📚 عاشقان رمان 📚


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Kitoblar


"کتاب آنقدر خوب است
که خود خدا هم کتاب دارد…"
⛔️رمان غیراخلاقی نمیذارم!.
🚫جلد دوم درخواست ندید!.
ارتباط با ادمین:
نظری انتقادی پیشنهادی

@Hilda_MoonLight

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


t.me/zoo_story_bot/game?startapp=ref93528371
🥳 هی، می‌خوای با هم به باغ‌وحش بریم؟
🦒 اینجا میتونی حیوانات بخری، قفس‌ها رو ارتقا بدی و توی Airdrop شرکت کنی!
🎁 جایزه خوش‌آمدگویی‌ات رو بگیر و اولین حیوونت رو انتخاب کن!


سلام
میشه این تبلیغ رو در گروهها و دوستان و فامیل و آشناهاتون ارسال کنید
ممنون میشم

چون الان مدارس تعطیل میشه و کنکور هم تموم بشه کلی کتاب میره تو سطل آشغال

فقط تاکید کنید که لازم نیست به جایی تحویل بدن
فقط جمع آوری کنن و به شماره های داخل پوستر پیام بدن
باهاشون هماهنگ میشه و میان از درب منزل تحویل میگیرن
از کلیه شهرستانهای ایران پذیرش کتاب داریم

حتی اگر یک جلد کتاب باشه

در ضمن کیف و مداد خودکار مداد رنگی و کلیه ملزومات مدرسه حتی دسته دوم هم پذیرفته میشود

لطفا یادتون نره
با تشكر🙏🏻




رمان: #همیشه_نمیشه
نویسنده: بهار شیرازی(دختر زنده یاد فهیمه رحیمی)
ژانر: #واقعی

📚📚 @asheqaneroman 📚📚

خلاصه: من مسعود ، قصه زندگیم آنچنان واقعی و حقیقی است که گاهی خودم هم از خواندنش فرار میکنم اینکه از کودکی تا میانسالی چه چیزهایی را به چشم دیدم و از سر گذراندم برای خودم هم غیرقابل باور است . من از پدر و مادری ایرانی متولد شدم اما در پاریس بخاطر والدین لاابالی با مشقت و سختی بزرگ شدم و تنها چیزی که مرا روی پا زنده نگه داشت ، عشق به موسیقی و برق چشمان دختری بود که روزنه ای از امید را در دلم روشن میساخت.

📚📚 @asheqaneroman 📚📚


ببین کی اومده
عشقتون 🥰😁

هیلدا هستم
بعد از صد سال اومدم براتون پست جذاب بذارم






Khizeshe Elendiele Gomshode.pdf
4.9Mb
📚📚 asheqaneroman 📚📚


رمان: #خیزش_الندیل_گمشده (جلد اول مجموعه افسانه های هفت سرزمین)
نویسنده: hasti nf
ژانر: #تخیلی #فانتزی #هیجانی

📚📚 @asheqaneroman 📚📚
خلاصه:
الندا و همراه مرموزش ویهان در حال فرار از دست سیاهپوشایین که نمی دونن چرا مدام تعقیبشون می کنن.اما بالاخره گیر میفتن،و اون موقع اتفاقی میفته که همه چیز و تغییر میده.اتفاقی که الندا هرگز انتظارش و نداشت...

📚📚 @asheqaneroman 📚📚




رمان: #دیوونه_دوست_داشتنی / دیوونه دوست داشتنی
نویسنده:Darya86

📚📚 @asheqaneroman 📚📚

خلاصه:
آریانا دختر شر و شیطونی که دانشگاه رو روی سرش گذاشته، همه چی به خوبی پیش میره ولی با اومدن استاد جدیدش، و یه فیلمی که دستکاری شده مجبور به ازدواج با استادش میشه که...

ژانر: #عاشقانه #طنز #کل_کلی #استاد_دانشجویی
تعداد صفحات:209

📚📚 @asheqaneroman 📚📚


پیشنهاد هیلدا 😍


#پارت_واقعی_از_آینده ❌⛔️
#فول_عــاشــقــانه 🔥
♥️

هر دو زیر باران #نفس نفس می زدیم
فشار انگشتانش روی پهلوم مضاعف شد
پیشانی به پیشانی ام چسباند
_صبر منو امتحان نکن لعنتی
روی پنجه پا بلند شدم #لب های خیسم را نرم به #شاهرگش کشیدم
می توانستم تمام عضلات #منقبض تنش را حس کنم کنار گوشم #غرید
_یاغی شدی... می خوای بازی کنیم؟
#اغواگرانه لب گزیدم...
تنم #خیسم را به تنش فشردم
داشتم جان می دادم برای باز کردن دکمه های پیراهنش
پُر #عشوه خندیدم با ناز
_می خوام باهام بازی کنی
نگاهش وحشی شده بود سرش تاکنار گوشم پایین آمد بینی اش را به گوشم مالید، لرزیدم، نیاز به لمس شدن توسط دستهایش در تنم شعله کشید
_آتیشی که تو جونم انداختی رو فقط خودِ تویِ لعنتی می تونی خاموشش کنی نگار
❗️🔥🔞❗️


⚠️⛔⚠️⛔⚠️
⛔⚠️⛔⚠️
⚠️⛔⚠️
⛔⚠️
#پارت_137

⁠ - نباید به مو فرفریا بگید بَبَعی.

