آويژه‌اى براى هنر


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


مجله هنرى آويژه📚🍃💜🎼
براي انتخاب تك تك پست هاي اين كانال وقت گذاشته شده،
دليلِ اين وقتِ گذاشته شده،ارزش شماست..
ممنونيم از نگاهتون...
💜
ارتباط با ما:
@moeintvs

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


پاییز عجیب است!
یک دلتنگی و هیجان عجیبی دارد..
مثلا با اینکه دوست داری سرسبز باشد و درخت ها پربار
اما حسی ته دلت می گوید..نه!
زرد و نارنجی اش قشنگتر است..
یا مثلا وقتی دوست داری هوا آفتابی و گرم باشد
اما ته دلت هوای ابری و بارانی را بیشتر می خواهد!
همین که دوست داری زود بگذرد و از شر دلتنگی هایش خلاص شوی
اما به آبان که می رسد حس سرازیری به زمستان دلتنگی ات را بیشتر می کند..
پاییز فصل دل است..
فصلی برای دلخواهی یا دلتنگی
که حتی دلت هم راهی برای انتخاب ندارد!

#محسن_صفری




داستان کوتاه
«اصغر»

نوشته‌ی: رعنا سلیمانی
راوی: بهناز بستان‌دوست

روایتی تلخ و پیچیده، از یک رفاقت
@AvizhArt💜


با نویسنده داستان کوتاه «اصغر»، آشنا شویم

رعنا سلیمانی متولد ۱۳۵۴ تهران، فارغ‌التحصیل رشته اقتصاد از دانشگاه تهران است. او در سال ۱۳۹۴ به سوئد مهاجرت کرده و عضو انجمن نویسندگان این کشور است.
@AvizhArt💜


آمدم با بوسه بیدارش کنم رویم نشد
از هوای عشق سرشارش کنم رویم نشد

در دلم گفتم من عاشق پیشه‌ی چشم توام
خواستم آهسته تکرارش کنم رویم نشد

پلک‌های مخمل‌ش بر روی هم عمرش بلند
خاطرم بود آفرین بارش کنم رویم نشد

کاش دستی بر بلور خوش‌تراش مرمرش
ترسم از این بود آزارش کنم رویم نشد

ابر زیر سر نسیم انداخته بر روی خود
دست بردم خیس رگبارش کنم رویم نشد

آفتاب آورده بودم پیش مهتابش مگر
باخبر از صبح دیدارش کنم رویم نشد

کبک ناز برفی‌اش لم داده زیر برگ گل
تور وا کردم گرفتارش کنم رویم نشد

گرچه می‌دانستم او هرگز نمی‌خواهد مرا
دل زدم دریا که اصرارش کنم رویم نشد

رفتم از پیش‌ش ولی هرچه خدا را خواستم
لحظه‌ی آخر نگه‌دارش کنم رویم نشد!
@AvizhArt💜


تا به حال کسی اینا رو بهت گفته؟

۱-تو نیازی نداری توی بعضی موارد خودت رو اثبات کنی، تو فقط باید آروم باشی.

۲-تا زمانی که آروم باشی روی خودت کنترل داری.

۳-نیازی نیست به خودت شک کنی، اون چیزی که دیگران در مورد تو میگن اهمیتی نداره.

۴-مجبور نیستی توی هر شرایطی رقابت کنی.

۵-غیر ممکنه که بتونی دیگران و شرایط رو کنترل کنی.

۶-اشکالی نداره که بعضی وقتا احساس ناراحتی یا خستگی یا تنهایی کنی.

۷-نیازی نیست در همه ی موارد کامل باشی.

۸-دیگران به روش خودشون عمل میکنن و ممکنه بعضی مواقع خلاف مسیر تو باشه.

۹-نزار تحت کنترل بقیه و شرایط باشی.

