فاطو بچهدار نمیشه!
ماهطلعت اصلاً حال خوشی ندارد. از همه چیز مینالد. ظاهراً برکناری مهری طالبی دارستانی از مسئولیتش در "ستاد امر به معروف و نهی از منکر" حال او را ناخوشتر کرده است. میگوید: "چشمتون ندید منم چند روز بیام تهرون برم تو کلینیک او بستری بشم؟" میگویم: "برکناریاش به دلیل کلینیک نبود، علیه رئیسجمهور بدحرفی کرد." نمیپذیرد و پاسخ میدهد: "مگه همون یه نفر علیه رئیسجمهور بد حرفی کرده؟ همه میکنن، چرا کار اونا ندارن؟" ناراحتی بزرگترش اما چیز دیگری است. بهتر از زبان خودش بخوانیم. تمام متن صحبتهای خود اوست:
"خاله! این فاطو ما، هر کارش میکنم، نمیخوا بچهدار شه. سه ساله عروس شده، ولی هنوز حامله نشده. مادرشووَرش بلندشده زیر پا دومادم که بیا ئی رِ طلاق بده! ئی اجاقش کوره! میگی چه کارش کنم خاله؟ التماسش کردم، تو چشماش رفتم، قسمش دادم، ولی به فندیاتش نمیره خاله! حالا میگی چه خاکی تو سر کنم خاله؟ دومادوم اینم طلاق بده مییاد میافته رو دستِ منِ پیشونی سیاه! مَ خودم الان آه ندارم که با ناله سودا کنم بعد چه جوری خرج این دخترۀ چشمسفید رِ بدم؟
میگی چرا نمیخواد بچهدار بشه؟ خودمم نمیدونم خاله. هر وقت ازش میپرسم میگه: "نمیخوام یکی دیگه رِ مثل خودم بدبخت کنم!" ازش میپرسم مگه خودت بدبختی؟ میگه: "ها! اگه بدبخت نیستم، پس خوشبختم؟" میگمش: "سر از بدبختی در نیاری دختر! مگه چه مرگته؟ کم میخوری؟ کم میخوابی؟ کم میپوشی؟" میگه: "چی میخورم؟ چی میپوشم؟ خواب هم مگه چیزیه؟" میگمش: "دختر! ناشکری نکن، خدا قهرش میگیره! همی خُوو خودش مگه کم چیزیه؟ ما اووَقتا که دختر بودیم آرزو یه خوُو راحت داشتیم، ولی مگه مادرامون میذاشتن؟ صبح کلۀ سحر با لگد و تیپا بیدارمون میکردن که پاشین برین از ته باغ علف بچینین!" نه خاله! دخترا ئی دوره قدر نمیدونن!
میگی بچه نخواستنش دلیل دیگهای هم داره؟ ها خاله! شُو تا صبح برات دلیل مییاره. مثلاً میگه: "اگه بچّم دختر شه بعد روسریش رِ از سرش ورداره، بعد جریمش کردن، مَ اَ کجا پول بیارم بدم که زندانش نکنن؟" بهش میگم: "مادر! مگه شهرِ هرته! بیخود میکنن دخترِ مردم رِ زندان کنن! به کسی چه مربوطه؟" میگه: "ننه! تو سرت تو حساب کتاب نیست. سواد نداری. اصلاً نمیدونی تو مملکت چه خبره! الان یه قانونی نوشتن که هر دختری روسری نداشته باشه، میلیون میلیون تومن جریمش کنن و اگه نپردازه، روزشه سیاه میکنن!"
خاله! تو که سواد داری این فاطو ما راست میگه؟ همچی قانونی نوشتن؟ کی جرأت کرده همچی قانونی بنویسه؟ مگه دخترای مردم اسباببازی هستن؟ مگه ما اَ خودمون اختیار نداریم؟ میگی نوشتن اما اجراش را عقب انداختن؟ خب، بلکی چند ماه دیگه اومدن خواستن اجراش کنن. پس این فاطو ما یه چیزی سرش میشه که نمیخواد بچهدار بشه! اصلاً اگه ایطو باشه که مَ خودم اجازه نمیدم بچهدار بشه! مردم بچهدار میشن که حلاوتشون بیشتر بشه، بچه عصای دست آدم بشه، اگه قرار باشه، بخوان از همون اول بچه رِ اذیت آزار کنن، خونوادشه تکون واتکون بدن، تنشون رِ به لرز بندازن، یه روز بندازنش تو وَن، یه روز بازداشتش کنن، یه روز جریمش کنن ئی که نشد زندگی! ئی اسمش مردگی هم نمیشه! مردم خودشون هزار بدبختی دارن، هزار مصیبت دارن بعد بیان براشون ازین قانونا بنویسن؟
نه خاله، دیگه خودم پاک متوجه شدم. اگه فاطو هم بخواد، مَ خودم نمیذارم بچهدار بشه! اگه حامله هم بشه، میگم بره بندازتش! چی؟ میگی اینم جرمه؟ خب، باشه! دردسرش که از بچهدار شدن کمتره! اصلاً به درک که مرتیکه طلاقش بده! بیاد بر دلِ خودم تو خونه بنشینه، بهتر از اینه که بچۀ معصومش ایطو به ذلالت بیفته، هی بخوان مزاحمش بشن، اذیتش کنن، جریمش کنن! بُوی توبه! ئی دیگه چه دوره زمونهای شده؟ اینا دیگه کی هستن؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
