من خیلی فکر میکنم،
خیلی زیاد.
خیلی خیلی زیاد!
در مورد هر چیزی.
فکرای من هیچوقت ته ندارن.
خیلی بی حد و مرزن.
بعضی وقتا خودم از فکر زیاد خسته میشم.
همش در حال کلنجار رفتن با خودمم.
ولی عادت کردم.
دیگه عادت کردم تو فکرم گریه کنم،
بخندم،
با خودم بجنگم،
ساکت باشم،
خودخوری کنم،
حتی بعضی وقتا اونقدر فکر میکنم
که تهش دلم میخواد مغزمو از بدنم خارج کنم؛
بندازم دور.
همه ی اینا بخاطر فکر کردنه.
اگه بتونم قابلیت فکر کردنو از خودم بگیرم،
همچی شاید بهتر شه!
@Rangooa