- بَبَعی!

- جناب راد شما در حدی نیستید که منو اینجوری خطاب کنید!

- بَبَعی؟

- میگم نگید!

- نگم بَبَعی؟

با حالت گریه گفتم:

- نگو بَبَعی.

یه حلقه از موهای مشکی فر شده‌م کشید که مثل فنر برگشت سرجاش.
با ذوق دوباره کشیدش و گفت:


- آخه انقدر بَبَعی. چطور نگم بَبَعی؟

- خوبه منم واسه چشات گرگی صدات کنم؟

سرشو کج کرد و با نیشخند چشای مشکی درنده‌ش رو تو چشام براق کرد:

- دوست دارم گرگی صدام کنی تا هرم غذاییمونو حفظ کنم!

گیج سر تکون دادم:

- هرم چیچی؟

روی میز شرکتش نشست. دستشو نوازش وار روی گونه‌م کشید:

- گرگ چی میخوره؟

- بَبَعی!

- تو چی هستی؟

- بَبَعی؟


به قهقهه افتاد:

- خوشم میاد قبول کردی بَبَعی هستی.

جیغ کشیدم و مشتی به سینش زدم:

-اهورا. نگو اینجوری بهم.

نگاهش جدی شد دستمو محکم سمت خودش کشید و بی مقدمه لبمو به دندون کشید.
حتی نتونستم نفس بگیرم.


همون موقع تقه ای به در اتاق خورد و منشی وارد شد.

- هین... جناب رئیس دارید چکار...

اهورا خونسرد سر عقب کشید. لبشو توی دهنش کرد و با لذت چشم بست. از خجالت خشکم زده بود.

ولی اون پررو تر از این حرف ها خیلی ریلکس سمت منشی بخت برگشته چرخید:

- خانوم ملکی شما اخراجی!

https://t.me/joinchat/AAAAAFaQduHQLIas7ngVzQ
این اهورا رسماً دهن‌سرویس‌کنه اونقدری که کراشِ جذابیه😂😂🔥🔥🔞❌

https://t.me/joinchat/AAAAAFaQduHQLIas7ngVzQ








رمان: #نقاب_دل / نقاب دل
نویسنده : مرضیه یگانه

📚📚 @asheqaneroman 📚📚
خلاصه:
عسل دختری که از همه ی مردها متنفره ، مجبور میشه بخاطر پایان نامه اش با پسر زن ستیزی همخونه بشه و ....

ژانر: #عاشقانه #همخونه_ای
‌صفحات ۲۷۵

📚📚 @asheqaneroman 📚📚


@AxNegarBot dan repost
‍ من شهابم!
تو زندگیم رو هر چیزی که دست گذاشتم برام مهیا شده الا یه دختر!
حالا که خواستنم رو نمیخواد پس مجبورم تبدیل شم به یه مرد خودخواه و یه زندانبان.
پس عروسک کوچولوی سرکش،بشین تماشا کن که چجوری رامت میکنم و تو چنگم نگهت میدارم.دوستم نداری؟تقلا میکنی؟با چشمهات تماشا کن که چجوری مجبورت میکنم عاشقم بشی!
https://t.me/joinchat/AAAAAE-JtE3DB3xTPbzy9Q
🔥🔥😈😨🔥🔥
خلاصه:
روشا برای عمل قلب خواهرش مجبور میشه تن به ازدواج اجباری با رییس شرکتش بده.شهابی که نمیتونه خشمش رو کنترل کنه و اصلا نخواستن روشا براش اهمیتی نداره.حالا بعد سالها روشا حافظش رو از دست داده و همه ی اتفاقات رو فراموش کرده.این یعنی یه معجزه یا شایدم یه فرصت سواستفاده برای شهاب

https://t.me/joinchat/AAAAAE-JtE3DB3xTPbzy9Q


@AxNegarBot dan repost
به زور دختررو میبوسه و..😱😈😨
هنوز در رو کامل نبسته بودم و نگاهم رو دور تا دور اتاق میچرخوندم که دو تا دست #قوی محکم نشست رو یقم و با تمام قدرت به جلو پرتابم کرد
وحشت زده به مردی خیره شدم که با #لگد در رو پشت سرم بست و سریع هم #قفلش کرد.
دوباره دستش نشست رو #یقم و با تمام قدرتش سمت تخت پرتابم کرد و حالا اینبار دستش محکم رو دهنم نشست و #جیغم رو خفه کرد.
سرش رو کنار گوشم آورد و شروع کرد به زمزمه کردن
__خودت بگو با دختری که الان اسمش تو #شناسناممه ولی اجازه میده یه مرد دیگه بهش نزدیک شه چیکار کنم؟