۱۰-دوست داشته شدن توسط بقیه حس خوبیه؛ ولی تو بدون اون ها هم خوب و دوست داشتنی هستی.
@AvizhArt💜


خوش به حال من که نفس می کشم هنوز
با قرصهای اعصاب و اشک
و خون تو که در برکه مان ریخته
و خونت که در خونم جریان دارد
ماهی کوچکی که دل دل نمی کند و می رود
و من گوش می کنم صدایش را که به بازی می خواند:
(یه دل میگه برم برم
یه دلم میگه نرم نرم)

(طاقت ندارم...یکی بیاد منو از این برزخ بیرون بکشه)

خوش به حال تو که نیستی
خوش به حال من که می نویسم و می کشم
شور و عشق به زندگی را و
مرگ تدریجی خود
در برکه ایی که دندانهای تو
که چکمه پوشان تا دندان مسلح از تو خرد کردند
در آن شنا می کنند
و وهوای شادی که در سرت بود را
شکافتند و ریختند

خوش به حال زمین و زمان
که تو را تجربه کرد
وقتی که من
با عقربه های ساعت
گور شهیدان را حفاری می کنم
تا رازی به من بگویند
راز رفتن از برکه خون به دریا را!

خوش به حالت که تا پرهایت کپک نزد
پرواز کردی!
آرام بخواب
دختر نداشته ام!

@AvizhArt💜


"عطرِ تو
مانده تَن مَن
نَفسم مثل تو داغ‌ِ
از کدام جاده گذشتی
که صدای تو اینجاست
@AvizhArt💜


او تنها یک‌بار مرا نگاه کرد
اما من ۳۷ سال است
که به آن نگاه فکر می‌کنم!
@AvizhArt💜


و من چگونه بی تو نگیرد دلم؟
اینجا که
ساعت و
آیینه و
هوا
به تو معتادند.
و انعکاس لهجه‌ی شیرینت
هر لحظه زیر سقف شیفتگی‌هایم
می پیچد.


حسین منزوی
@AvizhArt💜


.

او زیبا بود در عصر زشتی‌ها،
زلال در عصر پلشتی‌ها،انسان در عصر آدمکشان...
لعلی نایاب بود میان تلی از خزف.
زنی بود اصیل!
میان انبوهی از زنان مصنوعی...

#نزار_قبانی🌱
@AvizhArt💜


هوای بارونی و درختای سر خم کرده از بارونِ قبل شروع پاییز و جمشید و دیوونه بازیاش
صدای بلند جمشید کل آسایشگاه رو پر کرده بود
دیوونه ها دیوونه شده بودن از دستش
با دمپایی ابیای این آسایشگاه دوره افتاده بود رو خط موزائیکا خوشحال میگفت پادشاه فصلا داره میاد
مهر ابان وای از اذر
اذر درد داره جمشید، اذر دلبر به دنیا اومده دلبر خندیده دلبر رفته
اذر که میشه شبا خیلی شبه جمشید تا صب شبه
جمشید میخنده میگه چی میگی دیوونه؟
میگم یادته ژاکت قهوه ای کهنه رو کادو پیچ کرده بودیم داده بودیم دست دلبر که پایین لخت بالا کمی کت و کلفت باشه؟
میخنده میگه اره یادمه همون که وا نکرده پس فرستاد
خنده های جمشید اذیتم میکنه انگاری داره دست میندازه علاقمو غم میشونه رو تنم
نگاهِ نارنجیای حیاط میکنیم ی نخ سیگار میگیرونیم
دلبر همیشه پشت خط موزائیک 39امی از چپ وامیستاد
میگفت بیام جلو وا میگیرم تو دیوونه ای دیوونگیم مسریه
میگفتیم خب بیا دستمونو بگیر باهم دیوونگی کنیم باهم پاره پوره از دیوار آسایشگاه بزنیم بیرون
سر تکون میداد و دست تو هوا میگفت حالت خوش نیستا پاتو بذاری اینجا دیگه در نمیای که
راست میگفت دلبر، هر‌شب میان ی مشت از اون قرص ابیا میکنن تو حلقت میگن نیاد بیرون صداتا بخواب دلبر میاد به خوابت
نه میذارن بفهمی ابان کی رفت اذر کی اومده نه میذارن غمِ لونه کرده میون دو چشمون دلبرو ببینی
این دمپایی ابیا رو میدن پات اب حمومم که هی سرد
در و میبندن ی برگه بزرگ میزنن پشتش
"ورود افراد متفرقه ممنوع"
میگم جمشید گمونم همینا نمیذارن دلبر بیاد دیدنم وگرنه که الان 6تا اذر اومده و رفته دریغ از ی دیدار؟
میگم دلبر دل بردی قبول ولی خودت دلت تنگ نمیشه؟
#صحرامقدم
#چهرازی_نوشت
@AvizhArt💜


