMjY=


Amir_Bahram dan repost
📖📘چکیده فعالیت های "گروه چکاوک" در چند ماه اخیر :

🔵به همراه بالزاک به دنیای "کمدی انسانی " سفر کردیم و شگفت انگیز است که این نویسنده چیزی بیش از دو هزار شخصیت داستانی خلق کرده است . بالزاک از بزرگان رئالیسم (واقع گرایی ) است و نگاهی کوتاه به تاثیرات بالزاک بر داستایفسکی داشتیم.

🔵قلم بی نظیر کافکا و سوررئالیسم او .رفتن به قلب واقعیت " با کتاب "محاکمه "

✳️قاضی آلوده و جرم نامعلوم "جوزف کا " و محاکمه ای که گویی در دادگاه "درون انسان " رخ می دهد.
✳️ اقتباس شاهکار از این داستان و لذت بردن از فیلم محاکمه اثر "ولز"
کات ها و زاویه های دوربین که همه در پس زدن زشتی ها بود.(اگزیستانسیالیسم ).

🔵سفر به ادبیات آمریکا به همراه "ویلیام فاکنر" با کتاب "خشم و هیاهو"

✳️روایت سیال و بازی با مفهوم زمان و دغدغه های شخصیت های داستان نسبت به زمان .
تطبیق شخصیت کوئنتین کامپسون با "راسکولنیکوف " و نگاه فاکنر به زنان و... برایمان جالب بود.

🔵در ادبیات آمریکا ماندیم به سراغ اروین یالوم رفتیم اما بحث مان با کتاب "وقتی نیچه گریست"به فلسفه و روانشناسی کشید.
نیچه و نازیسم .سبک نویسندگی نیچه و گفتار درمانی بروئر را بررسی کردیم.


📚خلاصه رمان "مرگی بسیار آرام"
#سیمون_دوبووار
✍🏻این داستان مروری تأمل برانگیز بر آخرین هفته های زندگی مادر سالخورده نویسنده است. در سراسر داستان‌ شاهد سفر بیمار به سوی مرگ بر اثر سرطان، بازگشتی به روابط قبلی سیمون، خواهرش و مادرشان ، بررسی شخصیت فرانسواز ، مشکلات رایجی را که در ارتباط پزشک-بیمار، پرستار-بیمار، و مادر-فرزند و در کل در روابط بین انسان ها وجود دارد،هستیم. به بیانی دیگر، دیدگاه شخصی نویسنده را به عنوان فرزند ،درباره تغییرات درونی ، اندوه، پشیمانی و خشمی را ارائه می‌کند که اغلب با نزدیکی یکی از والدین به مرگ همراه است. روایتی ساده و مستقیم با تصاویر و بازتاب های دقیق که معمولا در آثار دوبووار رایج است . اشاره به موضوعات اخلاقی به عنوان بخشی از روایت، از جمله حقایقی در روابط پزشک و بیمار، و وابستگی هایی که فقط در هنگام مواجهه با مرگ بر آنها واقف می شویم، چالش و تقلا های بیمار برای زنده ماندن و سردرگمی فرزندان در انتخاب میان مرگ و رنج والدین به نحوی زیبا بیان شده است.
بیشترین نکته قابل توجه درباره سیمون دوبوار در مرگی بسیار آرام انتخاب روایت ساده و استادانه نویسنده است . شاید این داستانی نباشد ، که ما قبلاً نشنیده باشیم - مادری که مبتلا به سرطان است و فرزندانش در طول درمان ها و جراحی ها در کنار او تلاش می کنند تا روزهای بهتری داشته باشد و او سرانجام شش هفته بعد می میرد. این سوژه ساده و شاید تکراری ، ظرافت قلم دوبووار و توانایی آگاهانه‌اش در کشف پیش پا افتاده‌ترین لحظات بیمارهای لاعلاج و رو به مرگ است که او را متمایز می‌کند. همچنین در مورد روابطه بین سیمون، مادرش و اجتماعی از پزشکان متخصص که ذهن راوی را پر کرده باید گفت این داستان ، مدت ها قبل از بررسی روانکاوانه مراقبت های پزشکی ، مرگ و اهمیت رابطه پزشک و بیمار در طول فرآیند مرگ نوشته شده است.
شاید بتوان گفت سوالاتی که سیمون دوبووار در این کتاب ،در مورد مرگ،هستی و رنج و ... مطرح می‌کند با نوشته‌های اگزیستانسیالیستی قبلی او همخوانی دارد و تنها تفاوت این است که دوبووار شخصیت مادر خود را نیز به نمایش می گذارد. او این کار را با صداقت انجام می دهد - صداقتی که هیچ رنگ گلایه آمیزی هم ندارد، زیرا به مشاهدات دقیق اشیاء و کنش شخصیت ها در زمان های واقعی (بویژه در فصل هایی که بیشتر به گذشته مربوط می شود) بستگی دارد.
زمانی که مادرش به دلیل سرطان لاعلاج در بیمارستان بستری می شود، سیمون فرصت می یابد تا خاطرات اولیه زندگی مادرش را مرور کند، چرا که سیمون و خواهرش پوپت باید تصمیم می گرفتند که میان مرگ یا زندگی پر از رنج طولانی برای مادرشان یکی را انتخاب کنند. مانند بسیاری از مردم، آنها معتقد بودند که بهتر است بمیرد تا رنج ادامه یابد، اما مادرشان دیدگاه بسیار متفاوتی نسبت به این موضوع داشت. فرانسواز دوبووار سرانجام، خوشبختی را در زندگی خود پیدا کرده بود و او واقعاً معتقد بود که می تواند خوشبختی را در رنج خود بیابد. مضامین اصلی داستان عبارتند از عشق ، دوگانگی در روابط خانوادگی، از دست دادن، و سوگ ،رنج،مواجهه با مرگ و... است.


