شیخِ دیشب


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Bloglar


از خون دل نوشتن
.
Fragments that may or may not be a part of a whole

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
Bloglar
Statistika
Postlar filtri


تلاش برای تحویل مقاله سر موعد را می‌توان با تلاش برای پاس کردن چک مقایسه کرد؛ هر دو را با تلاش برای بقاء.


Writing essays academically can become a hustle, making the academic endeavor same as salesmanship (or even inferior).


این‌ها برای شاهین نجفی هم حتی اعماق تازه‌ای از ابتذال و جایزه‌بگیری است. پانزده سال پیش که منوتو تازه راه‌اندازی شده بود و بزرگترین هیتِ شاهین نجفی قطعهٔ «چیز» بود و موهای بلند و ریش انبوهی داشت فکر نمی‌کردم شاهد چنین روزی باشم.

به قول مایکل اسکات:
"Well, well, well... How the turntables."


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish


میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی dan repost
اِپیگراف یا سرلوحه یا اَپی‌نگاشت معمولاً عبارت است از گفتاره‌ای کوتاه و اندیشه‌انگیز که به نحوی به مضمون متن مربوط می‌شود. گاه ممکن است یک مصرع، یا یک یا چند بیت شعر به عنوان اپی‌نگاشت برگزیده شود. اپی‌نگاشت ممکن است در آغاز کتاب در «صفحه‌ی اپی‌نگاشت» قرار گیرد، یا ممکن است بخشها و فصلهای کتاب خود دارای اپی‌نگاشتهای مستقل باشند‌. (ادیب‌سلطانی، راهنمای آماده ساختن کتاب).
نکته‌ی اَندراَستیک/جالب‌توجّه این است که بیشتر اپی‌نگاشتهای کارنوشته‌ها و پارسیگردانیهای استاد ادیب‌سلطانی از کتابهای گوناگون ارسطو برگرفته شده‌اند. همچنین بیشتر اثرهای ایشان بویژه آنها که اپی‌نگاشت ندارند(مانند ترجمه‌ی رساله‌ی منطقی-فلسفی) پیش از آغاز پیشگفتار، بیت آغازین شاهنامه: «به نام خداوند جان و خرد/کزین برتر اندیشه برنگذرد» را در خود جای داده‌اند. در زیر فهرست خاستگاه این اپی‌نگاشتها را می‌بینید:

درآمدی بر چگونگی‌ی شیوه‌ی خطّ فارسی(۱۳۵۴):
در پیرامون گزارش [= پری هرمِینیاس] از ارسطو

رساله‌ی وین(۱۳۵۹):
آناکاویک پسین [= آنالوطیقای دوم] از ارسطو

سنجش خرد ناب(ویراست نخست، ۱۳۶۳):
اَپی‌نگاشت ندارد؛ اما پیشگفتار آن با جمله‌ی نامبردار مَتاگیتیک ارسطو آغاز می‌شود: آدمیان همگی طبیعتاً خواستار دانش‌اند. (در چاپهای سپسین: «آدمیان همگی به‌گوهر خواستار دانستن‌اند».)

سنجش خرد ناب(ویراست دوم، ۱۳۸۳):
متاگیتیک از ارسطو

جستارهای فلسفی(۱۳۶۳):
اَپی‌نگاشت ندارد اما در سطرهای آغازین پیشگفتار  سخنی از آناکاویک دوم ارسطو آورده شده است.

راهنمای آماده ساختن کتاب(۱۳۶۵):
اخلاق-آیینیک نیکوماخوسی از ارسطو

پژوهشی در پیرامونِ مسئله‌ی تصمیم در منطق، طرح چند خوارزمیکِ تحلیلی-معنایی(۱۳۷۳):
جایگاههای بحث [=طوبیقا] از ارسطو؛ همچنین در بخش پایانی‌ی کتاب (جُستار فلسفی) جمله‌ای از فیلبوس افلاطون، یک مثل کلاسیک و سخنی از آلفرد تارسکی آورده شده است‌.

منطق ارسطو(۱۳۷۸):
مَتاگیتیک از ارسطو

سوگنمایش شاه ریچارد سوم(۱۳۷۹):

در پیرامون شعر [= بوطیقا] از ارسطو

سوگنمایش هملت شاهپور دانمارک(۱۳۸۵):
اخلاق-آیینیک نیکوماخوسی و هنر سخنوریک از ارسطو و همچنین سخنی از انجیل متّی.