ماهطلعت اصلاً حال خوشی ندارد. از همه چیز مینالد. ظاهراً برکناری مهری طالبی دارستانی از مسئولیتش در "ستاد امر به معروف و نهی از منکر" حال او را ناخوشتر کرده است. میگوید: "چشمتون ندید منم چند روز بیام تهرون برم تو کلینیک او بستری بشم؟" میگویم: "برکناریاش به دلیل کلینیک نبود، علیه رئیسجمهور بدحرفی کرد." نمیپذیرد و پاسخ میدهد: "مگه همون یه نفر علیه رئیسجمهور بد حرفی کرده؟ همه میکنن، چرا کار اونا ندارن؟" ناراحتی بزرگترش اما چیز دیگری است. بهتر از زبان خودش بخوانیم. تمام متن صحبتهای خود اوست:
"خاله! این فاطو ما، هر کارش میکنم، نمیخوا بچهدار شه. سه ساله عروس شده، ولی هنوز حامله نشده. مادرشووَرش بلندشده زیر پا دومادم که بیا ئی رِ طلاق بده! ئی اجاقش کوره! میگی چه کارش کنم خاله؟ التماسش کردم، تو چشماش رفتم، قسمش دادم، ولی به فندیاتش نمیره خاله! حالا میگی چه خاکی تو سر کنم خاله؟ دومادوم اینم طلاق بده مییاد میافته رو دستِ منِ پیشونی سیاه! مَ خودم الان آه ندارم که با ناله سودا کنم بعد چه جوری خرج این دخترۀ چشمسفید رِ بدم؟
میگی چرا نمیخواد بچهدار بشه؟ خودمم نمیدونم خاله. هر وقت ازش میپرسم میگه: "نمیخوام یکی دیگه رِ مثل خودم بدبخت کنم!" ازش میپرسم مگه خودت بدبختی؟ میگه: "ها! اگه بدبخت نیستم، پس خوشبختم؟" میگمش: "سر از بدبختی در نیاری دختر! مگه چه مرگته؟ کم میخوری؟ کم میخوابی؟ کم میپوشی؟" میگه: "چی میخورم؟ چی میپوشم؟ خواب هم مگه چیزیه؟" میگمش: "دختر! ناشکری نکن، خدا قهرش میگیره! همی خُوو خودش مگه کم چیزیه؟ ما اووَقتا که دختر بودیم آرزو یه خوُو راحت داشتیم، ولی مگه مادرامون میذاشتن؟ صبح کلۀ سحر با لگد و تیپا بیدارمون میکردن که پاشین برین از ته باغ علف بچینین!" نه خاله! دخترا ئی دوره قدر نمیدونن!
میگی بچه نخواستنش دلیل دیگهای هم داره؟ ها خاله! شُو تا صبح برات دلیل مییاره. مثلاً میگه: "اگه بچّم دختر شه بعد روسریش رِ از سرش ورداره، بعد جریمش کردن، مَ اَ کجا پول بیارم بدم که زندانش نکنن؟" بهش میگم: "مادر! مگه شهرِ هرته! بیخود میکنن دخترِ مردم رِ زندان کنن! به کسی چه مربوطه؟" میگه: "ننه! تو سرت تو حساب کتاب نیست. سواد نداری. اصلاً نمیدونی تو مملکت چه خبره! الان یه قانونی نوشتن که هر دختری روسری نداشته باشه، میلیون میلیون تومن جریمش کنن و اگه نپردازه، روزشه سیاه میکنن!"
خاله! تو که سواد داری این فاطو ما راست میگه؟ همچی قانونی نوشتن؟ کی جرأت کرده همچی قانونی بنویسه؟ مگه دخترای مردم اسباببازی هستن؟ مگه ما اَ خودمون اختیار نداریم؟ میگی نوشتن اما اجراش را عقب انداختن؟ خب، بلکی چند ماه دیگه اومدن خواستن اجراش کنن. پس این فاطو ما یه چیزی سرش میشه که نمیخواد بچهدار بشه! اصلاً اگه ایطو باشه که مَ خودم اجازه نمیدم بچهدار بشه! مردم بچهدار میشن که حلاوتشون بیشتر بشه، بچه عصای دست آدم بشه، اگه قرار باشه، بخوان از همون اول بچه رِ اذیت آزار کنن، خونوادشه تکون واتکون بدن، تنشون رِ به لرز بندازن، یه روز بندازنش تو وَن، یه روز بازداشتش کنن، یه روز جریمش کنن ئی که نشد زندگی! ئی اسمش مردگی هم نمیشه! مردم خودشون هزار بدبختی دارن، هزار مصیبت دارن بعد بیان براشون ازین قانونا بنویسن؟
نه خاله، دیگه خودم پاک متوجه شدم. اگه فاطو هم بخواد، مَ خودم نمیذارم بچهدار بشه! اگه حامله هم بشه، میگم بره بندازتش! چی؟ میگی اینم جرمه؟ خب، باشه! دردسرش که از بچهدار شدن کمتره! اصلاً به درک که مرتیکه طلاقش بده! بیاد بر دلِ خودم تو خونه بنشینه، بهتر از اینه که بچۀ معصومش ایطو به ذلالت بیفته، هی بخوان مزاحمش بشن، اذیتش کنن، جریمش کنن! بُوی توبه! ئی دیگه چه دوره زمونهای شده؟ اینا دیگه کی هستن؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad