- و بابت همه چیز ممنونم!
حلقه ی دست هایم به طور غریضی دور گردنش تنگ تر شد و در آغوشش فرو رفتم که عقب کشیدم و خیره به چشم هایم گفت: بابا خیلی وقته منتظره نوه شه، بیا یه امشب تموم سعی مون و برا عملی کردن قولمون کنیم.
لبخند زدم و سرم را بی اراده رو به پایین تکان دادم که دست هایش را دو طرف صورتم گذاشت و خیره به چشم هایم گفت: متاسفم!
و چه قدر دیر متوجه ی تاسفش شدم!
حلقه ی دست هایم به طور غریضی دور گردنش تنگ تر شد و در آغوشش فرو رفتم که عقب کشیدم و خیره به چشم هایم گفت: بابا خیلی وقته منتظره نوه شه، بیا یه امشب تموم سعی مون و برا عملی کردن قولمون کنیم.
لبخند زدم و سرم را بی اراده رو به پایین تکان دادم که دست هایش را دو طرف صورتم گذاشت و خیره به چشم هایم گفت: متاسفم!
و چه قدر دیر متوجه ی تاسفش شدم!