فَرِنآضِْ? dan repost
امروز وختی زیر اون درخت گردو سرمو گزاشته بودم رو دستت و به دونه های ریزو درشت گردو نیگا میکردم تو دلم هی دوس دارمو زمزمه میکردم، یا اونجایی که رفته بودی بالا درخت زردالو و داشتی درختو تکون میدادی قشنگ همون لحظه که دونه های درشت زردالو تاپ تاپ میخورد رو سرم بازم دوست دارمو زمزمه میکردم یا حتی اونجایی که رفتی برام بستنی زعفرونی خریدی، یا حتی اونجایی که واسم توت سیاه چیدی یا اونجایی که باهم جوجه کباب میخودیمو هی نمک میپاشیدیم و دلو روده برام نمونده بود از خنده.یا اونجاهایی که خودتو بخواب میزدی موقع رانندگی و فرمون هی ایور اور میچرخوندی یا جایی که چشاتو در میاوری میگفتی نفس ترمز نمیگیره و منم قشنگ قرمز شده بودم از ترس بد میزدی زیر خنده.ببین امروز تو تموممم لحظات قشنگی که داشتیم و 1/5مشو الان ذکر کردم همش تو دلم دوست دارمو زمزمه میکردم اخه جواد جان یه پسر مگه چقد میتونه یه دخترو خوشبخت کنه؟هان چقد؟