_ آخ ...آروم تر ...میسوزه ...
چشم هاش به خون نشست.
_ لال بودی بگی باکره ای؟ ها؟
ترسیده دستمو روی ک.ص خیسم گذاشتم تا دردس آروم بشه.
_ عا ...آخه حشری شده بودم! دلم ک.یر میخواست ...نمیدونستم انقدر درد داره داره دیونم میکنه ...
_ حالا کجاشو دیدی...
دختره حشری یادش رفته پرده داره، خودشو تقدیم رئیسش کرده💦🔥ادامه ی داستان...🔞