یکی از نقاشیهای کله paul klee به نام فرشتهی نو، فرشته ای را نشان میدهد که اینگونه می نماید آهنگ گریز از چیزی را دارد که سخت غرقه ی اندیشه در آن است. دیدگان فرشته خیره، دهانش باز و بالهایش گشوده است.
فرشتهی تاریخ را نیز به همین سان می توان تصور کرد.
این فرشتهی تاریخ نیز روی خود را به گذشته برگردانده ، گذشتهای که به چشم ما زنجیرهای از رخدادهاست ، از چشم او فاجعه ای واحد بیش نیست که هر دم از نو ویرانه ای بر ویرانه ای می انبارد. و این همه را فیالجمله پیش پای او پرتاب میکند. فرشته دلش می خواهد بماند، مردگان را بیدار کند و آنچه را از هم پاشیده دگر باره فراهم و به سامان آورد. اما طوفانی از سوی پردیس وزان است. طوفان چنان توفنده است که بال های فرشته را در خود میپیچد که وی را دیگر توان بستن آن ها نیست.
این طوفان با نیرویی نیارستنی فرشته را به درون آیندهای پیش میراند که او به آن پشت کرده است. همزمان کوههی ویرانهها هر دم بیش از پیش فراپیش فرشته بلندا میگیرد و سر به فلک می کشد. این طوفان همان است که پیشرفتش مینامیم.
#والتر_بنیامین 🖊
تزهایی بر فلسفه و تاریخ📕
ترجمه سیاوش جمادی
فرشتهی تاریخ را نیز به همین سان می توان تصور کرد.
این فرشتهی تاریخ نیز روی خود را به گذشته برگردانده ، گذشتهای که به چشم ما زنجیرهای از رخدادهاست ، از چشم او فاجعه ای واحد بیش نیست که هر دم از نو ویرانه ای بر ویرانه ای می انبارد. و این همه را فیالجمله پیش پای او پرتاب میکند. فرشته دلش می خواهد بماند، مردگان را بیدار کند و آنچه را از هم پاشیده دگر باره فراهم و به سامان آورد. اما طوفانی از سوی پردیس وزان است. طوفان چنان توفنده است که بال های فرشته را در خود میپیچد که وی را دیگر توان بستن آن ها نیست.
این طوفان با نیرویی نیارستنی فرشته را به درون آیندهای پیش میراند که او به آن پشت کرده است. همزمان کوههی ویرانهها هر دم بیش از پیش فراپیش فرشته بلندا میگیرد و سر به فلک می کشد. این طوفان همان است که پیشرفتش مینامیم.
#والتر_بنیامین 🖊
تزهایی بر فلسفه و تاریخ📕
ترجمه سیاوش جمادی