او همیشه نوشتن را به دیده نوعی زیستن مسئولانه می‌نگریست و به همین دلیل و شاید به تحریک احساس بی‌پایان بشری به میل جاودانگی که در جان و دلش ریشه دوانیده بود، دست به نگارش زندگینامه شخصی خود با اندیشمندی تمام زد و حاصل آن کتاب ارزشمند «خاطرات» است. خودش در این باره می‌نویسد: «این بار خاتمه‌ای بر کتابم نخواهم نوشت. می‌گذارم تا خوانندگان خود هر نتیجه‌ای که می‌خواهند از آن بگیرند.سیمون دوبووار در چهاردهم آوریل 1986 در سن 78 سالگی در پاریس چشم از جهان فروبست.


📚درباره نویسنده:
✍🏻سیمون دوبووار در نهم ژانویه 1908 در خانواده‌ای مرفه در پاریس به دنیا آمد. کودکی شاد و سعادت‌آمیزی را سپری کرد. پدرش به شغل وکالت اشتغال داشت و مردی بود با فرهنگ و مادرش، زنی دلسوز و مهربان. سیمون خواهری هم داشت که دلبستگی زیادی به او داشت.
از پنج سالگی به یک مدرسه کاتولیکی رفت؛ مدرسه‌ای که به گفته خودش، هرگز او را اقناع نمی‌کرد. در دوره دبیرستان، همواره شاگرد ممتاز دبیرستان دزیر Desir بود.

به این ترتیب دوبووار به مطالعه ترغیب شد و کتابها از عنفوان جوانی، قلمرو او شدند تا ذهن کنجکاوش را سیراب کنند.
در سال 1925 دوبووار دیپلم گرفت و علی‌رغم مخالفت خانواده‌اش، حرفه معلمی را برای خود برگزید. در همین سال در انستیتوسن ماری به تحصیل ادبیات و فلسفه مشغول شد. سپس به دانشگاه سوربن رفت و تا اخذ مدرک لیسانس یکسری برنامه مطالعاتی فشرده را که شامل خواندن آثار فلاسفه مشهور همچون دکارت، کانت، برگسون، نیچه و دیگران بود در دستور کار خود قرار داد. سال 1928 به چند دلیل، سالی بس مهم در زندگی‌اش بود. نخست لیسانس خود را از سوربن گرفت و آنگاه آشنایی با ژان‌پل ‌سارتر پیش آمد.
دوبووار این سالها را تا پیش از جنگ دوم جهانی، «سالهای طلایی» عمر خود می‌نامد و این، آغاز کنار هم قرار گرفتن ژان پل سارتر و سیمون دوبووار به عنوان زوجی فرهیخته بود که تا پایان عمرشان دوام آورد
رمانهای مهمان خون دیگران و نمایشنامه دهانهای بیهوده در زمره آثار دوره نخست نویسندگی سیمون دوبووار محسوب می‌شوند.
در آثار این سالهای دوبووار، یک شخصیت محوری زن، حضوری چشمگیر دارد. در سال 1936 دوبووار و نیز ژان پل سارتر، مشغول تدریس در دبیرستان شدند. پس از مدتی که ملال زندگی در شهرستان آنها را به ستوه آورده بود، دوبووار در پاریس و سارتر در لیون مشغول به کار شدند؛ با شروع جنگ جهانی دوم، زندگی دوبووار دچار چرخشی غریب شد. سارتر در سال 1939؛ یعنی ایام پرالتهاب جنگ دوم به خدمت نظام اعزام و در سال 1940 توسط نازیها اسیر شد. در این ایام، دوبووار حدود بیست و هفت بهار را پشت سرگذاشته و به گفته خودش، وارث تاریخ در مصیبت بارترین شکلش شده بود. از آن به بعد زندگی و کار او در مقام نویسنده، معلم و روشنفکر، گواهی بود بر تقریباً تمامی آشوبهای عمده اروپای قرن بیستم. دوبووار می‌نویسد:
«تاریخ، ناگهان بر سرم آوار شد و من هزار تکه شدم. یکباره چشم از خواب گشودم و دیدم که هر تکه‌ام در یک گوشه از جهان افتاده است. برای نخستین بار دریافتم که زیستن زیر سلطه حوادث؛ یعنی چه.»
بدین ترتیب بود که او بستگی و همبستگی‌اش را با دیگران کشف کرد و باز این دوران، مصادف است با نضج گرفتن فلسفه اگزیستانسیالیست یا اصالت وجود که سارتر، یکی از پیشروان و مبلغان آن بود. این فلسفه، جریان فکری بسیار تأثیرگذاری در سالهای پرتب و تاب قرن بیستم در میان روشنفکران جهان شد. اگزیستانسیالیسم به واقع فلسفه دوره بحران است؛
یکی از دستاوردهای نوشتن کتاب جنس دوم برای دوبووار، این بود که سرآغاز خلاقیتی جاری و مداوم در زمینه نوشتن زندگینامه شخصی‌اش شد. خلاقیتی که تا پایان دوره نویسندگی وی دوام یافت. خاطرات یک دختر وظیفه‌شناس (1958)، کتاب رشگ برانگیز خاطرات در چهار جلد و رساله بلند کهنسالی در دو جلد از جمله آثار در خور توجه دوبووار در این زمینه‌اند.
در سال 1945 دوبووار، عضو تحریریه مجله «دوران جدید» شد؛ نشریه‌ای با اعتباری در خور که توسط ژان پل سارتر اداره می‌شد. در دوران جنگ فرانسه و الجزایر، دوبووار فعالتر شد. او در تظاهرات حضور یافت و سخنرانی کرد. مقاله نوشت و به خاطر آرمان مبارزان الجزایری، خصوصاً جمیله بوپاشا، زن مسلمانی که توسط فرانسویها به شدت شکنجه و آزار شده بود، دست به مبارزه تبلیغاتی همه جانبه زد. کتاب مشهور جمیله بوپاشا، حاصل همکاری دوبووار و ژیزل حلیمی است که با اقبال فراوان خوانندگان روبه‌رو شد. زمانی که جنبش آزادی زنان (M.L.F) در سال 1971 پایه‌گذاری شد، دوبووار یکی از امضاکنندگان بیانیه مشهور این جنبش بود. در سال 1974 دوبووار به ریاست مجمع حقوق زنان که به مبارزه قانونی برای احقاق حقوق زنان می‌پرداخت و ماهنامه‌ای به نام کسیتون فمنیست (طرفداران حقوق زنان) را منتشر کرد، انتخاب شد. از دیگر آثار دوبووار که برخی از آنها به فارسی هم برگردانده شده‌اند، می‌توان رمانهای همه می‌میرند 1946، ضرورت زمان 1960، جبر محتوم 1963، مرگ آرام 1964، تصویرهای زیبا 1966 و زن وانهاده 1967 را نام بُرد.
بدین ترتیب منحنی زندگی سیمون دوبووار که از پیوستگی‌اش به حرفه انزواجویانه روشنفکری آغاز شده بود به همبستگی پر شور، توأم با پیشرفت برای احقاق حقوق زنان در سراسر جهان ادامه یافت. با این احوال، نوشتن در درجه نخست، دلبستگی اصلی او در زندگی محسوب می‌شد.