بنیادهای منطق نگریک(۱۳۸۰):
آناکاویک نخست از ارسطو

مسئله‌ی چپ و آینده‌ی آن، یادداشتهای یک ناظر [The Question of the Left and Its Future: Notes of an Onlooker] (۱۳۸۹):
اخلاق-آیینیک نیکوماخوسی از ارسطو

سخن‌-گاههایی در مسئله‌ی تصمیم [Topics in Decision Problem] (۱۳۹۱):
مَتاگیتیک از ارسطو، همچنین سخنی از آلن تورینگ.

پیرامون نسبی‌گروی، یک دفاعیه {۶۴ صفحه؛ تهران، ۱۳۹۳} [On Relativism: An Apologia] (۱۴۰۳):
هملت از شیکسپیر.
@adibsoltanik


کیرکگور خود در اپی‌گراف‌نویسی ید بیضاء داشت. مورد ترس و لرز را از سایرین بیشتر دوست دارم (ماجرای تارکینیوس و قاصد پسرش)

اپی‌گراف از کیرکگور در یک دور دیگر (یا زیاده نوشی (۲۰۱۹)


من هم در حال نگارش مقاله‌ای در مورد غایت‌شناسیِ هگل هستم، و دوست دارم از watchmen اپی‌گرافی به آن ضمیمه کنم:

A live body and a dead body contain the same number of particles. Structurally, there's no discernible difference. Life and death are unquantifiable abstracts.
—Dr. Manhattan



افسوس که این مقاله در حد و اندازهٔ اپی‌گراف نیست.


Everybody knows that the boat is leaking
Everybody knows that the captain lied


این پاره در اپی‌گراف رساله‌ای که در مورد کیرکگور می‌خواندم آورده شده بود.


به گفتهٔ یک کاربر ردیت، این شعر صلح طلبانه در جیب رابین بود که از اثر گلوله گلگون شد:

Don't say the day will come,
Bring the day about!
For it is not a dream.
And in all the city squares,
Cheer for peace!


مرد عرب برای اسحاق رابین، نخست‌وزیر پیشین اسرائیل که در ۱۹۹۵ به دست یک اسرائیلی ترور شد، می‌گرید. اسحاق رابین از امیدهای تحقق صلح در فلسطین پنداشته می‌شد.


امروز نزدیکیِ این‌دسته رهیافت‌ها با سبک فلسفیِ هایدگر را بهتر می‌توانم تشخیص دهم. حتی شاموتی‌بازی‌های استاد هم اصیل و نوآورانه نبود.


«تو مثل خواب صبح شیرینی». اولین گزاره‌ای که امروز به ذهنم رسید این بود.


از این‌گونه نتیجه‌گیری‌ها استقبال نمی‌کنم، اما پس از تماشای بازآفرینیِ سینماییِ رابرت اگرز، Nosferatu (2024) (برگرفته از نسخهٔ صامت ۱۹۲۲) به این گزاره رسیدم که تا چه اندازه اقتباس هرتسوگ (Nosferatu the vampyre (1979)) را بیشتر دوست دارم.

۱. بازیگری. ترکیب ایزابل آجانی، کلاوس کینسکی و برونو گانتس، به مراتب از لیلی-روز دپ، بیل اسکارزگارد و نیکلاس هولت بهتر است و نیازی به توضیح بیشتر نیست.

۲. طراحی تولید. بینش گوثیک اگرز زیاده از حد به جلوه‌های کامپیوتری و ویرایش‌های پساتولید وابسته است. علی‌رغم نور کم بیشتر صحنه‌ها، زرق-و-برق چشم‌گیر یک تولید هالیوودی انکار ناپذیر است، تا جایی که از گوثیک دور شده و به فانتزی نزدیک می‌شود. طراحی لباس از بهترین جوانب فیلم، و به نظر، بهتر از هر اقتباس دیگری است.
از سوی دیگر، در نسخهٔ ۱۹۷۹ سکانس های مربوط به ترانسیلوانیا در یک قلعهٔ متروکهٔ کهنه استفاده شده. در نورپردازی بیشتر از نور طبیعی بهره گرفته شده و بازیِ سایه‌ها کمینه‌تر اگر نه موثرتر است.

۳. زبان. در نسخهٔ ۲۰۲۴ جغرافیای شهری قرار است آلمانی باشد، اما شخصیت‌ها انگلیسی سخن می‌گویند، آن هم با لهجهٔ بریتانیایی. این در حالی است که در شهرستان‌های مجارستان، افراد به زبان محلی سخن می‌گویند.