چشمهام رو محکم بستم و زیر تن سنگینش تقلا کردم
__تو بگو روشا...باهات چیکار کنم وقتی با خودم میجنگم و جون میکنم تا نترسونمت و فقط با تو آروم برخورد کنم و بهت زمان بدم،ولی میام میبینم یه مرد دیگه میخواد ببوستت چیکار کنم؟

دستش که از روی دهنم کنار رفت سریع جیغ کشیدم و اینبار دستش نشست رو فکم و محکم فشارش داد
____آیی ولم کن #کثافت...توی لعنتی با هزار جور #نقشه من و کشوندی سمت خودت اونوقت ..‌.اونوقت به نزدیک شدن مردی که قرار بود #شوهرم بشه گیر دادی؟لعنتی تو اومدی وسط زندگیه ما اونوقت...

خفه شدم.نفسم رفت و چشمهام تا اخرین حد باز شد و تنم یخ بست.
با قدرت دوتا دستم رو بالای سرم #قفل کرده بود و لبهاش...لبهاش قفل لبهای لرزونم شده بود.

لبم درد گرفته بود ولی همچنان عقب نمی کشید.
حریص تر...خشن تر..پر از حس #مالکیت ادامه کام می گرفت.
فقط یکم سرش رو برای نفس تازه کردن عقب کشید و دوباره و دوباره.
بالاخره عقب کشید ولی همچنان جفت دست هام رو بالا سرم #قفل کرده بود.
آروم رو لبم دست کشید که با انزجار و #نفرت سرم رو چرخوندم.
__اینم شد نتیجه ی اون صحنه ای که دیدم و مقصر تمام و کمالش تو بودی. جسمت،روحت،فکرت همش مال منه روشا.
عصبیم کنی...کنترلم و از دست بدم بیشتر از اینم بهت ثابت میکنم.


دستهام رو ول کرد و بالاخره دور شد.
__حالم ازت بهم میخوره شهاب.تو #حق نداری من و ببوسی.حق نداری به من #دست بزنی کثافت...حق نداری
__من حق ندارم؟چرا؟مگه شوهرت نیستم کوچولو؟
__تو شوهر من نیستی فهمیدی؟تو من و #گولم زدی.قرار بود پول اون قلب و بدی که زودتر برای روشنا قلب پیدا شد همین.فقط صبر کن روشنا عمل شه اونوقت خودم همه چیو به بابا میگم بعدشم اسم نحست و از شناسنامم پاک میکنم و جوری ...

هجوم آورد سمتم و دوباره روم #خیمه زد.ولی اینبار دستش قفل #مانتوی تنم شد و با خشونت به دو طرف پارش کرد.
صدای کنده شدن اولین #دکمه که تو گوشم نشست زنگ خطر مثل ناقوس تو گوشم جیغ زد و دست و پاهام به کار افتاد.
دستش رفت سمت شالم و با خشونت از سرم کشید.
بقیه ی #دکمه هام رو هم باز کرد و دستش که به تاپ زیر مانتوم خورد #هق هقم بلند شد
____ترو خدا نکن شهاب...داری میکشیم شهاب جون من بس کن...جون روشا شهاب

با شنیدن حرفم خشک شد ولی با بلند ترین صدایی که ازش تا حالا شنیدم نعره کشید.
__فقط یه بار دیگه این حرفا رو ازت بشنوم تیکه تیکت میکنم روشا.میبرمت جایی که دست احدی هم بهت نرسه.میخوام ببینم اونوقت کسی جرئت داره چیزی بگه تا شناسنامت رو تو صورتش پرت کنم؟
با نقشه یا نامردی تو الان زن منی روشا فهمیدی؟
اگر میتونم صد نفر و بهت نشون بدم که برای داشتن جایگاه تو له له میزنند پس یعنی تو هنوز من و نشناختی و فقط الکی داری به بختت #لگد میزنی.
من وقتی همه ی توجه و خواستم شده تویی که اینجوری برام ناز میکنی،نمیذارم از دستم #لیز بخوری روشا
🔥🔥🔥😱😱😈😈🔥🔥😨😨
https://t.me/joinchat/AAAAAE-JtE3DB3xTPbzy9Q

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.