#معرفی_کتاب📚
#مطالعهٔ_شخصی
#دکتر_داتیس
#حامد_اسماعیلیون
دکتر داتیس رمانی جذاب نوشته حامد اسماعیلیون است که در سال ۱۳۹۱ برنده جایزه گلشیری شد.
این داستان که با ورود دکتر داتیس الماسی به ساسنگ شروع و با رفتن او از ساسنگ به پایان می رسد.
دکتر داتیس دندانپزشک جوانی است که با ورودش به شهرک ساسنگ با اتفاقات زیادی مواجه می‌شود، در بدو ورود با حضور در هیات امناء شهرک،مطبش را به او نشان می دهند که ساختمانی نسبتا مخروبه واقع است. او که به تازگی از دانشگاه تبریز فارغ التحصیل شده با ترک تبریز و معشوقه اش مریم به تهران می آید واز آنجا که سقف رویاهایش را کوتاه می‌بیند، با دایر کردن مطبش در ساسنگ به کسب درآمد مشغول می شود و آنچنان غرق کار و مردم سنتی ساسنگ می شود که وقتی به خود می آید سرمایه نسبتا خوبی به دست آورده است. اما در ازای آن رها دختری را که عاشقش می‌شود ، سپیدارهای حاشیه شهرک و چشمه خله را که برای هر کدام نامی گذاشته است بر سر انتخابات شوراها و .... بسیاری چیزها را از دست می دهد. او در ابتدای کار با فضای شهر و مردمش کاملا بیگانه‌ست و به مرور زمان خیلی بیش از حد تصوراتش درگیر شهر و مسائل آن می شود. همه چیز خیلی فرسایشی اتفاق می افتد، بی اینکه منجر به برخوردی پر سر و صدا شود و فجایعی از نوع خودکشی سینا کارگر لابراتوار دندانپزشکی هم انگار تحت این روند فرسایشی از یاد می روند. داتیس در ساسنگ کارش را می کند و ظاهرا باوجود بعضی بدقلقی های گاه گاهی، از جانب مردم ساسنگ در مجموع اصطکاکی جدی بین او و مردم به وجود نمی آید و داتیس هم کم کم سعی می کند در زمین حریف جا باز کند و از این زمین، سهمی بگیرد. برای همین با دو دکتر دیگر ساسنگ در خریدن و ساختن ساختمان پزشکان شریک می شود و سعی می کند به تدریج خودش را به سطوح اجتماعی بالا تری بکشاند.
این رمان که شامل هفت فصل است که پنج سال زندگی و کار داتیس در شهرک ساسنگ را روایت می‌کند با عناوین ابر، آفتاب، باران، تگرگ، رنگین‌‏کمان، برف و مهتاب نام‌گذاری شده‌اند که بیان‌گر تغییراتی هستند که در موقعیت راوی در ساسنگ رخ می‌دهد.
 #سیما_جوکار


