⚠️داستان ترسناک حوله و حموم
: ی روز که من و مادر تو خونه تنها بودیم به مادرم گفتم میرم حموم و طبق معمول تو ی زمستون سرد هیچی بهتر از ی دوش آب گرم نیست. دوش گرفتنم که تموم شد و آب رو قطع کردم صدای در زدن اومد. وقتی در رو باز کردم دیدم حوله من جلو دره و برداشتمش و خواستم بیام بیرون دیدم تو اتاق بالای پله ها (حموم پله میخورد و پایین تر از اتاق بود) که یهو... 😱
زنی هم قد و هیکل مادرم با چادر سفید سرش رفت سمت پنجره و..... ⬇️⬇️
ادامه ی داستان. ➡️
: ی روز که من و مادر تو خونه تنها بودیم به مادرم گفتم میرم حموم و طبق معمول تو ی زمستون سرد هیچی بهتر از ی دوش آب گرم نیست. دوش گرفتنم که تموم شد و آب رو قطع کردم صدای در زدن اومد. وقتی در رو باز کردم دیدم حوله من جلو دره و برداشتمش و خواستم بیام بیرون دیدم تو اتاق بالای پله ها (حموم پله میخورد و پایین تر از اتاق بود) که یهو... 😱
زنی هم قد و هیکل مادرم با چادر سفید سرش رفت سمت پنجره و..... ⬇️⬇️
ادامه ی داستان. ➡️