دردی است به جان از دل ویرانه ام ای دوست
شب ها به سحر می زن مستانه ام ای دوست
دیشب به سرم باز غمش خیمه به جان زد
هجران رخش کم نه که دیوانه ام ای دوست
دیریست که روحم به مَثَل آتش و شمع است
در شرح مصائب همه پروانه ام ای دوست
دیشب صنمی گفت #حسان شعر کن آن را
از سینهی پر درد که هم خانه ام ای دوست
شبها به سحر خواب ندارم که کجا رفت
ساغر به کفم عازم خُمخانه ام ای دوست
گاهی سر سجاده همه ذکرم و اوراد
گاهی ز خدا دور به بتخانه ام ای دوست
گاهی به نگاهی چه فقیرست دل ما
گه زلف به زلفش که چه شاهانهام ای دوست
از سینه ی محزون ز نبودش ، ز فراقش
عمریست که محشور به پیمانه ام ای دوست
گه گاه بهارم چه بهاری که پر از یاس
ای کاش بماند همه گلخانه ام ای دوست
آراسته ام روی و همه عطر خوشم من
امشب رسدم او همه آئینه ام ای دوست
من روی به رو آتش عشقم همه سوزان
در عهد لبش مَردم و مردانهام ای دوست
گر در دل ما تاب و تبی هست ز دیدار
با قُمری این عشق چو هم لانهام ای دوست
ما نیمه شبان مست و هوشیار که بودیم
یک جلوه از آن طلعت و شکرانه ام ای دوست
در شکر که آمد به برم یار نشسته است
هوشیار نکوهش که چه افسانه ام ای دوست
ما جان به تن مانده ز هجران همه در دست
یک حلقه به دستش همه دُردانه ام ای دوست
این شهر که سهل است به صد شهر چراغان
من دست به دستش ره آن خانهام ای دوست
دیشب که رهش باز مرا خواب فرو رفت
دیدم به برش باغ وَ ریحانه ام ای دوست
جای همه عشاق چه خالی ست در آن حال
والله تو گو زاهد و رندانه ام ای دوست
اما رفقا باز دعایی که بیاید صنم ما
این ماحصل ماست که جانانهام ای دوست
ما از غم هجران به سحر مست و خرابیم
او گشته غمش مونس کاشانهام ای دوست
گفتم برسد ، موی پریشان همه شانه ست
افسوس که با درد چه هم شانهام ای دوست
ما پیر شدیم و نرسید و وَقَعی نیست دل ما
افسوس که با خنده چه بیگانه ام ای دوست
گویی همهی بغض جهان قسمت ما بود
گویی به لب و خنده به خصمانه ام ای دوست
این زیر و بمی را که شنیدید ز عشق است
در کنج قفس مانده و بی دانهام ای دوست
#حسان
#شعر_بهار
1403/7/22
پیشنهاد میکنم بخاطر نوع ضبط صدا با هندزفری 🎧گوش کنید👌
@Razedelema@monajat124