#معرفی_کتاب
#مطالعهٔ_شخصی
#دکتر_داتیس
#حامد_اسماعیلیون
#سیما_جوکار


جدیدترین های 2022 از نگاه پنگوئن
مثبت بودن سمی
نوشته ویتنی گودمن
 فوریه 2022
هر روز ما تحت فشار قرار می گیریم تا مثبت باشیم از صحبت از «فقط حالات خوب» و «زندگی خوب است»، تا نصیحت‌های بی‌پایان، تا «به جنبه‌های مثبت نگاه کنید»، دائماً به ما گفته می‌شود که کلید شادی این است که منفی‌گرایی را ، هر جا که در خودمان و دیگران ظاهر شد. خاموش کنیم. حتی زمانی که با بیماری، از دست دادن، جدایی و سایر چالش‌ها مواجه می‌شویم، فضای کمی برای صحبت درباره احساسات واقعی‌مان وجود دارد - و آنها را پردازش می‌کنیم تا بتوانیم احساس بهتری داشته باشیم و به جلو برویم.
اما اگر این همه مثبت اندیشی جواب می دهد، چرا بسیاری از ما مضطرب، افسرده و فرسوده هستیم؟
در این راهنمای صادقانه با طراوت، ویتنی گودمن، درمانگر مورد نظر، آخرین تحقیقات را همراه با مثال‌های روزمره و داستان‌های بیماران  به اشتراک می‌گذارد که نشان می‌دهد مثبت بودن سمی چقدر برای خودمان و روابط ما مضر است و راه‌های ساده‌ای برای تجربه و کار بر روی احساسات دشوار ارائه می‌دهد. نتیجه اصالت، ارتباط و رشد بیشتر است - و در نهایت، راهی  است برای نشان دادن آنگونه که واقعا هستید.
#سیما_جوکار
معرفی شده توسط سایت پنگوئن انگلیسی ۲۰۲۲


#معرفی_کتاب
#مثبت_بودن_سمی
#ویتنی_گودمن
#سیما_جوکار
#سایت_پنگوئن
#۲۰۲۲


#معرفی_کتاب
#رگتایم
#ادگار_لارنس_دکتروف
#سیما_جوکار
این قطعه را تند ننوازید. درست نیست که رگتایم را تند بنوازید. #اسکات_چاپلین
رمان رگتایم درباره خانواده‌ای ثروتمند است که در  نیویورک زندگی می‌کنند و  با نام‌های پدر، مادر، برادر کوچک‌تر مادر، پدربزرگ، و پسر کوچک، پسر کوچک پدر و مادر شناخته می‌شوند. تجارت خانوادگی تولید پرچم ها و وسایل آتش بازی است که به دلیل اشتیاق ملی برای نمایش های میهن پرستانه، منبعی آسان برای ثروت است. پدر به اکسپدیشن رابرت پیری به قطب شمال می‌پیوندد و با بازگشت او شاهد تغییری در روابطش  با همسرش هستیم که در غیاب او استقلال را تجربه کرده است.
داستان با ورود کودکی شکلاتی  رنگ و مادر افسرده اش سارا شروع می شود.  واکر، پدر کودک، مرتباً به آن ها  سر می‌زند تا دل  سارا را به دست بیاورد . او که یک نوازنده حرفه ای، خوش لباس و خوش صحبت است، که در همان ابتدا با نواختن موسیقی رگتایم با پیانو احترام خانواده را به خود جلب می کند.رگتایم که  نویسنده برای سرآغاز کتاب انتخاب کرده است. ظاهراٌ همه ما را دعوت به آهسته خواندن این کتاب می کند. نام کتاب برگرفته از نام موسیقیی است که در دهه اول قرن بیستم در آمریکا رواج و ریشه در ترانه های بردگان داشته است. «رگ» به معنای ژنده و پاره و گسیخته است ، و «تایم» به معنای وزن و ضربان موسیقی  است.
 همه چیز تا  زمانی که ماشین فورد واکر توسط یک خدمه آتش نشان نژادپرست   خراب  می شود  واو شروع به پیگیری جبران خسارت از طریق مقامات  قانونی می کند خوب پیش می رود  ، اما متوجه می شود که به دلیل تعصب سیستم نمی تواند امیدی به پیروزی داشته باشد. سارا در تلاشی برای کمک به او کشته می‌شود و وواکر از پولی که برای عروسی پس‌انداز کرده بود  برای او یک تشییع جنازه با شکوه برگزار می کند.
کول هاوس با تمام شدن منابع قانونی شروع به کشتن آتش نشانان و بمباران آتشگاه ها می کند تا شهر را مجبور کند خواسته هایش را برآورده کند:
فضای داستان، تصویری از زندگی در محله های فقیر نشین شهر نیویورک است که بر روی یک مهاجر اروپای شرقی به نام تته متمرکز شده است که پس از اخراج مادرش به دلیل دریافت پول برای سکس با کارفرما، برای تامین هزینه زندگی خود و دخترش تلاش می کند.
ادامه در کامنت👇🏻📚
https://www.instagram.com/p/CYTf8KRq9b7/?utm_medium=share_sheet