۴. بینش. هرتسوگ بیرون کشیدن هیولای قرون وسطایی، نقدی پست‌مدرنیستی به روشنگری وارد می‌کند. در جهان‌بینیِ علمای شهر پدیده‌ای همچون دراکولا نه تنها وجود ندارد، بلکه نمی‌تواند وجود داشته باشد. با این‌حال جنون همچون طاعون مردم را نابود می‌کند. طاعون اینبار ناداناییِ قرون وسطایی نیست، بلکه ادعای داناییِ روشنگری است. از سوی دیگر، کنت ارلاک نفرین شده. او در وهلهٔ نخست، هیولای تهدیدگر بشریت نیست، بلکه نامیرایی است که میرندگان را به حسرت می‌نگرد: دراکولای دچار بحران اگزیستانسیالیستی. من به شخصه در اینکه کلاوس کینسکی بهترین ایفا کنندهٔ نوسفراتو (اگر نه بهترین دراکولا) است شکی ندارم، چرا که نه تنها ترس، بلکه در مواردی شفقت و حتی تحقیر بیننده را برمی‌انگیزاند.
در مورد نسخهٔ جدیدتر، فیلم در آینده نوسفراتو سرشتی شیطانی دارد تردیدی به دل مخاطب نمی‌اندازد، و قصد توجیه طبیعی، روانشناختی، علمی، فلسفیِ ندارد و به شرح حال کنت، پیش از داستان فیلم نمی‌پردازد. در فیلم‌برداری و نورپردازی اثر کوشیده شده حضور او همواره بزرگ‌تر از دید ما، در پس تاریکی‌ها و بیشتر به واسطهٔ انگشتان زیاده کشیده و ناخن‌های درازش حس شود. بنظر گریم سنگین و سبیل پرپشت بازیگر نیز همسو با آن طراحی شده باشد. گفتیم نوسفراتو حضوری شیطانی است که برای محقق کردن نقشهٔ خود به تسخیر روح و تن شخصیت اصلیِ زن احتیاج دارد، کسی که نوآوری‌های اگرز در او بیشتر از دیگر شخصیت‌ها به چشم می‌خورد. افسوس که به دلیل بازی ضعیف و اغراق شدهٔ لیلی-رز دپ این نوآوری‌ها تا اندازهٔ زیادی به فعلیت نرسیده‌اند.


آستین راست لباس روی سینه تا خورده، چرا که هشت سال پیش از کشته شدن در نبرد ترافلگار، دست او بر اثر جراحت دچار عفونت، و در نتیجه قطع شده بود.


یونیفرم نظامیِ نایب دریاسالار بریتانیایی، هوراشیو نلسون. جایِ خالیِ تیری که جان او را گرفت بر شانهٔ چپ کت دیدنی است.

هنگامی که به کت و شلوار مدرن می‌نگرم، با خودم می‌اندیشم این لباس برای بسیاری از حرکات زیادی تنگ و دست-و-پا-گیر است. با دیدن این‌گونه لباس‌ها که به تمام معنی لباس جنگی بوده، وادار به بازاندیشی می‌شوم.


در فلسفۀ اسلامی نیز «شهود» کاربردی مشابه intuition در فلسفۀ اخلاق معاصر دارد.


"The introduction of the word ‘intuition’ by a moral philosopher is always a signal that something has gone badly wrong with an argument." —After virtue, Alasdair MacIntyre


در سریال پل [bron]، دانمارک جایی است که یک دختر جوان بدون دلیل خاصی می‌تواند از خانۀ مادر و پدرش دفع شده و شب را بیرون بخوابد؛ جایی که یک غریبه می‌تواند این دختر جوان را به خانه دعوت کند و در حالی که خوابیده، میزبان او را بپاید و دختر همچنان احساس خطر نکند.
ترجیح می‌دهم این‌ها را نه به حساب نویسندگیِ بد، بلکه دیگرسانی‌های فرهنگی است.

با این همه و حتی در چنین وضعیتی، زمانی که دختر از مهمان خوراک می‌طلبد، از مهمانی که این‌گونه پاسخ بدهد می‌باید پرهیخت.


پیشگامیِ سریال پل [bron] در شناساییِ وجه چندش [cringe] و خطرناک شیفتگان افراطی و توهم‍​‌زدۀ بوشیدو.


#مفهوم

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.