من هیچوقت بچه محبوب نبودم
هیچوقت نوه‌ی محبوب هم نبودم
هیچوقت خواهرزاده/برادرزاده‌ی محبوب هم نبودم
هیچوقت شاگرد محبوب معلمام هم نبودم
اما هیچوقت هم نقش بازی نکردم و همیشه خودم بودم


@AvizhArt💜


این روزها حال خوشی ندارد
شهریور را میگویم
انگار از تابستان فرار می کند
آخر یکی نیست بفهماند
کجا؟!
کجا که انقدر هم عجله داری
آن طرف تر پاییز ایستاده
پاییز‌ی که چیزی برایت ندارد
جز اینکه هرچه را که هم داری می گیرد

#محسن_صفری


انسان آهسته آهسته عقب نشینی می‌کند؛ هیچ‌کس یکباره مُعتاد نمی‌شود، یکباره سقوط نمی‌کند، یکباره وا نمی‌دهد، یکباره خسته نمیشود، رنگ عوض نمی‌کند، تبدیل نمی‌شود و ازدست نمی‌رود...
زندگی بسیار آهسته از شکل می‌افتد و تکرار خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رِخنه می‌کند. قدم اول را اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم شک نکن که قدم‌های بعدی را شتابان برخواهیم داشت...

نادر ابراهیمی🌱
@AvizhArt💜




نمک‌نشناسی مثل یک بیماریِ مزمن
شیوع پیدا کرده است بینِ مردم!
مهم نیست تو چقدر خودت را خرجِ حالِ خوبشان کردی!
حالِشان که با تو خوب شد،
دلیلِ حالِ بدت می‌شوند!
مهم نیست چقدر در گذشته کنارشان بودی!
می‌روند و شیفته‌ی آدم‌های جدیدِ زندگیِ‌شان می‌شوند.
مهم نیست تو چقدر دردشان را به جان خریدی!
درد می‌زنند به جانَت.
مهم نیست چقدر بارِ تنهایی‌شان را به دوش کشیدی!
در نهایت تنهایَت می‌گذراند.
لطفاً به فرزندانتان،
قدر شناس بودن را یاد دهید؛
اینجا زخمِ‌خیلی‌ها تازه‌ی
همان نمک‌دانی‌ست که شکست‌!
@AvizhArt💜




هر بار که پس از ...
یک جدایی طولانی می‌بوسمت ...
حس می‌کنم نامه‌ی عاشقانه‌ی سرآسیمه‌ای ...
را در صندوق پستی سرخی می‌اندازم!



#نزار_قبانی🌱
@AvizhArt💜


نه انصافن تو جای ِ من اگر بودی چه می کردی؟
سری بر بالشی تا صبح تر بودی چه می کردی؟

اگر که رفته بود آن میرزای ِ کوچک از جنگل
دو چشم ِ خیس ِ دریای ِ خزر بودی چه می کردی؟

به یاد ِ او ته ِ آوار می ماندی، نمی ماندی؟
اگر از لرزه اش زیر و زبر بودی چه می کردی؟

چه میشد سهمت از بازی ِ دنیا؟ پرپر ِ پاییز؟
غروب و خش خش و گنجشک پر بودی چه می کردی؟

امان از خاطرات ِ هر شب و یک صندلی خالی
دو فنجان قهوه اما یک نفر بودی چه می کردی؟

به دستت روزنامه دوره میکردی خبرها را
ولی از او که رفته بی خبر بودی چه می کردی؟

اتاقت سوت میزد کوپه ی ِ سرد ِ قطاری را
هم اینجا بودی و هم در سفر بودی چه می کردی؟

نه هرگز میرسیدی و نه دل میکندی از رفتن
به هر در میزدی و دربدر بودی چه می کردی؟

غریبه بود اگر با پلکهایت خواب مثل ِ من
رفیق ِ قرصهای ِ بی اثر بودی چه می کردی؟

نگو کاری نمیکردم، خودآزاری نمیکردم
اگر از سایه ات سرخورده تر بودی چه می کردی؟

غزل خواندی و گفتی سوخت جانم، این که چیزی نیست
اگر یک عمر چون من شعله ور بودی چه می کردی؟

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

3 425

obunachilar
Kanal statistikasi