#معرفی_کتاب
#رگتایم
#ادگار_لارنس_دکتروف
#سیما_جوکار
این قطعه را تند ننوازید. درست نیست که رگتایم را تند بنوازید. #اسکات_چاپلین
رمان رگتایم درباره خانواده‌ای ثروتمند است که در  نیویورک زندگی می‌کنند و  با نام‌های پدر، مادر، برادر کوچک‌تر مادر، پدربزرگ، و پسر کوچک، پسر کوچک پدر و مادر شناخته می‌شوند. تجارت خانوادگی تولید پرچم ها و وسایل آتش بازی است که به دلیل اشتیاق ملی برای نمایش های میهن پرستانه، منبعی آسان برای ثروت است. پدر به اکسپدیشن رابرت پیری به قطب شمال می‌پیوندد و با بازگشت او شاهد تغییری در روابطش  با همسرش هستیم که در غیاب او استقلال را تجربه کرده است.
داستان با ورود کودکی شکلاتی  رنگ و مادر افسرده اش سارا شروع می شود.  واکر، پدر کودک، مرتباً به آن ها  سر می‌زند تا دل  سارا را به دست بیاورد . او که یک نوازنده حرفه ای، خوش لباس و خوش صحبت است، که در همان ابتدا با نواختن موسیقی رگتایم با پیانو احترام خانواده را به خود جلب می کند.رگتایم که  نویسنده برای سرآغاز کتاب انتخاب کرده است. ظاهراٌ همه ما را دعوت به آهسته خواندن این کتاب می کند. نام کتاب برگرفته از نام موسیقیی است که در دهه اول قرن بیستم در آمریکا رواج و ریشه در ترانه های بردگان داشته است. «رگ» به معنای ژنده و پاره و گسیخته است ، و «تایم» به معنای وزن و ضربان موسیقی  است.
 همه چیز تا  زمانی که ماشین فورد واکر توسط یک خدمه آتش نشان نژادپرست   خراب  می شود  واو شروع به پیگیری جبران خسارت از طریق مقامات  قانونی می کند خوب پیش می رود  ، اما متوجه می شود که به دلیل تعصب سیستم نمی تواند امیدی به پیروزی داشته باشد. سارا در تلاشی برای کمک به او کشته می‌شود و وواکر از پولی که برای عروسی پس‌انداز کرده بود  برای او یک تشییع جنازه با شکوه برگزار می کند.
کول هاوس با تمام شدن منابع قانونی شروع به کشتن آتش نشانان و بمباران آتشگاه ها می کند تا شهر را مجبور کند خواسته هایش را برآورده کند:
فضای داستان، تصویری از زندگی در محله های فقیر نشین شهر نیویورک است که بر روی یک مهاجر اروپای شرقی به نام تته متمرکز شده است که پس از اخراج مادرش به دلیل دریافت پول برای سکس با کارفرما، برای تامین هزینه زندگی خود و دخترش تلاش می کند.
تته هنرمند با استعدادی است و با بریدن سیلوئت های کاغذی جدید در خیابان امرار معاش می کند. او سعی می‌کند در یک کارخانه کار کند، جایی که یک اعتصاب کارگری موفق را تجربه می‌کند، اما وقتی می‌بیند که این اعتصاب کمی در زندگی کارگران تغییر می‌کند، سرخورده می‌شود، اگرچه در فصل آخر هنوز هم خود را یک سوسیالیست توصیف می‌کند. او شروع به ساخت و فروش کتاب‌های تصویری متحرک به یک شرکت اسباب‌بازی جدید کرد و به یکی از پیشگامان انیمیشن در صنعت فیلم سینمایی تبدیل شد. تته ثروتمند می شود و خود را "بارون" خطاب می‌کند. پیشنهاد می کنم این رمان را همانطور که چاپلین گفته است تند نخوانید. درست نیست که رگتایم تند خوانده شود .
#سیما_جوکار


#معرفی_کتاب
#رگتایم
#ادگار_لارنس_دکتروف
#سیما_جوکار


درباره نویسنده:
✍🏻امیل زولا، در دوم آوریل سال ۱۸۴۰ در پاریس متولد شد. او یک رمان‌نویس، منتقد و فعال سیاسی بود و مهم‌ترین رمان‌نویس اواخر قرن نوزدهم فرانسه نیز محسوب می‌شود. او را به خاطر نظریه‌های ناتورالیستی‌اش می‌شناسند. اما بیشتر جوانی‌اش را در جنوب کشور فرانسه سپری کرد. پدر او در آنجا یک مهندس شهرسازی بود و روی پروژه ساخت یک سیستم آب‌رسانی شهری کار می‌کرد. پدر در سال ۱۸۴۷ درگذشت و همسر و پسرش را در مشکلات مالی تنها گذاشت. زولا در اکس همکلاسی نقاش معروف، پل سزان، بود که بعدها در پاریس به او پیوست و به گروه نقاشان امپرسیونیست معرفی شد.. زولا بیشترِ دو سال بعدی خود را در بی‌کاری و فقر شدید به‌سر برد و زندگی‌اش را با گرو گذاشتن اموالش می‌گذارند. داستانی تائید نشده نیز وجود دارد که ادعا می‌کند او با شکار گنجشک‌های لب پنجره‌اش زندگی می‌کرد. نهایتاً در سال ۱۸۶۲ زولا توانست به عنوان منشی یک انتشارات به نام «ال. سی. اف. اَشِت» (L.C.F. Hachette) استخدام شده و کمی بعد به دپارتمان تبلیغات ترفیع بگیرد. زولا برای اینکه درآمد کمکی‌ برای خود فراهم کند و تأثیری هم در دنیای ادبی داشته باشد، شروع به نوشتن مقاله در باب موضوعات داغ روز برای روزنامه‌های مختلف کرد. او همچنین به نوشتن داستان‌هایی که از زمان قدیم به آن علاقه داشت، ادامه داد. در دهه ۱۸۶۰ و ۷۰ زولا در مقاله‌هایی که در روزنامه می‌نوشت به دفاع از سزان و امپرسیونیست‌ها نیز می‌پرداخت. در سال ۱۸۷۰، زولا با «گابریل-الکساندر مولی که به مدت پنج سال همراه و دوست صمیمی‌اش بود، ازدواج کرد. این زوج جوان از مادر زولا مراقبت می‌کردند. در اوایل دهه هفتاد زولا روابط ادبی خود را گسترش داد و به‌طور مرتب با «گوستاو فلوبر»، «ادموند گونکور»، «آلفونس دوده»، «ایوان تورگنیف» و تمام رمان‌نویسان موفقی که در عرصه تئاتر با شکست مواجه شده و نام «نویسندگان خاموش» را به خود اختصاص داده بودند، دیدار می‌کرد.زولا به‌عنوان بنیان‌گذار و معروف‌ترین عضو جنبش ناتورالیست، رساله‌های متعددی برای توضیح نظریه‌هایش در زمینه هنر منتشر کرد که از میان آن‌ها می‌توانیم به «رمان تجربی» و «رمان‌نویسان ناتورالیست» اشاره کنیم.در سال ۱۸۹۸، زولا در «ماجرای دریفوس که به یک افسر ارتش یهودی فرانسه مرتبط بود، دخالت کرد. او به خاطر این کار محکوم شد و در جولای سال ۱۸۹۹ وقتی که خود را کاملاً شکست خورده دید به انگلستان فرار کرد. زولا به‌طور غیر منتظره‌ای در سپتامبر سال ۱۹۰۲ بر اثر مسمومیتِ گاز زغال درگذشت. در سال ۱۹۰۸، پیکر زولا را به پانتئون منتقل کردند تا در کنار بزرگانی چون ولتر، ژان ژاک روسو و ویکتور هوگو آرام بگیرد.


📚 خلاصه رمان "نانا"
✍🏻رمان "نانا" با رفتن موسیو فوشیری روزنامه نگار به همراه پسر عموی خود هکتور برای دیدن نمایش جدید با حضور ستاره جدیدی بنام "نانا " به تماشاخانه واریته آغاز می شود . " نانا" که به روی صحنه نمایش می آید با اجرا و آواز خواندن بسیار بد خود تماشاچیان را از خود نا امید می‌کند تا اینکه جوانی به نام ژرژ هیجون به تحسین او می پردازد و باعث می شود که تا پایان نمایش که "نانا" برهنه به روی صحنه می آید،تماشاچیان به تشویق و تحسین او می پردازند.
فردای آن روز در حالی که نانا از یک سو سعی می کرد از پذیرایی میهمانان و عشاقش که در میان آنها تماشاچیان روز قبل از جمله ژرژ هیجون نوجوان هم بود، شانه خالی کند در تلاش برای به دست آوردن مبلغی بود تا پسرش را نزد خود بیاورد و به عمه اش بسپرد تا از او مراقبت کند .
هفته بعد در میهمانی نانا، آدمهای زیادتر از آنچه که نانا انتظار داشت، آمده بودند و او در همان
میهمانی تصمیم می گیرد با ستینر یهودی ثروتمند به خاطر هزینه های زیادی که دارد، ارتباط بیشتری داشته باشد . نمایش نانا شهرت می‌گیرد و بسیاری از مقامات و شاهزاده برای دیدن او و نمایشش به تئاتر واریته می آیند. ستینر ویلایی در نزدیکی مادام هیجون برای نانا می‌خرد و نانا برای استراحت به آنجا می رود . مادام هیجون که میزبان کنت موفات و همسرش و ... بود از همسایگی نانا معذب بود و او را مایه تباهی می دانست. حال آنکه از دلباختگی پسرش ژرژ به نانا بی اطلاع بود. در این سفر ییلاقی در یک اتفاق ژرژ می‌فهمد که نانا با کنت موفات در ارتباط است و بیمار می‌شود. و رابطه نانا با کنت موفات از آن سفر ییلاقی، آغاز می شود تا چند ماه بعد که نانا به خاطر اینکه کنت هزینه های بالای نانا را تامین نمی کند سر ناسازگاری را می گذارد و اورا از خود می راند و به کنایه به او می گوید که همسر پاکدامنش با فوشیری در ارتباط است. در این بین عاشق فونتان می شود و به خاطر او همه چیز را ترک می‌کند تا زندگی جدیدی را آغاز کند . اما کمی بعد فونتان شروع به آزار و اذیت و کتک زدن نانا می کند و تا مدتها این روال ادامه میابد تا روزی که نانا تصمیم می گیرد دوباره به تئاتر بازگردد.
نمایشنامه ای بنام " خانم نجیب " نوشته فوشیری با بازی رزمینون همبازی رقیب قدیمی نانا در تئاتر واریته اجرا می شد.
نانا که می داند کنت موفات هنوز او را دوست دارد، شرط بازگشتنش را، بازی در رل زن نجیب می گذارد و کنت موفات برای اینکه بتواند دل نانا را دوباره به دست آورد هزینه بسیاری می کند و حتی حاضر می شود با فوشیری رقیب خود و همبستر همسرش معامله کند تا آن نقش را برای نانا بگیرد . در نهایت نانا آن نقش به نانا داده می‌شود اما او از عهده آن به خوبی بر نمی آید هرچند اهمیتی برای او ندارد و پس از پایان نمایش در عمارتی که کنت موفات برای او میخرد ساکن می شود و نانا قول می دهد به شرط اینکه موفات همه هزینه های نانا را پرداخت کند به او وفادار خواهد ماند و البته آزادی خود را هم داشته باشد و بتواند دوستان خود را هم ملاقات کند.
اما نانا بر سر قول خود نماند و بارها و بارها به موفات خیانت کرد و باز زندگی گذشته خود را در پیش گرفت و حتی ژرژ جوان هم به جمع معشوقه های نانا پیوست. اما موفات چون نمی‌توانست از نانا بگذرد بر خیانت های او چشم می بندد. تا اینکه روزی ژرژ به نانا می‌گوید مادرش از رابطه اون باخبر شده و می‌خواهد برادرش کاپیتان فیلیپ را برای صحبت با او بفرستد و از نانا می خواهد با برادرش ملاقات نکند. اما نانا نپذیرفت و با فیلیپ ملاقات کرد و پس از آن مادام هیجون آرام گرفت و ژرژ را به حال خود رها کرد و از آن پس دو برادر در مهمانی های نانا حضور داشتند بدون آنکه ژرژ متوجه شود که کاپیتان فیلیپ هم با نانا در ارتباط است. روزی ژرژ متوجه این موضوع می شود که فیلیپ از نانا تقاضای ازدواج می‌کند و نانا که هزینه هایش از حد گذشته است از فیلیپ می‌خواهد که فعلا برای او مبلغی پول تهیه کند . روزی که کاپیتان فیلیپ برای تهیه پول مورد تقاضای نانا دزدی می کند ژرژ به خانه نانا رفته و پس از اینکه تقاضای ازدواجش رد می شود، قیچی تیز نانا را در سینه خود فرو می‌کند. مادام هیجون که هر دو پسرش از دست رفته، نانا را نفرین می‌کند. در پایان نانا بدون هیچ برنامه ای همه چیز را می‌فروشد و از پاریس می‌رود. عده ای می‌گویند او را در روسیه دیده اند که با معشوق روسی خود در ثروت زندگی می کند و داستان‌های زیادی در مورد او به گوش می رسد. تا اینکا با دچار شدن پسرش به بیماری آبله و مرگ او نانا به پاریس باز می گردد و او هم به بیماری آبله دچار می شود. رزمینون رقیب و همکار قدیمی او در یکی از کاروانسراها، شبانه روز از او پرستاری می کند اما سرانجام نانا در حالی که جسمش بر اثر بیماری رو به نابودی و زوال رفته است، می میرد .






#معرفی_کتاب📚 #خوابگردها
#هرمان_بروخ #علی_اصغر_حداد📚
✍🏻رمان خوابگردها از مهمترین آثار متاخر مدرن اروپاست که از آن به عنوان رمان پست مدرن یاد می شود.شخصیت ها در جامعه ای که در آن ساختارها و ارزش های پیشین رو به زوال اند،در جستجوی هویتی تازه اند.بروخ در رمان خوابگردها به از دست دادن معنای زندگی و زوال ارزش ها و پیامد های آن در جوامع مدرن می پردازد.
خوابگردها سه گانه ای در ۸۰۰ صفحه که نوشتنش چهار سال به طول انجامیده است .این رمان در دوره زمامداری ویلهلم دوم، قیصر و پادشاه پروس می‌گذرد و بروخ در این بستر تاریخی وضعیت و مناسبات اجتماعی و فرهنگی آلمان را از سال 1888 تا 1918 در سه دفتر به تصویر کشیده است: «1888- پاسنوف یا رمانتیک»، «1903- اِش یا آنارشی» و «1918- اُگِنو یا واقع‌نگری».او در مورد یک افسر ارتش عصبی (رمانتیک) ، یک حسابدار ناراضی و (آنارشیست) یا یک فراری فرصت طلب از جنگ می نویسد. ، بروخ خود را در پیچ و تاب های روان شخصیت هایش غوطه ور می کند و در عین حال بر فراز آنها اوج می گیرد بروخ این سه مقطع را به‌نوعی مراحل پایانی ارزش‌های گذشته اروپا می‌داند و در رمانش بحران دوران گذار از مرحله‌ای به مرحله دیگر را به تصویر کشیده است؛ بحرانی که بخشی از آن ناشی از دوگانگی و تضاد میان ذهنیت آدم‌ها و تغییر و تحولات اجتماعی دوران است. خوا‌ب‌گردها به لحاظ سبکی چند ویژگی برجسته دارد که آن را متمایز می‌کند. در دفتر یکم، با شیوه روایت کلاسیک رمان‌نویسی روبه‌روییم و به تعبیری قواعد کلی رمان‌نویسی قرن نوزدهی در بخش «پاسنوف یا رمانتیک» دیده می‌شود. البته در پایان این بخش با نویسنده مداخله‌گری روبه‌رو می‌شویم که از خواننده می‌خواهد شخصا ادامه ماجرا را پیش خود مجسم کند و درواقع قواعد کلاسیک رمان‌نویسی به چالش کشیده می‌شود. در دو کتاب دیگر از روایت کلاسیک فاصله گرفته می‌شود و به خصوص در کتاب سوم جستار فلسفی با روایت رمان درمی‌آمیزد. بروخ در «خواب‌گردها» تنش و بحران ناشی از دوران گذار از یک دوره به دوره دیگر را روایت کرده است . او نشان می‌دهد که زمانه و به عبارتی وضعیت اجتماعی و تاریخی خیلی سریع‌تر از ذهنیت آدم‌ها تغییر می‌کند. این بحران و دوگانگی فاجعه‌آمیز است. برتراند تنها کسی است که زمانه‌اش را می‌شناسد اما شناخت او هم کامل نیست و طبیعی هم هست چرا که آدم می‌تواند یک گام از جامعه‌اش جلوتر باشد اما نمی‌تواند در قرن نوزدهم زندگی کند اما ذهنیت قرن بیست‌ویکم را داشته باشد.
#سیما_جوکار
ادامه در کامت👇🏻
با تشکر از جناب الوندی عزیز بابت معرفی این کتاب ارزشمند @abdialvandi
https://www.instagram.com/p/CXZWpJ4I08H/?utm_medium=share_sheet


#چکاوک
📝نتایج جلسات گذشته‌ پیرامون اگزیستانسیالیسم:
✳️برگرفته از کتاب های 《تهوع 》، 《اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر 》 سارتر
با نگاهی به نظرات داستایوفسکی وچاشنی نظرات شخصی:
🔵اومانیسم: انسان گرایی ، مدعی این است که انسان غایت و هدف هستی است و همه چیز تحت سلطه انسان است . انسان است که می اندیشد ، انسان است به موجودات دیگر معنا می دهد انسان است که هنر می آفریند و ...(استناد به کتاب فلسفه دکارت نوشته منوچهر صانعی دره بیدی)
"انسان از سایر موجودات فاصله زیادی دارد . "
👤سارتر با رویکرد اگزیستانسیالیستی خود به این نگاه حمله می کند و می گوید : اینکه انسان را غایت هستی بدانیم و و او را با فاصله از سایر موجودات قرار دهیم دچار بحران می شود و‌ همین طور ماتریالیست ها هم انسان را هم سطح سایر موجودات می دانند که اشتباه است .
✅سارتر شدت و ضعف نگاه به انسان را متعادل می کند و معتقد است انسان باید هر روز از خود انسانی جدید بسازد و در بند شان وجودی خود اسیر نشود (استناد به کتاب اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر _سارتر )
🔵اگزیستانسیالیسم یعنی نشان دادن آلودگی، زشتی و دگرگون کردن . نویسنده اگزیستانسیال نگاه بازرسی گونه و ذره بینی به زشتی ها دارد و قهرمان داستان در آلودگی ها منحل نمی شود بلکه می تواند آن ها را کنار بزند
🔵تحول انسان و بیداری وجدان در نوشته هایی چون جنایت و مکافات از طریق "عشق " حاصل می شود.(جنایت (گناه) ، پشیمانی از جنایت و تحول )
🔵در فلسفه اگزیستانسیالیسم وجود (existence)مقدم بر ذات(essence )است به معنی ساده انسان بهتر است در جستجوی خود باشد نه در جستجوی خدا
🔷فلاسفه پیش از سارتر از ارسطو تا اسپینوزا ابتدا ذات را مشخص می کردند در واقع آنچه که علت هستی است .
جمله اسپینوزا:به عنوان مثال
The existence that whose the essence involves.
یعنی خدا ذاتش مستلزم وجودش است . ذات علت وجود است .به یک معنا ذات مهم تر از وجود است
🔵در اگزیستانسیالیسم مفهومی وجود دارد به نام 《آزادی》:
🟧 یعنی انسان آزاد است پیش فرض یک خدای شخص گونه حذف می شود چون با فرض خدا ، انسان دیگر آزاد نیست اما سوال اینجاست که طبق جمله معروف ایوان در رمان برادران کارامازوف که می گوید : اگر خدا نباشد همه چیز مجاز می شود. آیا آزادی مساوی با مجاز بودن است ؟
سارتر می گوید: خیر آزادی مساوی با مسئولیت پذیری است .انسان با شناخت مرتبه وجودی خود در هستی باید در جهت ساخت یک انسان بهتر گام بردارد .( استناد به کتاب اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر )
#امیر_حسین_بهرام_خانی
ادامه در کامنت👇🏻
@amir_bahram95
https://www.instagram.com/teria_ketab/p/CXTkOQdIqvp/?utm_medium=share_sheet



20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

85

obunachilar
Kanal statistikasi